RE: تضاد بین احساس و منطق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط r969
از طرفه دیگه به صورت کاملا ناخود آگاه تمام حواسم متوجه ایشون هست . از یه طرف نمیتونم به ازدواج فکر کنم.....
با سلام
به تالار همدردی خوش آمدید.
دقت فرمایید که احساسات از ابتدا ناخودآگاه و بی ترمز و با این همه فشار نیست.
وقتی فازهای اولیه را باخامی یکی پس از دیگری جلو می رویم به جایی می رسیم که دچار وابستگی شده و مانند اعتیاد از اینکه ترک کنیم سلب مسئولیت می کنیم.
اعتیاد هم در بار اول و دوم این همه فشار ندارد.
شما از روز اول با تکرار خیالبافی در مورد این خانم، دادن شماره تلفن و پیشنهاد حمایتی که مسئولش نبودید، زدن sms به بهانه ماه مبارک رمضان، زمینه شدت دادن به احساساتت را فراهم آوردید.
این مسائل وقتی تعارض با منطق شما را بیشتر می کند که می فرمایید زمینه ازدواج هم ندارید.
شما از یک طرف :
باید در بستر سازی ازدواج یا فراهم کردن تمیهیدات آن انرژی بگذارید و از آن حالت خشکی که قبل در ذهن داشته اید پا را فراتر بگذارید. ما نمی توانیم به طور خشک آن هم در دوران جوانی بگوییم ما متمرکز بر هدف درسی هستیم و اصلا عاطفه و احساس تعطیل.در این راستا باید ارزیابی منعطفی (نه سخت گیرانه) نسبت به ازدواج پیدا کنید. و زمان حداقلی و حداکثری آن را تعیین کنید.
از طرف دیگر :
مسئله کنترل احساس را تا زمانی که آماده ازدواج بشویم یا بسترش را فراهم کنید در دستور کار خود قرار دهید. یعنی باید از سرچشمه مسئله را حل کنید.
شما نمی توانید، ببینید، دل ببندید، کمک کنید، sms بزنید، با خیالبافی و فکر به او احساسات را تحریک کنی، و ... پیش بروی و بعد چند سال وابسته نشوی.
تازه مشکل اصلی ات بعد از چند سال وابستگی شروع می شود. درست زمانی که شرایط ازدواج پیدا کردی و (با فرض خوشبینانه) که تا آنزمان هم این دختر پای شما ایستاد باید در آن زمان شروع به شناخت بکنید. در آنجا یکبار دیگر باید تاپیکی بزنید با عنوان «تضاد بین احساس و منطق»، در آنجا شما شروع به شناخت منطقی خانواده ها و بررسی ها می کنید. اگر از نظر معیارهای ازدواج مناسب هم نباشید و خانواده ها مخالف باشند. ، آن وقت با این همه احساس وابستگی و ... دچار مشکلات حادتری خواهید شد.
لذا روند صحیح اینست.
ابتدا داشتن شرایط ازدواج یا آمادگی ازدواج
بعد نشان کردن دختری که علاقمند هستید.
بعد خواستگاری و رسمیت بخشنیدن به رابطه
بعد شروع به شناخت معیارها و شخصیت یکدیگر و ارزیابی مسائل
و در نهایت انتخاب ، عقد و تعهد و رشد دادن احساسات و دلبستگی ها.
در حالیکه شما اکنون دقیقا در آخرین عبارت آخرین فاز هستید یعنی : احساسات و وابستگی ها
RE: تضاد بین احساس و منطق
از راهنمایی جامع شما سپاس گذارم .
حالا با توجه به اینکه مدت زمان زیادی رو با این خانوم خواهم بود به نظر شما چه طور میشه این مسئله رو به بهترین نحو مدیریت کرد که از مشکلات بعدی جلوگیری کرد ؟ فکر میکنید بهترین راه حل قطع ارتباط باشه ؟ پیشنهاد شما چیه ؟
با سپاس فراوان
RE: تضاد بین احساس و منطق
دوست عزیز جواب شما در خود سوال شما هست...تضاد بین احساس و منطق
حالا که شما با منطق ودرایت به این نتیجه رسیدین که ادامه این رابطه سرانجامی نداره خب با همین منطق هم به این نتیجه برسید که باید یاد بگیرم بین احساس وعقلم توازن برقرار کنم ....شما خودتون باعث ایجاد وتشدید این احساس شدین پس خودتون هم میتونید تعدیلش کنید...قطع رابطه حل مسئله نیست پاک کردن صورت مسئلس
شما دردنیایی زندیگی میکنید که باید بارها وبارها در شرایط تضاد وتقابل عقل و احساس قرار بگیرید پس بهتره از حالا تمرین کنید که از این مسائل فرار نکنید...سعی کنید با کمک عقل ومشورت اونارو به چالش بکشید....
موفق باشید
RE: تضاد بین احساس و منطق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meral
دوست عزیز جواب شما در خود سوال شما هست...تضاد بین احساس و منطق
حالا که شما با منطق ودرایت به این نتیجه رسیدین که ادامه این رابطه سرانجامی نداره خب با همین منطق هم به این نتیجه برسید که باید یاد بگیرم بین احساس وعقلم توازن برقرار کنم ....شما خودتون باعث ایجاد وتشدید این احساس شدین پس خودتون هم میتونید تعدیلش کنید...قطع رابطه حل مسئله نیست پاک کردن صورت مسئلس
شما دردنیایی زندیگی میکنید که باید بارها وبارها در شرایط تضاد وتقابل عقل و احساس قرار بگیرید پس بهتره از حالا تمرین کنید که از این مسائل فرار نکنید...سعی کنید با کمک عقل ومشورت اونارو به چالش بکشید....
موفق باشید
این بخش که شما فرمودید بیشتر جنبه تئوری قضیه بود ، لطف میکنید در رابطه با جنبه عملی هم توضیحاتی رو بفرمایید ؟ ( در رابطه با همون چیزی که در بالا گفتم - در این وضعیت چه طور میتونم قضیه رو مدیریت کنم ؟ )
باز هم ممنون
RE: تضاد بین احساس و منطق
سلام به دوستان
در رابطه با سوال این دوستمون و جوابی که خوندم فقط میتونم این برداشت را کنم که مشکل از ما دختر ها است که زود وابسته میشیم .......اما
من یک سوالی دارم یک بار من با یک پسری در رابطه با روابطه بین دختر ها و پسرها صحبت میکردم . و در جواب حرفی که من بهش زده بودم گفته بودم : چرا شما پسرها به راحتی با دخترها دوست میشید باهاشون دردو دل میکنید ازشون تعریف میکنید و حتی میگید که من از صحبت کردن باهات لذت میبرم یا عکست قشنگه تو خیلی عاقلی ..............اما بعدش ما باید این توان را داشته باشیم که با وجود این همه حرف هایی که 80 % درصدش عاطفی بوده و احساسی ٍ احساسمون درگیر نشه و وابسته نشیم ٍ اون پسر به من گفت چرا شما دخترها همیشه منتظر عمل و عکس العمل هستین ؟؟؟؟
چرا باید اینجوری باشه که بشه به راحتی با احساس شما بازی کرد؟؟؟؟؟
من نمیدونستم چی بگم اما این را گفتم که چون فک میکردیم که همه راست میگن مثل خودمون که دروغ نمیگیم و دوست داریم راست بشنویم
من میخواهم اینو بگم یعنی این که ما دخترها اگر یک پسر در طول زمان با ما صحبت کنه و تقریبا هر روز و از مشکلاتش بگه و شما ارومش کنید و یا شما از مشکلاتتون بگید و اون شما را اروم کنه این اشتباه که وابستگی ایجاد بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کم تجربگیه خامیه؟؟؟
RE: تضاد بین احساس و منطق
بله بهترین راه حل قطع ارتباطه و بستن راه های ارتباطی از جمله تماس و اس ام اس است .
برخورد و رفتاری مثل غریبه ها مثل روندی که با بقیه دانشجو ها هست .
به احساسات خود میدان ندهید و هر گاه هم که تحریک احساس شده و خیالپروری سراغتان آمد توفق فکر و تخیل دهید و به پرداختن به کاری یا فکر بر موضوعی دیگر خود را مشغول کنید . تمرکزتان را از این دختر و دریافت هر گونه خبر و اطلاعات از وی بردارید .
RE: تضاد بین احساس و منطق
نقل قول:
در رابطه با سوال این دوستمون و جوابی که خوندم فقط میتونم این برداشت را کنم که مشکل از ما دختر ها است که زود وابسته میشیم
فکر میکنم شما مطلب اولیه بنده رو با دقت مطالعه نکردید . چون ارتباطی به وابستگی دختر و این مسایل نداشت بلکه خودم مشکل داشتم و جوابی هم که مدیر محترم دادند در راستای وابستگی دختر نبود بلکه به صورت کلی مطرح شده بود .
RE: ++تضاد بین احساس و منطق
امشب این تاپیک زیرخاکی رو کشیدم بیرون که یه چیز بگم .
هنوز دارم عذاب میکشیم ... هنوز تمام وجودمو میلرزونه . اگه داستان هایی که با این خانوم داشتم رو بگم حکایت این شعر میشه ...
اشکای من دل سنگو آب میکنه
دل کوه خون میکنه
ابرهارو گریون میکنه
...
به خاطر خدا ، قبل کاری میخواهید بکنید خوب فکر کنید ، منطقی فکر کنید و تصمیم بگیرید . الان 1 ساله با اون خانوم ارتباطی ندارم . ولی هنوز ته قلبمو میلرزونه . این عشق ، منو از همه چی ، از هر چیزی که تو زندگی بهش دلبسته بودم ، دلکنده کرد .
RE: ++تضاد بین احساس و منطق
سلام...
واقعا این ارسالتون منم برد تو فکر!! انگار بعضی ادما با روح وجونت پیوند می خورند که حتی بعد سالها هنوز وقتی اسمش میاد دست و دلمون می لرزه
ولی انچه که پیداست شما شایسته عشقی بالاتر از اینها هستید امیدوارم کسی تو سرنوشتون قدم بزاره که جبران همه این سختی ها باشه
خدای که اون بالاست شاهد همه چی بوده و هست و خیلی زود براوت همه چی رو جبران می کنه:72:
چارلی چاپلین میگه:هر چیزی آخرش خوبه.اگه دیدی خوب نیست هنوز آخرش نشده