تا ببینیم خواست خدا چی می شه ؟
با سلام ، خانواده شوهرم با من مثل یه خدمتکار برخورد می کنند و من هم نمی دانم چرا به خانه آنها می روم انگار زبان ندارم خیلی از دیدن اونها وحشت می کنم . البته چند هفته ای میشه که که به خانه آنها نمی روم چون آخرین باری که رفتم به من حرف زدند و من این موضوع را به شوهرم گفتم و در ادامه هم گفتم که دیگه به خانه مادرت نمی یام. ولی او هم میگه منم نمی رم چون به تو بی احترامی کردن یعنی به من کردن ولی من دوست دارم که او به خانه مادرش بره . ومادرش به همراه او زنگ می زنه و با او صحبت می کنه و گریه می کنه و لی اصلان منو که اینجا غریبم رو نگاه نمی کنه عصبی شدم لطفا بهم کمک کنید.
RE: تا ببینیم خواست خدا چی می شه ؟
ازهمسرتون بخواین که با خانوادش صحبت کنه و بهشون گوشزد کنه که رفتارشون با شما درست نیست.در ضمن خودتون هم طوری رفتار کنین که دیگران به خودشون اجازه بی احترامی به شما رو ندن .:72:
RE: تا ببینیم خواست خدا چی می شه ؟
سلام فرشته آرام
به کلبه ی همدردی وجمع دوستان خوش آمدید
http://www.hamdardi.net/imgup/12572/...6fa708a304.gif
موضوعی که انتخاب کردید با محتوای تایپیک همخوانی ندارد .لطفا دقیقا سوال خودتون رو مشخص کنید و عنوان تایپیک را در همین راستا انتخاب کنید تا بنده نسبت به تغییر عنوان تایپیکتون اقدام نمایم .
با تشکر
RE: تا ببینیم خواست خدا چی می شه ؟
به جمع با صفای دوستان همدردی خوش اومدی.
یه کم بیشتر از خودت و و مشکلت بگو تا بتونیم راهنماییت کنیم. چند ساله ازدواج کردی؟ چند سالتونه؟ در شهر همسرتون زندگی می کنید؟ همسرتون تک فرزند یا تک پسر خانوادس؟
ازدواجتون به چه شکلی بوده ؟ خانوادش با ازدواجتون موافق بودن یا خیر؟
اینا رو جواب بدید تا بهتر راهنمایی بشید:72:
RE: تا ببینیم خواست خدا چی می شه ؟
سلام فرشته مهربان
اولا شما باید تغییری در رفتار وبرخوردتان داشته باشید در کمال ادب واحترام ارزش خودتان را نگه دارید در حین احترام به طرف مقابلتان .....
دوما بهتر است اگه چنین بی احترامی هایی از جانب آنها دیدید خیلی محترمانه با همسرتان در میان بگذارید و ایشان نیز به طرز مناسبی به آنها گوشزد کنند
در هر صورت شما که گفتید عین یه خدمتکار با شما رفتار می شود یه دلیش می تونه این باشه که شما خودتون اجازه داید که چنین جسارتی با شما داشته باشند (منظورم اینه که وقتی میری خونه ماد رشوهرت یه خورده سنگین باش یعنی جوری رفتار کن که جرات نکن هرکاری خواستن بهت تحمیل کنن) ودر ضمن رفت وامدت رو کلا قطع نکن ولی کمش کن تا شرایط مناسب بشه..........
RE: تنهایی و غریبی خیلی سخته
سلام دوست عزیز :72:
شوهرتون چی کار میکنه ؟؟ خودتون که میگید شاغلید پس چرا انتظار دارین که خانواده شوهرت کمکتون کنند
RE: تنهایی و غریبی خیلی سخته
می خوام کمکم کنید تا ببینم با چه روشی می توانم با خانواده شوهرم کنار بیام من درارتباط با خانواده همسرم مشگل دارم خیلی سختمه که با اونها رفت و آمد کنم
شاغل هستم ولی 2 تا جوان چی دارن شوهرم دانشجو هست . احساسات درونم بهم میگه خونه اونها نرو ولی می ترسم با صحبتهی زیاد شوهرمو ازم بگیرن منو خیلی اذیت می کنن احترام می زارم ولی احترام نمی بینم انگار یه خدمتکارم تا یک عروس
RE: تنهایی و غریبی خیلی سخته
سلام ب همگي دوستان:72:
در مورد حرف هاي شما فكر كردم و منم همين نظر و دارم كه اگر اختلاف شما با مادر شوهرتون بسط پيدا كنه اين امكان وجود داره
كه بين شما وشوهرتون اختلاف پيش بيادو يا اينكه بخوان بقول خودتون اونو از شما بگيرن
پيشنهاد من اينه كه شما تا جايي كه امكانش هست بيشتر به مادر شوهرتون محبت كنيد واقعيت اينه
كه اكثر مادر شوهر ها در ابتدا با عروسشون حسادت ميكنند وعلتشم ميتونه به خاطر اين احساسشون باشه
كه به نوعي بخشي از علاقه فرزند دلبندشون رو شما به خودتون اختصاص داديد بنابرايين سعي كنيد
رفتاري از خودتون بروز بديد كه اين حس حسادت تشديد پيدا نكنه و شما رو هم مثل فرزند خودش دوست داشته باشه
مثلا وقتي رفتيد خونه مادر شوهرتون اصلا تمام وقت كنار اون باشيد ونزديك پدر شوهر و شوهرتون نريد
اينجوري اون محبت شما رو نسبت به خودش احساس ميكنه و علاقش نسبت به شما بيشتر ميشه
اگر توضيح بيشتري خواستيد تو نوشته هاي بعدي در اختيارتون ميگذارم
با آرزوي كاميابي و موفقيت:199:
RE: تا ببینیم خواست خدا چی می شه ؟تنهایی و غریبی
ممنونم از راهنمایی هایی که کردید . من همه ی این راه ها رو رفتم هر کاری بگید انجام دادم ولی اینو در نظر داشته باشید من اینجا غیر از شوهرم کسی رو ندارم . من که منزل اونها می رم منتظرن ازم اشکال بگیرن من اصلان از یک کلمه حرف زدن می ترسم .یهد چیزی رو بگم بد نیست من از کنار مادرشوهر نشستن بدم میاد حوصله اشو ندارم خیلی ادعا می کنه خیلی حرف ها میزنه ولی خودش هیچ کدومو انجام نمیده ولی بازم کار شما رو انجام میدم خواهشا بیشتر کمکم کنید .