RE: خدای مهربونم منو میبینی؟
سلام
تنهایی بد دریه . ولی خیلی وقتا ما تنها نیستیم و چون خودمونو از جمع خانواده و دوستان و جامعه دور میکنیم دچار این احساس بد و بی رحم میشیم .
هر چقدر ارتباطمون رو ( چه صحیح و چه نا صحیح ) با اطرافمون و دوستان و خانواده و آدما و . . . کمتر کنیم بیشتر دچار این حالت میشیم .
سن شما اونقدر زیاد نیست که فرصت انتخاب نداشته باشید . و به این فکر کنید که کسی که بتونه خوشبختتون کنه قسمت شما بشه و دیر و زودش مهم نیست .
گوشه گیر شدید ؟ زود رنج ؟ حساس ؟ زود گریه تون میگیره ؟ نمیتونید خودتونو با این وضعیت و شرایط تطبیق بدید ؟ احساس بی کسی ؟ احساس پوچی ؟ و . . .
اگر چند مورد از این علائم رو در خودتون میبینید دچار افسردگی شدید و اینو خودتون هم مطرح کردید .
برای درمان افسردگی بهترین راه ( نظر شخصیم ) اول کمک گرفتن از روانپزشک و دارو و همزمان تلاش برای تغییر وضعیت زندگی و فکری و رفتاری و اعتقادی و . . . هست . هر چقدر این وضعیت بیشتر ادامه پیدا کنه طول درمان و موفقیت در درمان و . . . کاهش پیدا میکنه . موفق باشید
RE: خدای مهربونم منو میبینی؟
دوست عزيزم سلام... تجربه ثابت كرده كه هر احساس تنهايي ناشي از بي كسي نيست. گاهي مواقع روح ما در عذابه و خودشو در قالب گوشه گيري نشون ميده و ما فكر مي كنيم اين احساس سردرگم كننده ، تنهاييه! اما واقعيت اينه كه روح ما ميتونه از هر نيازي در رنج باشه كه تا بهش اهميت داده نشه آرم نميشه... حالا با خودت فكر كن كه آيا روحي به اين بزرگي ميتونه نيازهاي كوچيكي داشته باشه؟ مسلما خير . پس به خودت رجوع كن . ببين چي باعث شده روحت ناراضي باشه، خداوند صلاح ندونه آرزوهات متحقق شه و اثرش باعث شه به پدر مادري به اين مهربوني به قول خودت كم توجه شي؟ جمع بنديش ساده ست.... روح تو نياز داره يه پله از ايني كه هست بالاتر بره. ما هروقت مايليم دنياي بزرگتري رو تجربه كنيم دچار اين مشكل ميشيم و اين حالات يه اخطاره كه ديگه اين وضعيت نيازمونو برطرف نميكنه. مثل دوران كودكي كه ايراد آبنبات ميگيري و بزرگتر كه ميشي ايراد موبايل! اگه پدرت جاي موبايل واست آبنبات بگيره مسلما راضي نميشي و حتي ناراحت هم ميشي! قضيه نياز روح هم همينه... شمايك سري راه هاي مادي، علمي ، معرفتي و عرفاني رو پيش رفتي اما ديگه روحت ارضا نميشه، نياز هست يه سطح جديدتر رو تجربه كني. پس براي يه دنياي جديد برنامه ريزي كن. اما راجع به اينكه خداوند نميبينتت يا بهتره بگم ناديدت گرفته ، اين روش خدا براي برگردوندن افراديه كه دوستشون داره. اين طبيعيه كه ما به خاطر گرفتاريهاي روزمره مون خدا رو تو حواسپرتيهامون فراموش ميكيم و خودمونو گول ميزنيم كه "خدايا حواسم بهت هست و به يادتم" اما حقيقت جز اينه. اينجاست كه بايد خدا رو خالصانه خوند و از نظر عرفاني گام ديگري برداشت تا خداوند از ايمانت مطمئن شه و آرزوت رو برآورده كنه. گاهي هم ميتونه اين تاخير ها ناشي از حكمت الهي باشه كه بهتره پافشاري نكني... چطور ممكنه خدايي كه عاشق بنده هاشه واسشون بد بخواد؟... مطمئن باش وقتي آرامشت به دست اومد ، توجهت به پدر مادرت هم بيشتر ميشه و در حقشون كوتاهي نمي كني! پس ايمانت رو محكمتر كن و به خدا توكل كن و ساعاتت رو به بطالت نگذرون و براي پيشرفت هاي بعديت گام هاي استوارتري بردار. و در مورد ازداج هم بدون خداوند هر وقت صلاح بدونه چنان شرايطو جور ميكنه كه خودت هم متحير بموني...
پر حرفي منو ببخش. برات آرزوي موفقيت ميكنم.:72:
RE: خدای مهربونم منو میبینی؟
سلام و به تالار با صفای همدردی خوش اومدی:72:
دوست خوبم من نمی گم ازدواج بده اما انتظار ازدواج و کشیدن بده چون چیزی جز عذاب واست نمیاره.
[size=medium]من 100% معتقدم که ازدواج چیزیست که باید خدا بخواد. اگه خدا رو دوست داری و ایمان داری که چیزی جز خوبی برات نمی خواد پس منتظر باش تا خدای مهربون برات و بهترین و بخواد.
اما جایی می خوندم که برای ازدواجتون دعا کنید تا خداوند بهتریم و براتون رقم بزنه.
به داشته هاتون فکر کنید و خوشحال باشید که پدر و مادری دارید که خودتون اعتراف می کنید اینقدر مهربونن خیلیا از داشتنش محرومند. و یا پدر و مادر رفتار خوب و مناسبی با فرزند ندارند.
پس خدا رو شکر کنید
تو این سن که سن شادابی یه دختر هست افسردگی و گوشه گیری چرا؟ که زندگی اینده را برای شما سخت خواهد کرد. چون وقتی ازدواج کنید اندازه کافی درگیر زندگی خواهید شد پس الان از زمان حداکثر لذت و ببرید.
موفق باشید:72:[/size]
RE: خدای مهربونم منو میبینی؟
سلام دوستای گلم.امروز نسبتا حالم خیلی خوبه.چون دیشب 7تا از دوستای دوران دانشجوییم اومدن مهمونی خونه ما.از صبح که من سرکار بودم مامان و بابا خیلی واسه این مهمونی زحمت کشیدن.بابا خرید از بیرون و مامان مقدمات شام و پذیرایی...میدونم با اینکه تشکر کردم اما بازم جبران خستگی دیشبشون نمیشه.خداروشکر میکنم که هنوز دوستای زیادی دارم .یه چیز جالب که دیشب فهمیدم این بود که دوستام خیلی منو دوست دارن و من خیلی هم افسرده نشدم فقط یه خورده تنهایی و مجرد بودن اذیتم میکنه. جالب اینکه از 8نفر جمعمون فقط دوتاشون ازدواج کردن این نشون میده که دوستای دیگه در شرایط مشابه من هستن بنابراین امیدوار شدم.خلاصه ممنون از راهنماییتون.امیدوارم خدا قسمت خوب نصیب جوونا کنه .واسم دعا کنین.
RE: خدای مهربونم منو میبینی؟
خوشحالم که خودتون به نتیجه رسیدین
یادمان باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس به دست خودش باز میشود
من هم مثل شما بودم فکر میکردم
منم نیاز عاطفی داشتم و دارم اما نوع پاسخگویی و برخورد به این نیاز هم خیلی مهمه
اگه بهش زیاد فکر کنم و همش بگم که تنهام بیشتر احساس تنهایی میکنم اما من و تو تنها نیستیم خونواده باارزشی داریم دوستای خوبی دوروبرمونه خدا رو داریم
ما دلمونو از دیگران دور نگه داشتیم که احساس تنهایی میکنیم
چرا وقتی در جمع دوستات بودی این حسو نداشتی چون بهش فکر نمیکردی
من معتقدم افکر منفی افکار منفی بیشتری رو به دنبال داره و افکار مثبت افکار مثبت رو
اگه بگی تنهام بیشتر تنها میشی و اگه سرزنده باشی و خوشحال و خدا رو به خاطر موقعیتی که داری شکر کنی هر چیز خوب رو به وقتش به دست میاری
یه چیز دیگه هم هست به هیچ عنوان خودتو با خواهر کوچیکترت مقایسه نکن این طوری ارزش خودتو پایین میاری عزیزم
شرایط زندگی هر کس با دیگری فرق میکنه قرار نیست چون ایشون زودتر ازدواج کردن دلیل تنهایی تو باشه به جای این فکر بشین فکر کن ببین اگه تا این سن ازدواج نکردی به جاش چه موقعیت های دیگه ای بدست آوردی
به داشته هات فکر کنی داشته هات بیشتر میشه و به نداشته هات فکر کنی داشته هات رو هم از دست میدی
از مثبت اندیشی پرسیدند خانه داری؟
گفت آره دارم ولی هنوز نساخته ام
در ضمن نگران سنت هم نباش تو جامعه امروز سن 23 برای ازدواج سنی نیست که بگی دیر شده
به وقتش عزیز دلت که حتما تو راهه میرسه و با هم خوشبخت میشیین
منتظر اون روز باش
RE: خدای مهربونم منو میبینی؟
ستایش باران عزیزم ممنون
خواهر قبلیم که ازدواج کرده از من 4سال بزرگتره.من فرزند آخرم .
RE: خدای مهربونم منو میبینی؟
پس من اشتباه خوندم فکر کردم منظورتون آبجی قبل از شماست