وقتی دیر « بـلــه...» را میگوییم
وقتی دیر « بـلــه...» را میگوییم
امروزه دیگر کسی با دیدن یک دختر 27 ساله و مجرد تعجب نمیکند .دختران همپای پسرها کار میکنند و درس میخوانند و زندگی خود را کم و بیش اداره میکنند.
با این حال آسیبها و مشکلات روحی و روانی بسیاری که ناشی از افزایش سن ازدواج است گریبانگیر نسل امروز شده که در این مختصر اشارهای به هر یک از این آسیبها داریم.
وقتی پرسیدیم، خندید. به سخره گرفته بود یا نه، نمیدانم ولی سؤالم برایش خندهدار بود. خندهاش پهنای صورتش را پر کرده بود، با زحمت آن را جمع و جور کرد و جواب داد: «مگه دیوانه شدهام. خلاف شرع که نکردم. دارم زندگیم را میکنم. هر وقت از زندگیم سیر شدم میرم دنبال زن و بچه.»
دختر اما با اعتماد به نفس ایستاده بود و توجهی به اطرافش نداشت. از گفتن سنش امتناع کرد و با غروری که معلوم بود کذایی است، گفت: «چرا باید ازدواج کنم؟ از نظر خودم یک آدم موفق هستم که فعالیتهای مختلفی دارم. خرج خودم را هم میتوانم دربیاورم. مریض که نیستم برم دنبال آقا بالا سر. اگر سروکله یک نفر بهعنوان همسر پیدا شود واقعا میشود این قدر فعال بود؟»
دکتر سامرند سلیمی، روانپزشک میگوید: «هر دختر و پسری به مرور زمان یک موقعیت اجتماعی، شغلی یا تحصیلی برای خود فراهم میکند و به استقلال میرسد. همین حس استقلال باعث میشود که آنها نخواهند زیر یوغ کسی حتی همسر باشند. در موارد زیادی زندگی انفرادی باعث میشود بیخیالتر شوند و نخواهند یا نتوانند زیر بار مسئولیت زندگی مشترک بروند. بدترین قسمت ماجرا این است که با افزایش سن، شخصیت افراد شکل میگیرد و انعطاف پذیریشان به حداقل میرسد. این افراد وقتی در سن بالا ازدواج میکنند دیگر قادر به درک مفاهیمی مثل گذشت، صبر، محبت و... نیستند، بنابراین زندگی بادوامی ندارند و در نهایت زندگیشان به طلاق و جدایی منجر میشود.»
چهرهاش غم گرفته و خسته بهنظر میرسید. سن و سال کمی نداشت؛ حداقل 32. سر صحبت که باز شد گفت که 36سال دارد و به قول معروف «عزب» است. در جواب دادن صرفه جویی میکرد و در مقابل سؤالهای پر تفسیری که میپرسیدیم در حد یک کلمه، تلگرافی پاسخ میداد. اما وقتی پرسیدیم چرا زن نمیگیری؟ نطقش باز شد و مفصل جواب داد یا بهتر است بگوییم درد دل کرد یا آیه یأس خواند؛ «کی به من زن میدهد. 36 سالم است، نه کار درست و حسابی دارم نه پساندازی که خیالم راحت باشد و نه ننه، بابای پول داری که دلم خوش باشد تازه هر لحظه ممکن است از کار بیرونم کنند، آن وقت که دیگر هیچ، خر بیار و باقالی بار کن.»
سلیمی میگوید: «افزایش سن باعث میشود نشاط و شادی اولیه انسانها تحلیل برود، بهخصوص اگر همچنان مجرد مانده باشند منزوی و گوشه گیر خواهند شد. مسلما یک جوان 36 ساله نمیتواند صبر و حوصله یک جوان 26 ساله را برای یک نفر بهعنوان همسر داشته باشد. در واقع این افراد تا این سن و سال هنوز نتوانستهاند یک نفر را بهصورت دائم کنار خود داشته باشند که تنهایی خود را با او پر کنند و به قول معروف محرم رازشان باشند. همین موضوع باعث میشود امنیت درونیشان کاهش یابد و اعتماد به نفس پایینی داشته باشند. احساس پوچی و تنهایی این افراد در مواردی آنقدر سیر صعودی دارد که گاهی منجر بهخودکشی میشود.»
عابران با سرعت طول خیابان را طی میکردند تا هر چه سریعتر خود را به نخستین وسیله حملونقل برسانند. پیرمرد اما به آرامی راه میرفت. خسته که شد روی پله کوتاهی نشست. کیفش را بغل گرفت و گوشهای کز کرد و به جایی که هیچ کجا نبود خیره شد. در پاسخ به این سؤال که دختر و پسر مجرد دارید؟ میگوید: «من زن ندارم که بخواهم بچه داشته باشم. از وقتی یادم میآید تو یک خانه نوکر بودم حالا هم که شصت وخردهای دارم هنوز هم نوکر همان خانهام، نه زن گرفتهام نه بچهای دارم. الان هم که پیر شدهام کسی نیست که عصای دستم باشد.»
سلیمی میگوید: «وقتی سن افراد بالا میرود و از 60سال میگذرد نداشتن همسر و بچه یا بهاصطلاح سر و سامان گرفتن به شکل یک حسرت درمیآید، بهخصوص وقتی پیر و ناتوان میشوند خلأ بچه یا به قول معروف عصای پیری را بیشتر از نبود همسر احساس میکنند.»
زن جا افتادهای با خانمی که در کنارش نشسته بود درباره مراسم خواستگاری پسرش صحبت میکرد. از نظر او دخترها پرتوقع شدهاند و زندگیای را که پدرشان بعد از 30-20 سال فراهم کرده است از یک پسر 30 ساله انتظار دارند. پیرزن میگوید: «پسر من مهندس عمران است و ماهی یک میلیون تومان درآمد دارد ولی دخترها آنقدر پرتوقع شدهاند که دیگر به ماهی یک میلیون هم قانع نیستند. من نمیدانم یک پسر باید ماهانه چقدر درآمد داشته باشد که برای دخترهای امروز، کافی باشد.»
سلیمی روانپزشک و درمانگر خانواده میگوید: «انتظارات افراد از استانداردهای زندگی تغییر کرده است. دختران مجرد بهخصوص کسانی که تحصیلات بالایی دارند یا از طبقات بالای جامعه هستند با این اعتقاد که هزینههای ازدواج بیش از فایدههای آن است و این امر باعث میشود فرصتهای زندگی مثل پیشرفت در تحصیل، کار و شغل را از دست بدهند از ازدواج خودداری میکنند. داشتن معیارهای دست نیافتنی و بهدنبال همسر رؤیایی بودن، داشتن آزادی به مفهوم غربی و ایجاد هنجارهای فرهنگی مسائلی هستند که ازدواج را به تأخیر میاندازند. در واقع ازدواجهای بعد از 35 سالگی برای مردان و زنان، ازدواج دیرهنگام محسوب میشود. از نظر پزشکی ازدواج دیر هنگام خطر کاهش باروری، به دنیا آوردن فرزندانی با نقایص ژنتیک و نیز عوارض حاملگی و زایمان را افزایش میدهد.
از سوی دیگر وقتی فاصله سنی والد با فرزند زیاد باشد والدین نمیتوانند ارتباط فکری و عاطفی خوبی با فرزند خود برقرار کنند و آمادگی تحول و به روز شدن کمتری در قبال فرزندشان دارند، چرا که معمولا سن یائسگی مادر با سن بلوغ فرزند همزمان میشود و در واقع دو موجود که هر دو در یک بحران هویتی به سر میبرند و گرفتار بیثباتی خلقی هستند و به حمایت عاطفی و روانی نیاز دارند در کنار هم قرار میگیرند.»
دکتر سلیمی چند نمونه از بانوانی را معرفی کرد که با وجود سن بالا، همچنان مجرد مانده بودند. بعد از اصرارهای مداوم، با یکی از آنها به گفتوگو نشستیم. برخوردهای تند، تنشهای رفتاری، استفاده از حرکات دست و صورت با شدت و تکانهای عجیب، نشان از یک فرد نرمال نبود. وی درباره احساس مادرانهای که نسبت به کودکان دارد، گفت: «اکثر اوقات وقتی کودکی را میبینم سر جای خودم قفل میشوم و به کارهایش زل میزنم. ناخودآگاه به سمت کودک میروم و او را در آغوش میکشم. احساس مادرانه عجیبی نسبت به بعضی از کودکان دارم و حتی گاهی اوقات آرزو میکنم که ای کاش جای مادر آن کودک بودم.»
تا قبل از داشتن حس مادرانه نسبت به کودکان، وی نسبت به روابط بین زن و شوهرها دقت و گاهی حسادت میکرد. او میگوید: «وقتی محبت یک مرد را نسبت به همسرش میدیدم ناراحت میشدم که چرا تا این سن و سال نتوانستهام کسی را بهعنوان همسر کنار خود داشته باشم.»
سلیمی میگوید: «هنگامی که انگیزههای قوی تشکیل خانواده به وسیله موانع غیرقابلقبول یا موانعی که فرد برای رفع آنها ناتوان است، سرکوب شوند یا معطل بمانند، احساس ناکامی رخ میدهد. احساس ناکامی یکی از الگوهای قدرتمند ناهنجاری رفتاری، ارزشی و نگرشی است که شخصیت و هویت فرد را زیرسلطه میگیرد.
از سوی دیگر افزایش سن ازدواج، شکلگیری عقدههای روانی و انباشت آنها را در شخصیت فرد بهدنبال دارد، در حالیکه ارضای جنسی به موقع، امنیت و آرامش روانی را موجب میشود و بدون آن عصبیتهای روحی، طغیانگری، احساس پوچی و حتی میل بهخودکشی مجال بروز مییابند. از طرف دیگر روابط خارج از چارچوب خانواده پیش از ازدواج نیز نه تنها به ارضای کامل و جامع منجر نمیشوند بلکه چون همواره با احساس گناه و غیراخلاقی بودن همراه است بر میزان عصبیتها میافزاید. این در حالی است که ناهنجارهای روانی بیشتر گریبانگیر زنان است و آنها بیشتر در خطر این مشکلات هستند.»
منبع
RE: وقتی دیر « بـلــه...» را میگوییم
باران جان، راستشو بگو ، اینا رو می نویسی که روی اعصاب ما مجردا صخره نوردی کنی ؟؟؟!! :311: :311: :311: :46:
RE: وقتی دیر « بـلــه...» را میگوییم
صخره نوردی که نه همون در حد پیاده روی کافیه :311::311:
گذشته از شوخی هستند خانم هایی که خودشون مقصرند و منتظرند که مردی که در رویاهاشون ساختند بیاد با اون اسب سفیدش واسه همین مرد رویایی خیلی ها رو رد می کنند اما غافلند از گذر عمر
RE: وقتی دیر « بـلــه...» را میگوییم
واقعاً هنوز همچین خانم هایی پیدا می شن؟ من که هر چی می بینم اغلب خانم ها منتظر یه مرد مناسب و معقولن
ولی کسی رو پیدا نمی کنن !
حتی بعضیا خونه هم حاضرن به داماد بدن :163: :163: :163: ولی ................
گفتی فرد رویایی ... گاهی فکر می کنیم معیاری که داریم معقوله و عادی ولی شاید در اشتباه باشیم ،خودمون هم ندونیم و خواستمون بیش از حد باشه.
باران جان می شه خواهش کنم مقالاتی در مورد تنظیم حد معیار هم بگذاری، از کجا بفهمیم معیاری که داریم طبیعیه یا زیاد از حد؟ فکر می کنم برای ما مجردا خیلی لازم باشه ، هم دختر و هم پسر
امیدوارم منظورم رو خوب رسونده باشم . ممنونتم :43: :46:
RE: وقتی دیر « بـلــه...» را میگوییم
سلام نادیا من هم با ایده ی تنظیم حد معیار ها موافقم!
RE: وقتی دیر « بـلــه...» را میگوییم
بله هستند افرادی که به دلایلی پوچ خواستگاران خود رو رد می کنند چون در ذهن خودشون یک ایده آل ساختن و وقتی سن بالا رفت تازه به خودشون میان که ای بابا دیر شده و باید چند سال پیش ازدواج میکردن و بعد ممکنه به خاطر همین دیر شدن انتخابی غلط داشته باشن .
به همین میزان هم کسانی هستند که خیلی زود و در سن پایین که هنوز معیارهاشون عقلانی نشده ازدواج احساسی دارند و بعد از چند سال هم طلاق .......
تنظیم معیارها نکته مهمی است که به اون اشاره کردین که البته این معیارها در هر فرد متفاوته اما باید تعادل پیدا کنه یعنی نه یک ایده آل دست نیافتنی نه معیارهای احساسی و ظاهری و سطحی . این می تونه به انتخاب کمک کنه و بعد هم اولویت بندی کردن معیارهاست یعنی برای هرفرد یک سری مسائل مهم تر هستند اون ها رو باید جز اولویت های اول قرار بدن و اگر کسی این مهم ترین ها رو داشت به دلایل ظاهری و سطحی رد نکنند .
چشم حتما سعی می کنم در این باره مقاله پیدا کنم اما فکر می کنم در خود تالار هم مقالات خوبی در رابطه با معیارها داشته باشیم .
نکته مهم دیگه ای که هست شناخت درست از یک فرد هست و پی بردن به خصوصیات اون و بعد بررسی این خصوصیات با معیارهای هر فرد . ممکنه شخصی نقش بازی کنه و سعی کنه خودش رو ایده آل شما نشون بده مخصوصا اگر مستقیم معیارهاتون رو بیان کنید . نکته بعدی جلوگیری از به وجود آمدن احساسات هست که زمینه ساز چشم پوشی از معیارها و سرانجام ازدواج احساسی میشه .
این تاپیک هم فکر می کنم مفید باشه البته نظر منه .
http://www.hamdardi.net/thread-9428.html
RE: وقتی دیر « بـلــه...» را میگوییم
سلام دوستان :46:
درسته که بسیاری از خانمها بعضی از این توقعات رو دارن ولی بیشترشون هم هیج تقصیری ندارن زمونه اینطوری شده تون همون مقاله که نوشته بودین یه خانمی که از خواستگاری میومد از توقعات زیاد دختر خانمه گله داشت خوب بیشتر دختر خانمها هم از توقعات همون خواستگارها ناراحتن شاید اگه جلسه اول خواستگاری با پسراشون بیان هر دو طرف همدیگرو بپسندن ولی هر روز یه لشکر می یادو هر کدومش یه نظر می ده یکیش خونه رو ورنداز می کنه چی داشتن چی نداشتن یکیش دختر رو یکیش مادر دخترو بلاخره باید قبول کنیم که تو این دورو زمونه خواستگارها هم زیاد دنبال نجابت دخترو چیزهای که تواینده براشون مهمه نیستن فقط به هم پز می دن که رفتیم خواستگاری دختر فلان آقا (که پولاداره و پدرش نمی دونم مهندسه ویا .....) به خدا که من به عینه می بینم تقصیر از هر دوطرفه نمی دونم باعث وبانی این فرهنگ ورسوم که چند سالیه به اصطلاح مد ومرسوم شده چیه به نظر من باید یه کار جدی چه از طریق رسانه ها فرهنگ سازی صورت بگیره تا بیشتر از این جونهای ما متضرضر نشن همین رسم ورسومات غلط خانواده هاست که امار طلاق رو برده بالا به امید خوشبختی همه جوونها:72به گفته آقای قرائتی (امروزه ازدواجها پیوند قالی وماشینه )امروزه کمتر کسی به اهلیت ونجابت وخیلی معیارهای با ارزش اهمیت میده::72::72::72: