علا قه ی افراطی شوهرم به خانواده اش

با سلام:
من مدت 2 سا نامزد بودم و چون با هم دوست بودیم دیگران به زور موافقت کردند و شوهرم بسیار مشتاق به ازدواج با من بود.3 سال در خا نه ی خودمان هستیم چون با مادر شوهرم قهر بودیم عروسی نگرفتیم و من به خاطر علا قه ی زیاد به شوهرم و اعتماد به او همه ی این شرایط را قبول کردم وبعد از ازدواج نگذاشت برم سر کار و بسیار شکاک است نمی گذارد خودم به تنهایی از خانه بیرون بروم . خیلی زور گو است فقط باید حرف او عمل شود والا روزگارم را به هر نحوی سیاه می کند به طرز فجیعی دست به زن دارد شده منو بکشه ولی من باید اونکاری که می خواهد را انجام بدم
ولی دوستش دارم نمی تونم طلاق بگیرم از خودکشی هم خیلی می ترسم در ضمن روی گفتن این مسائل را به بزرگترهایم ندارم فقط با ارامبخش اروم می شم در ضمن من منرجم زبان هم هستم . به مسایل مذهبی هم خیلی پایبندم .شوهرم فقط به خوانواده اش اهمیت می دهد حتی اگر شده منو زیر پاش له کنه و من از مادر شوهرم به اندازهی له کردن من زیر پایش.
الان 25 سالم و شوهرم 28 ساله است بسیار مذهبی است
لطفا کمکم کنید.

متأسفانه آشنایی هایی از این دست کم نیست و معمولاً به نتیجه خوبی ختم نمیشه. من نمی دونم با توصیفاتی که از همسرتون کردین به کدوم حسن ایشون هنوز علاقه مندین که نمی خواین به این رابطه که سراسر برای شما تحقیر و فرسودگیه خاتمه بدین. شاید همون طور که در ابتدا اسیر احساسات شدین و به این رابطه نادرست تن دادین ، حالا هم دارین همون اشتباه رو تکرار می کنین. ازدواج باید برای دو طرف کمال و رشد روحی و معنوی رو در پی داشته باشه. اگر واقعاً در زندگی شما چنین پیامدی دور از انتظاره بیشتر از این خودتون و دیگری دچار عذاب نکنید. بعضی وقتها خاتمه یک رابطه بیشتر به صلاحه تا حفظ اون. باز هم پیشنهاد می کنم منتظر راهنمایهای مدیر عزیزمون باشین تا انشالله از این بحران رهایی پیدا کنید.

باسلام خدمت sam1314
متاسف هستم از توصیفی که کرده اید ولی با همه این توصیفات بالاخره باید یک جنبه خوب هم در همسرتان باشد که شما را علاقمند کرده و حتی اینچنین پایبند که با تحمل اینهمه به قول خودتان عذاب همچنان دوست دارش هستید ولی من نیز مانند شما مشکل دارم ولی نه به اندازه وخامت شما فکر می کنم برای بهبود روابط شما با همسر و خانواده اش بهتر است صبور تر و با سیاست زنانه رفتار کنید یعنی در مقابل همسرتان جبهه نگیرید و به علایق او احترام بگذارید و از خانواده و مادرش بد نگوید و در مقابل مادرش به همسرتان احترام گذاشته و همچنین به مادرش بها دهید حتی اگر زور می گوید. شاید انشاء ا... کمی از مشکلات مرتفع گردد.

سلام
منم فکر می کنم همسرتون باید خصوصیت خوبی داشته باشه که شما رو پایبند زندگی نگهداشته در غیر این صورت این چیزی که شما می گین علاقه نیست این ممکنه ترس از دست دادن باشه و ترس از اینکه بعد از جدایی چه خواهید کرد و آیا شخص دیگه ای پیدا میشه که دوستش داشته باشید یا اون شما رو دوست داشته باشه و ترسهای دیگه.
بعضی وقتها ما منتظر خوب شدن یا تغییر یه وضعیت بد می مونیم فقط به خاطر اینکه می ترسیم...


از انتظار خسته شدم کاشکی نبود
در من هراس مبهم از تو جدا شدن

سلام sam1314
شما توصیفاتی در مورد مسائل خود کرده اید، اما دقیقا سئوال خود و انتظاری که داری مطرح نکرده اید.
اما اگر می خواهید این اختلافاتتون را کم کنید توصیه می کنم مقاله«چگونه زن و شوهرها اختلاف خود را حل کنند » را مطالعه کنید. اگر باز هم سئوالی داشتید در خدمتم.
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=1416

آخ امان از دست این شوهر ها پیش ادم که هستن هر چی میگی قبول میکنن ولی وقتی میروند پیش مادر و خواهرشون نمی دونم چرا یادشون میره که همین الان می گفتن که مادرشون این اشتباه را انجام داده وخیلی زود آن اشتباه را فراموش میکنند و تازه نمی دونم که چطور طرف خانواده شون کشیده میشوند و می خواهند جان خودشون را براشون بدهند

با سلام به شما دوست خوب
شما به راحتی میتونید از کنار این مشکلات عبور کنید به شرطی که زود نا امید نشین .
معمولا محبت بالاخره تاثیر میکنه