بدجور توي دوراهي هستم، دوست داشتن چقدر مهمه؟
سلام خدمت همه دوستان عزيز
راستش فکري هس که مدت زياديه ذهنم رو مشغول کرده و اصلا به نتيجه مشخصي نميرسم ...مطالعه کردم،فکر کردم، با دوتا مشاور صحبت کردم ولي بازم نمي تونم خودم رو قانع کنم
اينجا رو که ديدم تصميم گرفتم اخرين تيرم رو هم بندازم! اميدوارم کمک بشه تصميمم رو بگيرم
سوال کلي من اينه که نقش عشق و دوست داشتن برا ازدواج چقدر مهمه؟ يعني اگه خيلي شرايط مطلوب باشه و دوست داشتن در حد کم و معمولي باشه ميشه گفت ازدواج موفقيه؟
دخترخاله ناتني من حدوده 8 ساله که عاشقم هست...يعني از سن 12 سالگي
چون زياد با پسرخالم بودم بنابرين زياد خونشون مي رفتم ...با وجود همون سن کمش کاملا حس ميکردم رفتارش نسبت به من خيلي خاصه و خيلي توجه ميکنه
ولي من به اون صورت جدي بهش فک نمي کردم چون توي ذهنم هميشه مثل بچه ها بود! آخه رفتاراش تا حدودي بچگانه بود ...البته بخاطر معصوميت و سادگيش
ولي خيلي تابلو بود که دوستم داره با اون رفتارهاش...خيلي بي ريا و بي کلک
تا اينکه 3 سال پيش پسرخالم ازدواج کرد و رفت و منم ديگه سر نزدم خونشون ...تا اينکه با دختري اشنا شدم و بهش وابسته شدم يا به قولي عاشق! هرچند بعد دوسال بنا به دلايلي رفت ازدواج کرد وتنهام گذاشت ولي چه بعد رفتنش و چه موقع بدونش به دخترخالم زياد فک نمي کردم
بعد اونم با خانوم ديگه 6 ماهي اشنا بودم که بعدش جدا شديم
اما همون موقع ها دختر خالم خودش بهم ابراز علاقه کرد مستقيم و گفت من نظر تو رو مي خوام که احساسي به من داشتي اين مدت يا نه
راستش با وجودي که زياد دوسش نداشتم ولي هميشه با خودم فک ميکردم برا ازدواج مناسبه ...که دلايلشو اخر کار مي نويسم
واسه همينم گفتم دوسش داشتم البته نه به اون شدت ...و به ازدواج بهش فک ميکردم
خلاصه رابطمون زياد شد و با تلفن و گاهي هم ديدن همديگه ...که البته خالم در جريان بود
قصدم اين بود که تو اين مدت اون علاقه رو توي خودم بوجود بيارم چون واقعا دختري با شرايط اون کمتر توي اين دوره زمونه پيدا ميشه
خلاصه ماهي گذشت اون حسابي عاشقم شده بود ولي من با وجود همه خوبي ها و محبتاش که کمتر کسي برا ادم انجام ميده نمي تونستم بهش دل ببندم ...در يه حد معمولي دوسش داشتم
در حالي که شايد هر دختر ديگه بود حسابي بهش وابسته ميشدم
شايد چون همون تفکر دوران بچگي توي من مونده بود ...با اينکه اون الان 20 سالش بود
حالا مي خوام از خصوصياتش بگم که چرا براي ازدواج با شخصي مثه من مناسبه
من شرايط مالي کاملا معمولي دارم با يه حقوق استخدامي ...زندگي ايندم هم کاملا ساده خواهد بود ...و دختر خالم کسيه که خودشم اهل يه زندگي ساده هست و برعکس خيلي دخترا که نمونش رو زياد ديدم اصلا به فکر تجملات نيست...حتي از نظر مهريه هيچ مشکلي باهاش ندارم
واقعا عاشقمه و برام هر کاري مي کنه...قبلا هم امتحانش کردم و ديدم
بسيار خوش اخلاق و مهربونه و کسي ازش نمي رنجه دقيقا مثل مامانش
با ايمان و بسيار پاکه
خلاصه واقعا قابل اعتماده ...از نظر چهره هم مشکلي باهاش ندارم
از نظر سطح فرهنگي و مالي هم نسبتا به هم نزديکيم
حالا مشکلاتي که اين وسط وجود داره و باعث شده اونجور که بايد نتونم بهش دل بسته بشم و بفهم واقعا مورد مناسبي هست يا نه
اعتماد به نفس کمي داره و مدام مي خواد بقيه رو از خودش راضي نگه داره ...مخصوصا من رو..تا حالا کم ديدم ازم عصباني بشه و به روم بياره
اين برام جالب نيس که اينقد هواي منو داره و مثلا لوس ميکنه طرفش رو!
بنظرم عزت نفس پاييني داره و برا خئدش شخصيت بالايي قائل نيست و شايد بقيه رو بالاتر خودش مي دونه
غرورش به اندازه کافي نيست...حتي خودش بهم گفت دوستم داره و پيشنهاد داد زودتر نامزد کنيم
قدرت تجزيه و تحليل کمي داره هر چند باهوشه ...ولي دنياي ساده و کوچيکي داره و برعکس من که همه چي رو با فکر خودم مي سنجم و کمتر زير بار حرف بقيه ميرم...ولي اون قدرت اينکارو نداره و اينجوري بزرگ شده
در حالي که من ترجيح ميدم طرفم تيز باشه و درکش از محيط اطراف بالا باشه
سطح تحصيلاتش هم ديپلمه که البته اين عيب نيست
در کل سياست پاييني داره در برخورد با بقيه داره و نمي تونه با حرف زدن بقيه رو مجذوب خودش کنه و با غريبه ها توي حرف زدن کم مياره و توي جمع خجالت مي کشه
شايد همين مسائل باعث شده اونجور که بايد نتونم جذبش بشم
مشاور بهم مي گفت اگه اون جذب صورت نگيره ازدواج اشتباست
خودم مي دونم مهمه ولي اون خيلي شرايط داره که به ندرت مي تونم تو دختر ديگه اي پيدا کنم با جامعه امروزي ...لااقل خيالم اينده ازش راحته نسبت به دختراي غريبه
شايد وقتي بيشتر باهاش باشم بتونم بيشتر جذبش بشم و کم کم برخي عادتاش رو عوض کنم به مرور زمان ...چون خودشم قبول داره بعضي عيب ها رو داره ناخواسته
ولي من خودم شخص خاصي هستم و بدم نمياد کسي مثه دختر خالم همسرم باشه تا لااقل يه زندگي کم دغدغه داشته باشم!
حالا هم بايد زودتر تصميم رو بگيرم و واقعا نمي دونم اگه بخوام اينکارو کنم ممکنه زماني پشيمون بشم؟
ببخشید خیلی طولانی و مفصل نوشتم ...دیگه گفتم کامل باشه!
RE: بدجور توي دوراهي هستم، دوست داشتن چقدر مهمه؟
دوست عزیز با توجه به مطالبی که گفتی من هم مثل مشاورت فکر می کنم این ازدواج صحیح نباشه.
در ازدواج کردن باید تمام تلاشمون رو در شناخت طرف مقابل بگذاریم. می دانید چرا؟ چون باید همه چیز در موردش بدانیم تا بتوانیم انتخاب درستی انجام دهیم و بعبارت دیگر همسرمان را همانگونه که هست بپذیریم و انتخابش کنیم.
اگر غیر از این بود اینهمه بحث شناخت و تحقیق مطرح نمی شد و می گفتند همسرت را بر پایه خصوصیات ظاهری انتخاب کن و بعد مطابق میلت تغییرش بده!
خصوصیاتی که از دخترخاله ات گفتی درست است که برخی از آنها قابل اصلاح هستند ولی برخی هم ناشی از نوع شخصیت او می باشد و اگر شما مدام از او انتقاد کنی و درصدد تغییرش باشی، عزت نفس و اعتماد بنفسش را بیشتر می گیری و در واقع این خصوصیت (عدم اعتماد به نفس و عزت نفس بالا) که ازش گریزانی را در او بیشتر تقویت می کنی.
در آخر مراقب باش که در این زمانی که برای شناخت او صرف می کنی باعث نشوی که بی جهت دلبسته و وابسته ات شود که بعدها در صورت عدم انتخاب شدنش توسط شما دچار آسیب های روحی شود.
RE: بدجور توي دوراهي هستم، دوست داشتن چقدر مهمه؟
سلام
برا ازدواج عشق لازمه . شما میتونید با درک و سنجش موقعیت فرد مورد علاقه تون نسبت بهش عشق و دلبستگی پیدا کنید .
ولی تا این احساس نسبت به ایشون درتون ایجاد نشده صبر کنید .
باید اینو بدونید در درجه اول و الویت ایشون به عنوان همسر شما خواهند بود نه دختر خاله . پس سعی کنید و ببینید میتونید حس همسر بودن نسبت بهشون پیدا کنید یا نه .
و مساله دیگه اینه که شما نسبت بهم و خانواده هم و وضعیت زندگی و اجتماعی و اخلاقی و مالی و . . . همدیگه شناخت خوبی دارید و این یک عامل مهم برا موفقیت در ازدواج هست .
و نوشتید ایشون صاف ساده و معتقد و . . . هستن . اینم میتونه یه عامل برا موفقیت در ازدواجتون باشه .
تجمل گرایی و ظاهر سازی و . . . هم در ایشون وجود نداره و اگرم باشه کم هست . اینم یه دلیل بر موفقیت به ازدواج هست .
به نظرم اگر بتونید حس همسری ایشون رو در خودتون ایجاد کنید به احتمال زیاد ازدواج موفقی خواهد بود .
برا مشاوره گرفتن هم هر دو باهم باید برید پیش مشاور مورد نظرتون . موفق باشید
RE: بدجور توي دوراهي هستم، دوست داشتن چقدر مهمه؟
ممنون از شما
نقل قول:
در آخر مراقب باش که در این زمانی که برای شناخت او صرف می کنی باعث نشوی که بی جهت دلبسته و وابسته ات شود که بعدها در صورت عدم انتخاب شدنش توسط شما دچار آسیب های روحی شود.
متاسفانه ایشون به شدت به من وابسته شده و این حرف چندین ساله ...که با رابطه مستقیم خیلی بیشتر شده
مدتی قبل هم بهش گفتم که نمی خوام رابطه داشته باشیم مگه اینکه تصمیم به ازدواجم قطعی بشه ...توی این مدت که قطع کردیم افسرده هم شده ...ولی می ترسم اگه برای شناخت بیشتر باهاش نامزد کنم بعد تصمیم عوض بشه بیشتر ضربه بخوره
نقل قول:
باید اینو بدونید در درجه اول و الویت ایشون به عنوان همسر شما خواهند بود نه دختر خاله . پس سعی کنید و ببینید میتونید حس همسر بودن نسبت بهشون پیدا کنید یا نه .
راستش برای اینکه بدونم این حس بوجود میاد باید رابطه بیشتری داشته باشم و مثلا با یه نامزدی رسمی بشه ... ولی می ترسم خیلی بیشتر ضربه بخوره اگه اونوقت رهاش کنم ...تا همین الان هم کلی ضربه خورده که البته بخاطر اینه که زیادی احساساتی و حساسه
RE: بدجور توي دوراهي هستم، دوست داشتن چقدر مهمه؟
mir@ گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
شما بیان کردی که :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mir@
حالا مشکلاتي که اين وسط وجود داره و باعث شده اونجور که بايد نتونم بهش دل بسته بشم و بفهم واقعا مورد مناسبي هست يا نه
اعتماد به نفس کمي داره و مدام مي خواد بقيه رو از خودش راضي نگه داره ...مخصوصا من رو..تا حالا کم ديدم ازم عصباني بشه و به روم بياره
اين برام جالب نيس که اينقد هواي منو داره و مثلا لوس ميکنه طرفش رو!
بنظرم عزت نفس پاييني داره و برا خودش شخصيت بالايي قائل نيست و شايد بقيه رو بالاتر خودش مي دونه
غرورش به اندازه کافي نيست...حتي خودش بهم گفت دوستم داره و پيشنهاد داد زودتر نامزد کنيم
قدرت تجزيه و تحليل کمي داره هر چند باهوشه ...ولي دنياي ساده و کوچيکي داره و برعکس من که همه چي رو با فکر خودم مي سنجم و کمتر زير بار حرف بقيه ميرم...ولي اون قدرت اينکارو نداره و اينجوري بزرگ شده
در حالي که من ترجيح ميدم طرفم تيز باشه و درکش از محيط اطراف بالا باشه
سطح تحصيلاتش هم ديپلمه که البته اين عيب نيست
در کل سياست پاييني داره در برخورد با بقيه داره و نمي تونه با حرف زدن بقيه رو مجذوب خودش کنه و با غريبه ها توي حرف زدن کم مياره و توي جمع خجالت مي کشه
شايد همين مسائل باعث شده اونجور که بايد نتونم جذبش بشم
مشاور بهم مي گفت اگه اون جذب صورت نگيره ازدواج اشتباست
خودم مي دونم مهمه ولي اون خيلي شرايط داره که به ندرت مي تونم تو دختر ديگه اي پيدا کنم با جامعه امروزي ...لااقل خيالم اينده ازش راحته نسبت به دختراي غريبه
شايد وقتي بيشتر باهاش باشم بتونم بيشتر جذبش بشم و کم کم برخي عادتاش رو عوض کنم به مرور زمان ...چون خودشم قبول داره بعضي عيب ها رو داره ناخواسته
ولي من خودم شخص خاصي هستم و بدم نمياد کسي مثه دختر خالم همسرم باشه تا لااقل يه زندگي کم دغدغه داشته باشم!
نکاتی که از کلام شما برجسته شده ، نکات مهمی هست .
ابتدا بزار بهت تبریک بگم که تحلیل شناختی داری از موضوع و احساسی عمل نمی کنی ، و دیگر این که به شناخت ویژگیهای شخصیتی پرداخته ای و مورد اهمیت است برایت و.....:104::104:
و در ادامه باید بگم که نکات مورد اشاره شما از سه جهت مهم است و می تواند در زندگی شما مشکل ساز باشد .
1 - تفاوت هایی بین شما ( از نظر شخصیتی و تمایلات ) که زمینه ساز عدم تفاهم است .
2 - بعضی موارد در ایشان اگر شما درست تشخیص داده باشید مواردی است که از جهت روانشناختی مسئله است و نیاز به بررسی و مراجعه به روانشناس بالینی و ریشه یابی و رفع مسئله دارد ( مثل ضعف عزت نفس ، عدم اعتماد به نفس ، کم رویی و خجالتی بودن ، منفعل بودن و .... )
3 - مواردی که اشاره داشتی برای شما مهم هستند و نمی توانید با این مشکلات کنار بیایید و امتیازات ایشان نسبت به این موارد سطحی تر است برای شما .
با توجه به این توضیحات ، بهتره بسیار دقت کنی و سنجیده و واقع بینانه عمل کنی ، و به نظر مشاور اهمیت بدی و مشاوره را پیگیر باشی .
با آرزوی موفقیت برای شما .