چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
سلام
من دختری 27 ساله هستم و به تازگی تحصیلاتم رو در مقطع کارشناسی ارشد به پایان رسوندم
پدرم به هر خواستگاری که زنگ می زنه جواب منفی می ده و حتی اجازه نمیده که در خونه جضور پیدا کنن
این موضوع من رو خیلی ناراحت می کنه ، مادرم خیلی باهاش حرف می زنه ولی بازم تغییری نمی کنه
پدرم میگه همه بد هستن ، نمی خوام دخترام ازدواج کنن و بعد براشون مشکلی پیش بیاد و یا دیگه نتونن درس بخونن
الان شرایط ادامه تحصیل در خارج از کشور برام هست اما همیشه دلم می خواست از اینجا به بعد مسیر زندگیم رو با همسرم باشم و در کنارش آرامش داشته باشم اما...
من اخساس می کنم اگر به دنبال تحصیلم برم دیگه اونجا هرگز شرایط ازدواح رو نخوهم داشت و وقتی هم که برگردم خیلی سنم بالا میره و دیگه نمی توانم به همسر مورد علاقه ام برسم...
لطفاً راهنماییم کنید
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
سلام
به تالار همدردی خوش اومدین
میشه اطلاعات بیشتری از خودتون بدید
چند فرزند هستید و شما چندمین فرزند هستین ؟
معمولا پدرها مخصوصا در مورد اولین دختری که میخوان به خونه بخت بفرستن خیلی حساس هستند و میترسند که نکنه طرف آدم خوبی نباشه ، دخترش اذیت بشه و براشون سخت هست و تا حدی طبیعی است و این از احساس مسئولیت پدرانه است .
اما سعی کنید کمی مستقل باشید و در این زمینه و تصمیمی که دارید بسیار دوستانه با پدرتان صحبت کنید . همینطور بیان کنید که از نگرانی هایش و دلسوزی هایش برای خودتان آگاه هستید اما از ایشون بخواید که کمی به شما اعتماد داشته باشند و بهتون اجازه بدن برای ادامه ی زندگیتون تصمیم بگیرید .تاکید میکنم که این کار رو بسیار دوستانه انجام بدید طوری که تصور بی احترامی نشه .
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
ممنونم ار شما باران
من فرزند اول خانواده هستم و یک خواهر و برادر هم دارم
من با پدرم راحت نیستم، می دونید وقتی دارم باهاش در مورد هر چیز کوچیکی حرف می زنم خوب گوش نمیده ، زود بلند میشه میره در واقع فرار می کنه،
بازم ممنونم
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
خوب پس شما واقعا اولین دختری هستین که میخواین متاهل بشین . سختی های خودش رو داره چون پدرتون حساس تر هستند اما حل شدنیه .
معمولا اکثر دختر خانم ها در اینجور موارد سختشون هست که با پدرشون صحبت کنند . میدونم براتون سخته اما شما باید برای آینده ی خودتون تصمیم بگیرید و باید این توانایی رو داشته باشید که پدرتون رو همراه کنید .
سعی کنید بسیار صمیمی با پدرتون صحبت کنید و از عاطفه ای که بین دختر و پدر هست میتونید استفاده کنید و با زبانی شیرین در این رابطه صحبت کنید مطمئن باشید که اگر با لحنی آرام و مهربان صحبت کنید ایشون هم شنونده خواهند بود .
اگر براتون سخت هست میتونید در محیطی خارج از خانه با پدرتون صحبت کنید مثلا به بهانه خرید با پدرتون بیرون برید و در یک فرصت مناسب در یک پارک باهم صحبت کنید مطمئنا اون موقع پدرتون بلندنمیشه بره و تمام توجهش به شماست .
سعی کنید کلی و خلاصه مفهوم کلامتون رو منتقل کنید . هیچ مردی از زیاده گویی و پرداختن به جزئییات استقبال نخواهد کرد.
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
خوب شد که حداقل یک نفر به من توجه کرد
فکر می کردم نظرات زیادی دریافت کنم اما ظاهراً این فقط مشکل من بوده و هیچ کس تا به جال باهاش مواجه نشده
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
سلام
خیلی بده که آدم با پدر و مادرش راحت نباشه.
نمیدونم خصوصیات اخلاقی پدرتون چطوره؟ولی حرفشون اصلا منطقی نیست.من هم با پدر ومادرم راحت نیستم,ولی بیشتر اوقات,اگه احساس کنم حرفم یا خواستم منطقیه,حتما حرفمو به کرسی میشونم.
در رابطه با ازدواج من با یکی از بستگان نزدیک راحت بودم,حرفامو بهش میزدم,اونم به والدین منتقل میکرد.
شما باید یه جوری به پدرتون تفهیم کنید که از این کاراشون خیلی ناراحت هستین,تا اونجایی که ما شنیدیم میگن پدر و مادر خیره بچه هاشونو میخوان,حالا من مونم این کار پدر شما خیره یا.....
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
سلام
ممنونم parse
راستشو بخوای من برای هر موضوعی حاضرم بجنگم تا به خواستم برسم اما در مورد این موضوع ازدواج دلم می خواست که پدرم خودش با تمام علاقه ای که بهم داره بگه مثلاً فلانی پسره خوبیه نظرت در موردش چیه؟
وای کاشکی یکی باهاش حرف می زد
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
لازمه بهشون توضیح بدید که این کارشون نه تنها کمکی به شما نمی کنه بلکه داره آینده شما رو
خراب می کنه، به ایشون بگید راه مقابله با مشکل فرار و یا بستن در و پنجره ها نیست ، بالا بردن اطلاعات و
حل اون هست و ازشون بخواید شما رو در این راه کمک کنن .
زمینه نفوذ در پدرتون رو پیدا کنین ، مثلاً بعضی ها با استدلال مذهبی قانع می شن ...
پس راه نفوذ رو پیدا کنین!
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
سلام نگار جان،
راستش من یه خواهره بزرگتر از خودم دارم که پدر خیلی دوسش داره،
هیچ کدوم از ما جرأت نداشتیم بش بگیم بالا چشمت ابروه،
خواهره ما هم کلاس می ذاشت و از این علاقه همیشه به نفع خودش استفاده می کرد تا این که وقت ازدواجش شد!!!!
بابام به همه جواب رد می داد، خوده خواهرم که تقریباً اوایل خجالتی بود و چیزی نمی گفت، ما هم هر چی اعتراض می کردیم فایده نداشت.
این قضیه ادامه داشت تا خواهرم 29 سالش شد!!!!!!!
من هر چی به خواهرم می گفتم چرا هیچی نمی گی؟ تو بگو من می خوام با این آقا بیشتر آشنا بشم ما هم پشتیبانی می کنیم، خلاصه، خجالت می کشید از بابام،
تا این که دید بله، واقعاً داره دیر می شه،
یه خواستگار براش اومده، طبق معمول بابا گفت اصلاً دختر به اینا نمی دیم، اما ما ردشون نکردیم،
به قول نادیا، راه نفوذ پدرم، مادرم بود، یه مدتی رویه مادر کار کردیم و ایشون هم پدر رو راضی می کرد،
سه ماهی گذشت و بیشتر با هم آشنا شدن و خواهرم ضربه ی نهایی رو زد و به پدر گفت من می خوام با این آقا ازدواج کنم، بابام یه مقدار خشمگین شد، اما مادرم تقریباً بلد بود چی کار کنه،
و بالاخره ما موفق شدیم خواهرمون رو سرو سامون بدیم.
شما هم تا دیر نشده ببین راه نفوذ پدرتون چیه و زود دست به کار شو،
ببین بابام همش می گفت اگه رفتی با دوتا بچه برگشتی به من چه ها، خواهرم می ترسید و می گفت بابا حتما یه چیزی می دونه،
حالا بیا ببین چقدر دومادش رو دوست داره،
شما هم تلاشت رو بکن، حتماً موفق می شین، براتون آرزویه خوشبختی دارم:72:
RE: چه جوری با مشکلم کنار بیام؟؟؟
سلام ممنونم از دوستای خوبم
راستش بابای دارای اخلاقی هست که فقط مادرم میتونه روش نفوذ کنه
تا حدی مادرم حرفای من رو بهش گفته
حالا دیگه اگر کسی بخواهد بیاد و احازه نده، گناهش با خودشه
بازم ممنونم و امیدوارم به زودی یه خواستگار خوب برام بیاد تا بتونم بفهمم پدرم تغییر عقیده داده یا نه؟؟؟