RE: آیا باز هم فداکاری کنم؟
romina عزیز فکر کنم با یه مشاور حقوقی مشورت کنی بد نباشه...به هر حال تو یه دو راهی گیر کردی که هم دلت نمیخواد شوهرت رو تو شرایط سخت ببینی و هم دلت نمیخواد خدایی نکرده از نظر خونه متضرر بشی...
و با لجبازی و قهر و صحبت نکردن چیزی حل نمیشه... به دنبال راه حل باشی بهتره عزیزم....
فکر کنم بشه به طریقی خونه رو وکالت داد که فقط حکم ضمانت رو داشته باشه... البته من در این زمینه اگاهی ندارم بهتره با یه مشاور حقوقی مشورت کنی.
موفق باشی دوست عزیز...
RE: آیا باز هم فداکاری کنم؟
شما قاطعانه چنین چیزی رو نپذیرید ، اما در عین محبت و احترام ، یعنی محکم ، مودبانه و محترمانه بگید "نه " .
پدر ایشون یا حتی ایشون اجازه تحت فشار قرار دادن شما را ندارند ، و بهتره اجازه بدید ایشون نتیجه عملکرد خودش در مسائل مالی را ببینه ، به عبارتی ما با ساپورتهای نا بجا نباید جلوی پیامدهای نسنجیده عمل کردن دیگران را بگیریم چون خود یک بدآموزی است .
رابطه خوب و مهربانانه را با همسرتون حفظ کنید و قاطع این خواسته را نپذیرید . و نشون بدید همسرتون را دوست دارید ، زندگیتون رو دوست دارید اما نه به این معنی که هر کاری را که آسیب می زند به زندگی و خودتون را بپذیرید .
موفق باشید
RE: آیا باز هم فداکاری کنم؟
پدری که به پسرش اعتماد نداره؟؟؟؟؟ این کار همسرتون و پدرشون تقریبا مثل این میمونه که دست به یکی کردن خونه رو یا از دستتون درش بیارن یا اینکه به قول پدر همسرتون، میخوان که پسرش به حقش برسه از این راه!!
RE: آیا باز هم فداکاری کنم؟
سلام رومینا
خوبی؟ نگران نباش
عزیزم درکت می کنم ... تک تک کلماتت رو درک می کنم ... اینکه می خواهی فداکاری کنی ولی اعتماد و اطمینانی برایت نمونده که آیا این گذشت و فداکاری ات نتیجه ای داره یا نه
گلم
خودم توی این شرایط بودم .... خیلی سخته ... تحت فشار بودم.. بعد از کلی کشمکش ازم می خواست پس اندازم رو بهش بدم ... و من هم بین همین دوراهی تو مونده بودم
به راهنمایی فرشته مهربان گوش کن
ایکاش قبل از اینکه به همسرت بگویی نه ، میومدی اینجا صلاح و مشورت می گرفتی
ولی الان هم دیر نیست
درکت می کنم که داری عذاب می کشی و قهر کردن شوهرت داره داغونت می کنه ... عزیزم یکبار برای همیشه تصمیم بگیر به روش درست عمل کنی و به خاطر تصمیمی که می گیری تمام هزینه اش را تقبل کن
دقت کن
به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی نباید خونه ات را هر طوری چه وکالتی و یا چه هر طور دیگه ای به نام کس دیگه ای غیر از خودت کنی
این قضیه را با دعوا و ناراحتی و اخم و غر نمیشه انجام داد باید با مهربونی تمام و حوصله انجام بدهی
با پنبه سر ببری فهمیدی؟!
به شوهرت تا می تونی محبت کن و اصلا دیگه در این مورد حرفی نزن
بهش بینهایت احترام بذار و شخصیتش رو ببر بالا
بهش امیدواری بده که خودش به تنهایی می تونه از پس مشکلات بربیاد و تو همه جوره توی سخت ترین شرایط در کنارشی
ببین ممکنه شوهرت بخواد با مهربونی و قربون صدقه رفتن خونه رو به نام پدرش کنی
ممکنه بخواد با قهر و داد و هوار و تهدید و زور این کار رو بکنی
تو نباید جاخالی کنی و خسته بشی
بلکه باید محکم و حالت عاطفی و پر از عشق هدفت رو دنبال کنی
این خیلی مهم هست
من تونستم پس مطمئن باش تو هم می تونی
اگه بهت گفت چه جوری توی همه ی سختی ها در کنارم می مونی و لی حتی حاضر نیستی خونه را به نام کنی
بهش بگو
تو تنها تکیگاه منی و حتی شده توی یه اتاق باتو با نداری ات می سازم و دلم به همت تو قرص و محکم هست و می دونم تو می تونی مشکل مالی ات رو حل کنی ...با لحن عاطفی و محزون بدون اینکه اشک بریزی بهش بگو ... قربونت بشم ...فدات بشم ...من تمام تلاشم اینه که در کنار تو زندگی خوبی داشته باشم ....نمی خوام تنش های گذشته توی زندگیمون دوباره بیاد ... به همین خاطر ازت می خوام این مورد ( همون به نام کردن خونه )را کنار بذاری
اصلا سرکوفتش نزن که چرا بابات بهت اعتماد نداره
بهش نگو این خونه دسترنج مادر و پدر خودمه
اصلا این چیزها رو مطرح نکن
عزیزم اگه بخواهی موفق بشی باید یه مدت کوتاه بیاییی و با خونسردی تحمل کنی و صبر پیشه کنی تا این بحران حل بشه
اون وقت که برای همیشه بحث این خونه تموم میشه
باز هم تاکید می کنم با عشق و محبت سعی کن شوهرت رو به خودت جذب کنی و اصلا با خانواده ی شوهرت هم در این مورد بحث نکن .... هرچی گفتند ... سکوت کن و بگو با شوهرم داریم حلش می کنیم
به شوهرت هم فشار نیار که زودتر این قضیه مالی رو حل کن
ببین خانومی من نمی دونم وضعیت این بدهی ات چه طوری هست
اما حتی اگه طلبکار اومد خونه
جلو روی طلبکار طرف شوهرت رو بگیر و اصلا به روی شوهرت نیار
بهش بگو بمیرم برات که اینقدر تحت فشاری..... ولی بعدش با امیدواری بگو مطمئنم شوهرم خودش می تونه یه راهی رو برای حل بدهی پیدا کنه .... و همش تاکید کن که این کار مردونه استو خودش می تونه
...
امیدوارم بتونی از پس مشکلت بر بیایی
اون طوری که گذرا پست اول این تاپیک رو خوندم ... فقط یه چیزی که به ذهنم رسید رو می گم ... شاید بعدا اگه خودت خواستی بیشتر حرف زدیم
رومینای عزیز ...توی زندگی الانت ... یه جاهایی اشتباهاتی داری ... که باید بیشتر روی خودت کار کنی
به هرحال موفق باشی و از خدا کمک بخواه:72:
RE: آیا باز هم فداکاری کنم؟
خيلي ممنون از شما دوستان عزيز که همدردي هاي شما به من آرامش مي ده؛ فرشته مهربان و بالهاي صداقت عزيز من به هيچ عنوان زير بار اين شرط پدرشون نرفتم. ولي واقعاً نمي دونين که چقدر سخته! ديروز بعد از يک هفته که مسئله اي پيش اومد تا باهاش صحبت کنم به من گفت که به شدت از من متنفره و فقط بخاطر بچه اش داره من رو تحمل مي کنه. انگار تمام دنيا رو سرم با اين حرفش خراب شد. خدا خودش شاهده که من توي زندگيم باهاش از همه چيز و همه کسم گذشتم. تا اونجايي که تونستم سعي کردم کمک حالش باشم. شايد خيلي از موقعيتهايي رو که خانومهاي ديگه توي زندگي ندارن رو براش به عنوان يک زن فراهم کردم. نمي خوام فکر کنين که خداي نکرده دارم بخاطر اين مسائل منت مي ذارم. ولي حداقل انتظارم اين هستش که تاحدي يادش باشه که چه قدر با تمام نداري ها و مسائل گذشته اش ساختم. و توي اينجور وقتها به يادش بياد. هيچوقت يادم نمي ره که براي سرويس طلاي عروسيمون، طلاهاي مادرم رو دادم و براي خودم سرويس برداشتم. نمي دونم شايد تمام اينها رو وظيفه من مي دونه. من خودم يک زن شاغل هستم و درآمد خوبي دارم ولي خدا شاهده هيچ پس اندازي توي زندگي ام ندارم. همه رو پابه پاش توي زندگي خرج کردم. اين حرفها رو اينجا دارم مي نويسم. هيچوقت تا امروز به روش نياورده بودم. البته از گوشه و کنار از دهن اطرافيان يه چيزايي بهش مي گفتند ولي انگار تعريفاي ديگران از من، بيشتر براش کينه شده . ديروز خيلي دلم ازش شکست. البته گفت پدرش از شرطش گذشته و قبول کرده و اين يه کم آرومم کرد. ولي از اين به بعد ديگه همه چيز ديگه دست اونه و شوهرم از اين به بعد براش کار مي کنه تا اون وام تسویه بشه. البته مشکلاتش خیلی بیشتر از این حرفهاست. حتی من حاضر بودم روی تمام حقوق من بعنوان یک کمکی توی پرداخت قسطهاش حساب وا کنه. ولی می بینم شوهر من خیلی آدم فراموشکاریه. چون نخواستم روی خونمون ریسک کنم از من متنفر شده و می گه اصلاً نمی تونه من رو تحمل کنه. گریه ام می گیره وقتی می بینم بخاطر پافشاری روی حفظ سرپناه زندگی ام اینجوری تحقیرم می کنه. خواهش میکنم فکر نکنین که من آدمی هستم که سرکوفت می زنم نه اصلاً. فقط وقتی ناسپاسی هاش رو می بینم این حرفها رو می زنم. من سالهای زیادیه دارم با این آقا زندگی می کنم ولی این حرفها رو از دو سال پیش که بهم خیانت کرد دارم پیش خودم مرور می کنم. یا اینجا در موردش بحث می کنم. چون می دونم آدمیه که لج می کنه زیاد جلوش این حرفها رو نمی زنم. فقط با نوشتن این حرفها می خوام یک شمایی از زندگی گذشته ام رو براتون گفته باشم.
بالهای صداقت عزیز میگید من یکسری اشتباهاتی دارم. راست می گین هیچ کس بی نقص نیست. ولی این رو با تجربیاتی که دو سال پیش ازش داشتم تطابق بدین. من هنوز با خودم درگیرم. با این حال سعی کردم فراموش کنم. ولی این آقا مثل اینکه تا زمانی که براش فایده داشته باشم من رو می خواد! با توصیه دوستان سعی کردم بهشون محبت کنم و نزدیک بشم ولی من رو از خودش می رونه و می گه تو حاضر بودی من برم زندان. با باباش توی این مدت برخوردی نداشتم ولی فکر کنم اونها هم از دست من ناراحت باشن. خودم دیگه اونجا نمی رم چون فکر کنم به من بی اعتنایی کنن. خودش هم که اصلاً خیلی عصبانیه. غذاش رو بیرون می خوره و شب واسه خواب فقط میاد خونه. تازه دیروز می گفت اگه بخوای باهام حرف بزنی همین رو هم نمی یام. دیروز به من گفت می تونی به فکر جدایی هم باشی. بهش گفتم چرا واسه اینکه سند خونه رو ندادم. حرفی نزد. به هر حال نمی دونم ولی به این نتیجه رسیدم هرچی فداکاری برای یک مرد بکنی باز هم اگه موضوعی پیش بیاد همه چیز رو فراموش می کنه حداقل در مورد شوهر من که اینجوریه.
RE: آیا باز هم فداکاری کنم؟
سلام رومینا جان
خیلی خیلی خدا را شکر که این مشکل بدهکاری بدون اینکه شما بخواهی سند خونه ات را به وکالت دیگری در بیاری به خیر شد
:323:
عزیزم بهت گفتم درکت می کنم چون خودم این شرایط رو دقیقا پشت سر گذاشتم
خانومی اینجور که معلومی تو قصد داری که زندگی ات را بسازی و اون عشق و علاقه اوایل ازدواجتون را دوباره به زندگی ات بیاری
باور کن میشه
رومینا جان من دلم روشنه روشن روشن
مطمئنم زندگی ات مثل اون وقتها میشه شک نکن
خانوم گل یه اشتباه کردی !
اول مطمئن باش که من کاملا همه ی حرفهایت را قبول دارم و می دونم که تمام زحماتی که می کشی برای رشد و بهبود زندگی ات هست پس اصلا نگران نباش که نکنه یکی بیاد اینجا و تاپیکت رو بخونه و بگه چه زنی ...چرا فداکاری نکرد ...مگه خونه ارزشش رو داشت و خلاصه خیلی چیزهای دیگه
حرف ها و تصورات دیگران کوچکترین نقشی در زندگی تو نداره عزیزم ... مهم اینه که تصمیم درست بگیری و از راه صحیح به اون تصمیمت برسی:72:
آفرین بر تو
حالا اشتباهت در همین پست قبلی
خودت می دونی که شوهرت از قضیه سند خونه ناراحت هست ... بهت گفتم تو دیگه نباید اصلا اسمی از سند و اون قضیه به نام زدن ببری ولو اینکه تو بخواهی شفاف سازی بکنی...ولو اینکه بخواهی بهش بگی من همه ی حقوقم رو بهت می دهم ولی سرپناهم رو نه ...اصلا توی این شرایط اینها مهم نیستند
الان مهم اینه که تو در عین اینکه اصلا در مورد سند خونه و کمک خرج بودن حرفی به میان نمیاری شوهرت را غرق محبت می کنی
رومینا ی عزیز
سخته و لی من مطمئنم که میشه ... زندگی چکامه رو که خوندی ...صبرش رو دیدی
یک طرفه چقدر به شوهرش محبت کرد..دیدی .... اون هم مثل من تو زن بود ...اگه اون تونست شوهرش رو از موضع طلاق پایین بیاره پس تو هم میتونی
ولی با دعوا و گریه و مظلوم نمایی و هق هق زدن نه
با محبت
ببین گل من مقداری از زندگی ات به بیراهه رفته ولی نمیشه یک شبه این بیراهه رو اصلاح کرد باید صبر کنی و به مرور زمان پیش بروی
ازت خواهش می کنم تحت هیچ عنوانی تا یکسال دیگه هر اتفاقی افتاد اصلا حرفی از سند و خونه نزنی
باشه؟ قول میدی؟
در ضمن توی دعا حلوا خیرات نمی کنن
این که بهت گفته ازت متنفره ...این که گفته به فکر طلاق باشی این که گفته به خاطر بچه میاد
هیچکدومشون رو جدی نگیر .... توی ناراحتی و عصبانیت خیلی حرفها زده میشه ولی همش از روی لجبازی و غرور هست
بهشون اصلا فکر نکن و اصلا بها نده
هر موقع یاد این حرف ها افتادی ...به خودت بگو من مطمئنم که شوهرم دوستم داره و دوباره زندگی ام خوب و رویایی میشه ...و واقعا مثبت فکر کن تا ارامش پیدا کنی
ببین تجربیاتم را با گوشت و پوستم لمس کردم
مردها وقتی از یک موضوعی ناراحتن بهش فکر نمی کنن تا کم کم از ذهنشون پاک بشه
می خوام چی بگم
این که
شوهرت از اینکه سند خونه را به باباش ندادی ناراحت هست اگه تو هی یادش بیاری نمیذاری فراموش کنه انگار روی زخمو تا میاد خوب بشه هی میکنی ... ولش کن ...هرچی گفت انگار نه انگار تو میدونی منظورش خونه هست ...سکوت کن فقط همین
مردها وقتی بخوان کاری رو انجام بدن هیچکس و هیچ چیز جلودارشون نیست
یعنی می خوام بگم اگه بخواد طلاقت بده پیه همه چی رو به تنش می ماله و میره برای طلاقت اقدام می کنه
پس حالا که همش داره خط و نشون میکشه اصلا اهمیت نده .... سعی کن باهاش مدارا کنی ... فقط محبت کن ...اون هم از روش درست نه اینکه دیگه افراط کنی ها
رومینا زندگی چکامه رو بخون