احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستان
با سلام خدمت همه ي دوستان گل و استادان عزيزم در اين تالار گفتگو
واقعا كه محل اصلي درد دل خودم رو بالاخره پيدا كردم.خدا را شكر ميكنم كه با اين تالار آشنا شدم.
من پسري 20 ساله هستم و دانشجو،از يك خانواده ي معمولي،پدرم يك كارگر ساده با حقوق مشخص،به لطف خدا اموراتمون به راحتي ميگذره و محتاج بنده ي خدا نميشويم.
راستش الان كه دارم اين مطلب رو مينويسم بغض در گلو دارم.
مدتيه كه احساس شديد روحي و جسمي رو به جنس مخالف احساس ميكنم ولي فقط از طريق مشروع.
اما از اونجاييكه در سن پايين قرار دارم و دانشجو هستم و نه شغلي دارم و نه سرمايه،نميتونم اين ريسك رو بكنم و ازدواج كنم،
از طرفي تقريبا محال ميدونم كه خانواده موافقت كنن،چون سنم كمه و خانواده هم توان مالي براي پشتباني زندگي من ندارند.
من به شخصه هم خجالت ميكشم مساله رو با اونها در ميان بذارم،شما رو به خدا قسم راهنماييم كنيد كه بهترين راه حل براي من چيه،به نظر من پنهان كردن اين مساله جز ناراحتي روحي رواني براي خودم چيز ديگري نداره،من منتظر نظرات خوب و ارزشمند شما استادان عزيز و دوستان مهربانم هستم.
با تشكر
يا حق
RE: احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستا
خجالت کنار بذار و صادقانه با یکی از اعضای خانواده که صمیمی تر هستید مطرح کنید قطعا بی تفاوت نسبت به این موضوع نیستند
RE: احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستا
سلام
به شما تبریک میگم که چنین طرز تفکری دارید . قطعا خداوند به شما کمک خواهد کرد تا در این امر خیر موفق باشید .
دوست من بنظر من بهترین کار اینه که شما فعالیتهاتون رو افزایش بدید وخودتون رو برای ازدواج آماده کنید . در اینصورت میتونید برای ازدواج پا پیش بزارید .
اگر بتونید یک کار نیمه وقت پیدا کنید خیلی خوب میشه . قطعا خانواده شما و خیلی از خانواده های دیگر این شرایط را درک میکنند .
RE: احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستا
RE: احساس نياز زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد د
با سلامي گرم خدمت شما دوستان دوست داشتني:16:
از شما به خاطر پاسخهاتون ممنونم و از اينكه براي بنده ارزش قائل شديد و به درخواستم پاسخ داديد تشكر فراوان دارم،همتون رو دوست دارم و به شماها به چشم برادران و خواهران بزرگم مي نگرم بنابراين به حرفهاتون با كمال دقت گوش ميكنم و ضمن اطاعت از شما اين راهكارها را به كار ميگيرم:72:
راستش با دامادهايمان خيلي راحت هستم از طرفي داماد بزرگمون فردي تحصيل كرده و فوق العاده منطقي است.
ولي باز خجالت ميكشم مساله با خانواده ام مطرح بشود.:163:
من خيلي در اين مسائل خجالتي هستم و احساس ميكنم براي مطرح كردن اين مسائل هنوز خيلي بچه هستم:47::54:
ولي از طرفي اين احساس نياز درون من در اوج خود قرار دارد و من ميدانم كه تا چندين سال ديگه اين شور و نشاط رو به افول ميرود.:162:
به نظر من توقعات زياد در زندگي مانع اصلي ازدواج دختران و پسران جوان است.
واقعا چه ايرادي دارد كه دختر و پسري در سن پايين با هم ازدواج كنند هم به درسشان برسند و هم براي زندگيشان تلاش كنند؟
به خدا انسانها با ازدواج به اوج كمال ميرسند.
چه ايرادي دارد كه خانواده ي هر دو،آنها را كمك كنند تا در ابتداي زندگي مشكلات مالي آنها را از پاي در نياورد؟
به قول آيت الله قرائتي الان ازدواجها، ازدواج آدمها نیست بلکه ازدواج قالی و ماشین است!
واقعا فراهم نكردن شرايط ازدواج براي دختران و پسران جواني كه با جنس مخالف خود هيچ گونه دوستي و ارتباطي از نظر عاطفي ندارند ظلم به حساب مي آيد.
چرا خانواده ها اين احتمال را نميدهند كه ممكن است پسر يا دخترشان از نظر شور ازدواج در اوج باشند؟
چرا به از آنها سوال نميكنند كه آيا تمايل دارند ازدواج كنند يا نه؟
به نظر بنده وقتي دختر و پسري احساس كردند كه نياز روحي و جسمي ازدواج در آنها به وجود آمده است بايد آنرا مطرح كنند
و تا دير نشده و اين احساس رو به افول نرفته است ازدواج كنند تا به كمال برسند.
البته من خودم بايد در ابتدا توقعاتم را از زندگي پايين بياورم تا بتوانم مساله را راحت با خانواده ام مطرح كنم،
تا وقتي كه خودم به زندگي و ازدواج آنچناني فكر ميكنم اوضاع بهبود نخواهد يافت،انسان بايد از صفر شروع كند و چه بهتر كه اين شروع اول با كمك خدا و دوم با كمك يك شريك خوب و يك يار هميشه همراه انجام بپذيرد.
حال 2 راه وجود دارد:
1.به نظر شما هر چه زودتر و تا موقعي كه اين شور درون من وجود دارد و دير نشده است ازدواج كنم؟
2.يا اينكه 2 سال صبر كنم و با تمام قوا در اين مدت تلاش كنم تا بتوانم چيزهايي را كه براي شروع يك زندگي مشترك نياز است را فراهم كنم؟
ممنون ميشم كه نظرات ارزشمندتون رو به داداش كوچيكتون بگيد:46:
دوستان عزيزم،از شما معذرت ميخوام اگه سرتون رو درد اوردم همتون رو دوست دارم و براي همتون آرزوي موفقيت و شادكامي در همه ي لحظات زندگي ميكنم.
يا حق
RE: احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستا
گزینه دوم خیلی خوبه توی این مدت هم می تونید با فک کردن به اتمام اون دو سال و رسیدن به هدفتون از فشار روحی این ایامتون بکاهید و الان هم با یکی از اعضاء خانواده تون موضوع ازدواج رو در میون بذارید تا آموزشهای لازم و حرفهای نگفته رو به شما بگن
می تونید قضیه ازدواج رو با شوخی و خنده کم کم توی فضای خونه گسترش بدید و فکر دیگرون رو به خودتون مشغول کنید و خانواده شما خودشون پا پیش بذارن که چرا از این دست شوخی ها تو خونه می کنید شما اونوقت می تونید حرف دلتون رو بزنید
یه توصیحه خواهرانه: برای ازدواج عجله نکن! این ماهی رو هر وقت از آب بگیری میمیره!
RE: احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستا
سلام
جانا سخن از زبان ما میگویی ...
محمد عزیز خیلی خوب صحبت میکنی و با نظراتت موافقم . شما اگر 28 یا 29 سالگی هم ازدواج کنی دیر نیست .دیربرای آقایان35 هست ( نظر شخصی )
بنظر من سعی کن از این انرژی و شور برای پیشرفت استفاده کنی تا در چند سال آینده بتونی یک ازدواج موفق داشته باشی . بنظرم الان فقط دنبال درس باش و کار و ورزش باش .
موفق باشی .
RE: احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستا
سلام مجدد خدمت شما بهترينها.:43:
واي كه چقدر خوشحال ميشوم وقتي ميبينم شما به فكر برادر كوچيكتون هستيد و راهنماييش ميكنيد.
دوستون دارم:46:
البته هر كس نظر خاص خودش رو داره و هر كس نظرش محترمه و سوالهلي مكرر من به منظور گوش ندادن به حرف شما خوبان نيست،:163:
فقط نميدونم چه طوري اين خجالت رو كنار بگذارم،البته به دامادمون راحت قضيه رو ميگم ولي همش ميترسم از موقعي كه دامادمون قضيه رو با خانواده ام مطرح كنه:303:
يعني عكس المل خانواده چه خواهد بود؟
اگه مرا دعوا كنند چي؟:54:
خواهر عزيزم خانم قلب سپید،حرف شما را با احترام ميپذيرم ولي از طرفي ميترسم بعد از 2 سال دير بشه و كار از كار بگذره
از طرفي ميترسم با اين سن كم ازدواج كنم و زير مشكلات زندگي خورد بشم:162:
برادر عزيزم جناب digitalman، شما هم كاملا درست ميگوييد
اما از طرفي ميترسم كه تا اون موقع دختر مناسب خود را پيدا نكنم.
راستش خجالت ميكشم بهتون بگم چون ممكنه فكر كنيد من بيماري رواني دارم:303: ولي به هيچ وجه نميتونم قبول كنم كه همسرم قبل از من با پسر ديگه اي حتي دوست بوده و باهاش چند باري بيرون رفته:54:
آيا تا اون زمان اوضاع اجتماعي به گونه اي نميشه كه اين روابط به امري عادي تبديل بشه؟
بنابر اين از شما تقاضا ميكنم مرا راهنمايي كنيد كه چگونه هر چه تمامتر خودم را مشغول به امور بكنم تا فكر ازدواج به
طور موقت از ذهنم بيرون برود؟
منتظر جوابهاي ارزشمندتون هستم:
دوستتون دارم:16:
براي همتون آرزوي موفقيت و سلامتي ميكنم:43:
موفق و پيروز باشيد،
يا حق
RE: احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستا
سلام مجدد خدمت عزيزان خودم،
اميدوارم خوب و خوش و سر حال باشيد.
با اين اوصاف نظر شما اينه كه صبر كنم؟
درسته خودم هم وقتي فكر ميكنم ميبينم بهتره خودم رو به نحوي مشغول كنم تا وقت نداشته باشم به اين موضوع فكر كنم
ممنونم از همتون كه من رو راهنمايي كرديد:72::43::46:
RE: احساس زيادي به همسر دارم ولي نميتونم ازدواج كنم كمكم كنيد دوستا
ا درود؛
پسر ساده دل و بی ریایم،چقدر با مسائل ساده برخورد می کنی؟با آوردن واژگانی چون نیاز روحی و جسمی و لزوم ازدواج در سن پایین!!همه چیز را به سود خودت تعریف می کنی.پسر خوب این احساسات گرایی و شورانگیزی است که هر دو از آفات ازدواجند( به طور تکی).با این احوالات تو اندیشه درباره ازدواج تنها یک خیال است.
تو از همه مراحل و شرایط ازدواج یک چیز خوب،پاسخ دهنده به نیازها و دوای دردهایت را می بینی.به تو حق می دهم در مواردی . . .در اینکه شهوت داری و نیاز به همدلی با نرم تنان گیس بلند زیبا . . .اما آیا در جهان هستی هر هنگام که ما نیازی داریم،آیا باید بدون تفکر در راستای دستیابی به آن برآییم؟آیا خود نیز نباید شرایط و* آگاهی ها و مهارتهایی* درباره آن مورد کسب نماییم؟
محرک تو در این سن اندک برای ازدواج بنا بر ده ها دلیل روانشناسانه و همه و همه سخنهای پیشین احساسات و البته هورمونهای جنسی هستند و نه انکه در *سنین مناسب* جهت ازدواج احساسی نباشد،اما درآن سنین بجا و مناسب،پارامتر عقل بیشتر دخیل است.نیاز تو در این سن به ازدواج،نیازی ناقص و فریبنده است.به همان دلیل فوق.درگیر احساسات و نیازهای شدید غریزی هستی که در هر دوی اینها یعنی غریزه و حس،اندیشه جایگاهی ندارد و این خطرناک است.
ببین چه ساده درباره ازدواج سخن می گویی------->>*بروم با دامادمان حرف بزنم*براستی نباید نخست نشسته و با خود کلنجار بروید؟اندکی مردم و جامعه را بنگری و درسهایی بیاموزی؟!واقعیات اجتماع را ببینی و آگاهی های لازم را درباره خودت،مردان،زنان،نیازهایشا ن،پیش از همه اینها شناخت روحیات و دغدغه ها و برنامه خود برای زندگی،تحصیل،سربازی و . . . . بدست آوری؟؟؟
وضعیت تودقیقاً همان وضعیت پسران یا دخترانی است که در آستانه دوستی خیابانی هستند؛نه متعجب یا عصبانی نشو،آنها تنها به یک ارتباط می اندیشند و نه آنکه هدف آنها که کار هدف هم هست،مشکلی داشته باشد،بلکه بسیار انسانی و طبیعی است،منتها عوامل بیرونی که در کنترل ما نیست سبب ناهنجار شدن این احساس ها و روابط می شوند و تو همان حس داری،با این تفاوت که آن را به نظر خودت آن را می خواهی از حالت نابهنجار یا حرام درآوری و با خیالی راحت بروی و زن بگیری و درست همین جاست که باید بگویم که کار تو بسیار بدتر اشتباه است.
به این دلیل که هنوز آمادگی ازدواج را نداری.صحبت بر سر وابستگی صرف ازدواج به سواد و سرمایه نیست،بلکه سخن اصلی بر سر شرایط روانی و آمادگی های مادی خودت است.همه ازدواج عشق و دلربایی و همدلی و کیف و حال نیست،ازدواج چیزی نیست که چون بستنی یا یک شیرینی باشد و مادر آدم هم نیست که انسان بی مسئولیتی از آنها تنها بهره و لذتش را ببرد.ازدواج چون تحصیل است که هم مسئولیتهایی دارد و هم شادی هایی.باید زحمت درس خواندن را برای شادی نمرات خوب و قبولی متحمل شد.
و اسنها مستلزم دارا بودن استقلال است و این کار سترگی است و هیچ ربطی هم به بلوغ جنسی و نیازهای لذت جویانه روانی بدون مسئولیت و کودکانه یا احساسات گرایی ندارد.اینجاست که شناخت خودت از طریق خواندن مطالب روانشناسی و آموختن مهارتهای رفتاری،اتمات تحصیل یا آموختن کار و حرفه ای،داشتن درآمدی تا یک سرپناه اجارهای دستکم بتوان اجاره نمود و خرج خوراک و پوشاک و . . . را داد صددرصد لازم است.
آنچه از زندگی با دست خالی یا لزوم فقط عشق برای زندگی مشترک شنیده ای،همه اش داستان،افسانه و کشک است.
برای نیل به مقصودت که همانا ازدواجی نسبتا موفق است،نخست باید تا دستکم هشت سال دیگر برنامه ریزی دقیق داشته باشی و بیشتر شکیبایی و خودت را با واژگان گول زننده ای مثل:شوق و شور برای ازدواج سرگرم نکنی که زندگی با هیچکس شوخی ندارد و سپس گام به گام مراحلی را که برشمردم پشت سر بگذاری و سپس در فکر ازدواج باشی که تازه در آنجا نیز باید بسیاری از کارهای لازم را انجام دهی که باشد برای زمان خودش . . .
و آنچه روشن است همه اینها دستکم شش هفت سالی زمان می برد و این سن مناسب ازدواج است،تازه اگر مراحلی را که گفتم تا 70% انجام داده باشی.بسیاری حتی پیرمرد و پیرزن هستند،اما شایستگی ازدواج را نداشته و ندارد و دلیلش آمار بالای طلاق ها،تربیتهای نادرست فرزندانشان که همین کودکان آنها قتل،دزدی،دعوا و هزار جرم دیگر را مرتکب می شوند.
آرام باش و اگر می بینی که حرفهای دلسوزانه ام برایت تلخ یا خوشایند نیست،دستکم با مشاوری دیگر حرف بزن و برو و درک کن که آغاز و ادامه یک زندگی مشترک چه آمادگی های مادی و معنوی را لازم دارد.بدرود./