چگونه اختلاف با خواهر شوهرم را حل کنم
[align=justify]سلام ،
من یک سال و نیم است که ازدواج کرده ام و دارای دو برادر شوهر و یک خواهر شوهر هستم اوایل ازدواجم من با این خواهرشوهرم مشکل داشتم طوری که یکجورایی خودش را از من بالاتر میدید درضمن ناگفته نماند که خانواده شوهرم از طبقه پایین جامعه و ما از طبقه متوسط هستیم ما از نظر فرهنگی با هم اختلافاتی داشتیم ولی چون پدرم از علاقه من و شوهرم مطلع شد رضایت خود را اعلام کرد بگذریم در طی این سالها من چیزهای زیادی را تحمل کردم و آن چیزهایی را هم که نمی توانستم تحمل کنم از طریق شوهرم به گوششان میرساندم ولی نه از زبان خودم بلکه شوهرم از طرف خودش به آنها می فهماند که دارند اشتباه می کنند و هرگز نامی از من نمی برد تا اینکه سر یک موضوعی با خواهرشوهرم بحثم شد سر اینکه می خواست در زندگیم دخالت کند ولی من خیلی محکم جلویش درآمدم بطوری که سرش فریاد کشیدو و تلفن را قطع کردم حالا مدت دو هفته است که هیچ یک از اعضای خانواده با من صحبت نمی کنند و دلیلشان هم اینست که من سر دخترشان فریاد کشیدم و من از این قضیه رنج می برم چون من الکی این کار را نکردم و در ثانی هیچکدام زحمت این را به خودشان ندادند که از من پرسند که من چرا این کار را کردم و وقتی که شوهرم این قضیه را به آنها گفت که چرا از خودش سوال نمی کنید (یعنی از من) آنها گفتند ما که نمی توانیم پشت دخترمان نباشیم در صورتی که قبل از این همه مرا دختر خودشان می نامیئند و هیچ مشکلی تا به الان نداشتیم و این موضوع مرا خیلی رنج می دهد و پیش خودم می گویم آنها که تابحال فرزند خودشان می نامیدند سر این موضوع مرا نادیده گرفته اند و حتی زحمت یک تلفن را هم به خود نمی دهند و خودشان قضاوت می کنند و به شوهرم می گویند ما نمی توانیم التماس زنت را بکنیم در صورتیکه من اصلاً منظورم این نیست و از آنها می خواهم اینقدر ندیده و نشنیده راجع به من قضاوت نکنند و از زبان من هم این موضوع را جویا شوند ولی پیغام فرستاده اند که ما نمی توانیم زنگ بزنیم چون غرورمان اجازه نمی دهد حالا من و شوهرم در این میان مانده ایم و از من می خواهد من زنگ بزنم در صورتی که آنها سر یک دعوایی که نه خودشان در آنجا بودند و نه حضور داشتند طرفداریی از دخترشان می کنند من برای چی زنگ بزنم
حال سوال من این است که آیا من همچنان به این سکوت ادامه بدهم و منتظر بمانم در ضمن شوهر من هر روز با مادرش تماس دارد و به او می گوید که اشتباه می کند ولی مادرش قبول نمی کند .[/align]
