RE: مشکلات من و مادر شوهرم
سلام سارا شان گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
عزیزم
لازمه ایجاد یک نظم منطقی و مستقل در زندگی شما ، همراهی شما و همسرتونه . سعی کنید در کمال محبت و احترام با همسرتون صحبت کنید و اهمیت استقلال داشتنوتون و این که از ایشون انتظار استقلال نظر و عمل را داری بعنوان مرد و تکیه گاه زندگیتون را به وی بگو .
محبت و احترام و پرهیز از غرغر و ستیز با همسرتون به خاطر خانواده اش خیلی مهمه . وقتی ایشون این رفتارها را در شما ببینه بیشتر با شما همدلی خواهد داشت .
موفق باشی
.
RE: مشکلات من و مادر شوهرم
سلام
از شما ممنون هستم ولي من هرچقدر به همسرم ميگم كه ما مستقل هستيم آن حرف خودش را ميزنه و ميگه نبايد كاري كنيم كه پدر و مادر از ما راضي نباشن و من نميتونم جلوشون بايستم . ولي تنها چيزي كه قبول كرده دعوت خانواده من بدون برادرهايش است و ميگه اشكالي نداره فقط مادر و پدرم دعوت باشن و اگر زماني مادرو پدرش دعوت نباشن خيلي ناراحت ميشه وحسابي تو خودش ميره و ميگه خانواده تو به من اهميت ندادن بايد دعوتشون ميكردن ، من ميگم آخه آنها مگه چندبار دعوت كردن خانواده من بيشتر دعوت كردن حالا 1 بار دلشون نميخواسته دعوت كنن چه اشكالي داره ميگه 2 نفر كه جا نميگيرن زحمتي نيستن من اينهارا اصلا نميفهمم.
در مورد خانه خودمون هم خودش ميگه تو راست ميگي ولي مادر و پدرم ناراحت ميشن برادرهايم دعوت نباشن و خانواده تو همه دعوت هستن ميگن تو باعث جدائي برادرها ميشي بازم شما ميگين باز هم با همسرم صحبت كنم ؟ آيا به حرف همسرم گوش بدهم يا به كار خودم ادامه بدم و هركي را كه دلم ميخواهد دعوت كنم ؟ از شما ممنون ميشم كه راهنمائيم كنين:323:
RE: مشکلات من و مادر شوهرم
شما سعی کنید با مدارا با همسرتون و مطالعه مشترک ، این درک را ایجاد کنید که در روابط بین افراد نباید تکلفی در کار باشه و اصل باید بر خواست و میل قلبی و رضایت طرفین باشه و کسی خودش را مجبور به کار و رابطه ای احساس نکنه .
عجله نکنید و به مرور و به خصوص با مطالعه کتابهایی در این رابطه که آموزش روابط اجتماعی صحیح و آداب معاشرت را در خود دارد و انتقال این آموخته ها به همسرتون رفته رفته راه درست را با هم پیدا کنید .
.
RE: مشکلات من و مادر شوهرم
ممنونم از اينكه انقدر سريع به من جواب ميدهين ميتونم خواهش كنم چند مورد از اين كتابها به من معرفي كنيد تا مطالعه كنم ممنونم :163::72:
از دست دروغ هاي شوهرم چه كار كنم؟
سلام به دوستان عزيزم
من و همسرم همديگر را خيلي دوست داريم ولي آن خيلي موقعها حرف زدن با مادرش را از من قايم ميكنه مخصوصا اگر مراسمي باشه كه اول بايد به خانم خونه بگه اول زنگ ميزنه به همسرم ميگه و چون همسرم ميگه به من ارتباطي نداره به خانمم بگو ببين وقت داره يا نه ؟ مياد يا نه بعد مادر شوهرم زنگ ميزنه و ميگه چون حصوديش ميشه كه من تصميم گيرنده هستم و بايد با من در ميان بگذاره يا بعضي حرفهائي كه من در جريانش نيستم و كلا به من نميگه كه باهش صحبت كرده ؟ اما نميدونم جرا كلا منكر حرف زدن ميشه با اينكه من هيچوقت نشده بگم چرا با ممانت حرف ميزني يا چرا زنگ ميزني؟ لطفا بگين من جه كار كنم؟
و مشكل ديگه اي كه دارم ما هرموقع مسافرت ميريم بايد خبر بديم علاوه بر رسيدن كي سوار هواپيما شديم كي پياده شديم كي سوار ميشيم و كي ميرسيم ؟ همه اينها را بايد آنلاين خبر بديم وگرنه بهشون بر ميخوره؟ و من را خيلي ناراحت ميكنه . بگين من چيكار كنم؟
RE: مشکلات من و مادر شوهرم
سلام سارا شان گرامی:72::
در ابتدا به تالار همدردی خوش آمدید..
میشه اول کمی تند برخورد کنم؟:43:
عزیزم شما واقعا به مطالبی که گفتی می گی مشکل....می خوای لیستی از مشکلات افراد که تو همین تالار با خانواده همسرشون دارند رو برات بنویسم که وقتی خوندی خدا رو شکر کنی که مشکلت در حد دعوت کردن چند تا برادر و خبرگزاری آنلاینه...
سارا عزیزم از من ناراحت نشی ها من می خوام با این حرف بالا شما رو متوجه کنم که عزیزم نکات مثبت زندگی شما مطمئنم خیلی بیشتر از نکات منفی اونه و نکاتی که ذکر کردید با صبر..متانت..وقار..منطق خیلی راحت تر از اونکه فکر کنی عزیزم حل میشه ..تنها به پاره ای مهارت های ارتباطی با همسر و خانواده اون بر می گرده...
ببین گلم..
1:شما باید سعی کنی بپذیری که همسر شما پسر اون پدر و مادره و هیچ وقت نخواه که اونها رو در زندگیش کمرنگ تر کنه ..این طور با این صحبت های شما همسرتون درست برداشت می کنه که انگار شما قصد جدایی انداختن دارید می دونی چرا عزیزم؟
چون شما داری به این موضوع خواه ناخواه دامن می زنی ..ببین من اگر جای شما باشم قبل از هر مهمانی اول پدر و مادر شوهرم و برادرهاشو دعوت می کنم و اگر نگران جا هستم از درجه 2 و 3 حذف می کنم چون همسرم برام مهمتره پس خانواده اون هم برام عزیزترن...
2:عزیزم میشه بهم بگی ما برای چی ازدواج می کنیم؟
من نظرمو می گم ..ما برای این با یک مرد وصلت می کنیم که تو شادی هامون..غم هامون.سختی..خوشی...همه چیز باهاش شریک باشیم حالا همسر شما یکی از دلایل شادیش بودن با خانواده اش هست این آیا بده؟خیلی هم خوبه که اون انقدر به پدر و مادرش و برادراش احترام می ذاره این طور نشون میده که برای ارزشهای انسانی احترام قائله و محبت ها رو زود فراموش نمی کنه خوب شما هم پا به پای همسرت بشو عزیزم..دعوتشون کن..از خانواده بخواه اونها حتما تو دعوت ها باشن ..با این کارها شما ارزش خودتو بالا می بری..
3:در رابطه با اطلاع دادن انلاین..ببین عزیزم برخی خانواده ها بسیار به هم وابسته هستند ..من وقتی اینو گفتی برام جالب بود چون من هم همین طور هستم و برعکس خانواده من باید آنلاین بدونن ما الان سوار شدیم ..پیاده شدیم..و ...باید اطلاع بدیم ..همسر من اول براش سخت بود ولی من براش توضیح دادم که اونها نگران میشن همین چون ما حوادث فوتی در خانواده زیاد داشتیم اطلاع میدیم..می دونی سارا این دخالت نیست این نشون دهنده توجه اونها به شماست عزیزم...شما استقلالتو حفظ کن و مراقب باش ولی تا جایی که اون ها اذیت نشوند و نگرانی هاشون برطرف بشه باهاشون گام به گام شو..چه اشکالی در این موضوع شما رو اذیت می کنه؟
** سارا جان..خانواده همسر عین خانواده خود ماست تنها باید بدونیم چطور از در فرهنگ اونها وارد بشیم و خودمونو تو دلشون جا کنیم عزیزم همین....
باید سعی کنی این مسائل رو انقدر برای خودت ریز و بی اهمیت کنی که حد نداره ....
شما باید وقت و انرژی خودتو برای کارهای بزرگ تر خرج کنی ..این مسائل خیلی راحت با درایت شما حل می شوند...
در انتها اگر موضوعی دیگری هست که شما رو آنقدر آزار میده و یا ..بیان کن تا بهتر راهنمایی کنیم..
موفق باشی..:72:
RE: مشکلات من و مادر شوهرم
از راهنمايئتون ممنون ، ولي من واقعا كلافه ميشم از اين كارهاشون و در ضمن من هرچي بيشتر انجام ميدهم آنها بيشتر از من انتظار دارن و اصلا برادرهاش و خانمهاشون به من احترام نميگذارن و براي من كه عروس بزرگشون هستم هيچ كاري انجام نميدهن من الان چند سال خانه برادرهاش دعوت نشدم ولي آنها سالي 2 يا 3 بار دعوت ميشن و اگر تو يك مهموني كه اصلا جاي برادرهاش نيست دعوت نشن و فقط مادر و پدر همسرم دعوت بشن ببين چه غشغلغي به پا ميشه پس من چي ميشم من نميتونم خودم تصميم بگيرم يكبار مهموني بدم و با شرايط خودم ، بايد اين كارها رو بكنن