چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
سلام
خواستگاری دختری رفته بودم که خیلی نظرات خوبی در مورد ازدواج و زندگی داشت، فکر می کردم که مورد مناسبیه، با شناخت بیشتر و دیدن رفتارهای واقعی متوجه شدم که خیلی از نظراتش رو اصلاً در عمل پیاده نمی کنه و حتی گاهی اوقات منکر اون نظرات می شد.
بعداً که کمی در رفتارهای خودم دقیق شدم دیدم که تو بعضی موارد خودمم همینجورم.
تو تالار همدردی هم می بینم بعضی از دوستان واقعاً راهنمایی های خوب و سازنده ای به دیگران می دن ولی وقتی که مشکل مشابهی براشون پیش میاد از نظرات خودشون توی عمل نمی تونن استفاده کنن.
از واعظی شنیده بودم که می گفت مشکل ما ندونستن نیست، مشکل ما عمل نکردنه.
به نظر شما چرا این تفاوت بین نظرات و رفتارامون وجود داره؟
و چطور می تونیم از نظرات مفیدی که داریم بیشتر در عمل استفاده کنیم؟
منتظر شنیدن نظراتتون هستم:72:
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
با تشکر از گرین گرامی برای باز کردن این تاپیک
این یک واقعیت انکار ناپذیره که ما آدمها اونقدر که در حوزه ذهن توسعه داریم و خوب عمل می کنیم در حوزه عمل و واقعیتها می لنگیم .
این واقعیتیه ، اما به قول شما چرا !!! ، چرایی آن مهمه و من مایلم این تاپیک خوب ، به کمک دوستان عضو به خوبی پی گیری بشه تا آفتهای سر راه عقیده تا عمل را دریابیم و عملیاتی به آن بپردازیم و بهش توجه عملی کنیم تا از این محیط برای ساختن خود هم بهره گرفته باشیم نه فقط مفید به حال دیگران بودن باشد .
از نظر من :
بین دونستن و فهمیدن فاصله هست و همینطور بین فهم و باور .
ما خیلی چیزها را می دانیم اما هنوز نفهمیدیم و چون نفهمیدیم به باور نرسوندیم ، و عمل هم از باورهای ما نشأت می گیره .
یک مثال می زنم .
همه ما می دانیم که خدا توانای بی همتاست و هر چه اراده کنه میشه
، و هر چه که خیره و صلاحه ازش بخوای دریغ نمی کنه ( دریغ کردن بخله و از صفات سلبیه است که در خدا راه نداره ) ، اما وقتی دعا می کنیم اغلب ماها باور به استجابت نداریم یعنی دعا می کنیم که فلان شود و بعد در درون می گوییم یعنی می شود ؟؟ اگر بشود !!!!! چرا با آنکه می دانیم خدا هر چه اراده کنه و مطمئنیم خواسته ما درست و مصلحته باز شک داریم که اجابت کنه ؟ چون باور نداریم که خدا اجابت می کنه ، باور نداریم که خواسته ما درسته و باور نداریم که اگر نشده خیره ، لذا دعا قلبی و باوری نیست .
این باور از کجا میاد ، از شناخت ، شناخت در سطح درک و فهم ، این فهم یک عینیت یقینی به ما می بخشد و باور را تولید و باور هم عمل می سازد .
مثلاً پزشکی که می داند سیگار مضر است اما می کشد ، او دانسته اش را فهم نکرده و به باورش نرسیده لذا می داند سیگار مضر است اما می کشد چون باور تسکین بخشی سیگار براش قوی تر از مضر بودن اونه .
وقتی من بدانم که صداقت مایه آرامش و سلامت و عزت نفس منه اما همچنان دروغ بگم نشونه اینه که این آرامش بخشی و ... صداقت را نفهمیدم و لذا باور ندارم و از این رو راحت دروغ میگم .
این فهم و ادراک عمیق هم در حوزه حکمت است یعنی وقتی حکمت ( حقیقت ) خیلی از مسائل را درک کردی همون باور تو میشه و نتیجه اش عمله . اینه که گفته شده « الحکمت ضالة المومن » یعنی حکمت گمشده مومنه .
و لنگی ما در عمل ، نداشتن حکمت عملیه و به عبارتی همون باور ناشی از درک و فهم حقیقت .
پس دانستن کافی نیست .
امام صادق علیه السلام می فرماید :
شما به دانسته هاتون عمل کنید خدا نادانسته ها را برای شما آشکار می کند
و ما هم راه مقابل همین را می رویم یعنی پشت به عمل به دانسته ها ، در پی آموختن و تلنبار کردن بیشتر علوم و اطلاعات در ذهن هستیم چون باور نداریم که وقتی به آنچه می دانیم عمل کنیم خدا اسباب هر آنچه لازم است بدانیم را فراهم می کند و... صد حیف که روزهای عمر را اینگونه هدر می دهیم .
الهی الآمان از دست خودمان
.
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
به نظر شما راه رسيدن به اين باور چيه؟
آيا زمان لازمه براي رسيدن به اين باور يا نه؟
الان كسايي هستن كه مثلا درگير رابطه ي عشقي ميشن و .... نمي تونن دل بكنن. شما هي ميگين دل بكنه ولي اون دودله اظهار استرس و ترس از آينده مي كنه!
درسته من كلي تجربه كسب كردم ولي هنوز به اين باور نرسيدم كه
مدير به من گفته: شما بدليل روحيه ي حساستون نبايد وارد رابطه ي با جنس مخلف بشيد و بهش فكر كنيد چون كه از هر لحاظ بده
ولي من درسته كه خيلي بهتر شدم ولي الان بازم اين فكر به ذهنم مياد كه فكر آخر و عاقبت كارو نكنمو برم پي يكي تا عشق و حال دنيا رو بكنم(صرف نظر از اينكه احتمالا تو آينده باز هم فكرهايي نظير اينكه طرف وابسته بشه يا آسيب برسه يا ......... بقول شما تعارض خواهم شد
ولي با اين حال باز هم مسير فكرمو نمي تونم عوض كنم
به نظر شما چه طور ميشه به اين باور رسيد؟
آيا شما ها 100 درصد به گفته هاتون باور دارين؟
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
سلام
بحث بسیار خوبی است و امیدوارم که همه دوستان هم شرکت کنند
تو همین تالار داریم کسانی که میدونند راهشون اشتباهه اما اصرار به رفتن دارن .
به نظر من بزرگترین مشکل نفس هست . مبارزه با نفس کار راحتی نیست . نفس کشش داره به لذت ها به راه های آسون به همون عادت های بد . ما به بدی اون آگاهیم و اگر از ما بپرسند خیلی خوب صحبت می کنیم و میگیم چی درسته و چی غلط اما چطور میشه که در عمل لنگ می زنیم چی میشه که به باور نمیرسیم به نظر من همین نفس هست که مانع میشه .
باید با نفس مبارزه کرد و به دنبال اون تغییر رفتار و عادت و رویه داد که کار سختی است و یک مبارزه اساسی است اما چه خوبه که پیروز باشیم . اگر موفق بشیم در مراحل بعدی کار راحت تره و مبارزه ای رو که یک بار با سختی انجام دادیم بار بعد راحت تر خواهد بود چون قوی تر شدیم و رشد کردیم .
همه ما گاهی باید روی خواسته های نفسانی مون پا بگذاریم تا یک پله بالاتر بریم .
امیدوارم که همه موفق باشیم و پله ها رو یکی یکی بالا بریم و به جایی برسیم که عامل به گفته هامون باشیم .
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
سلام دوستان عزیز
میدونید چرا حرف و عمل یکی نیست ؟
چون حرف از دهان میاد ولی عمل از درون
ما آدمی زاییده فکر خود هستیم
من خودم که دارم این حرف ها را میزنم خیلی دارم تمرین میکنم که این در ناخودآگاهم جا بگیره که حرفم با عمل یکی بشه ولی و اما ولی ما چون همیشه یه چیز در ذهنمون است که جلوی عمل هامون را میگیره بنابراین با شکست روبرو میشیم
واقعیتی است که میگند عده ای در خانه خدا نشسته بودند و دعا میکردند که بارون میاد (حرفاشون) بعد از معبد یکی اومد بیرون و گفت هرچقدرم دعا کنید بارون نمیاد همه تعجب کردند و گفتند چرا و اون گفت چرا به حرفاتون(چیزی که در فکرتون است) عمل نمیکنید همه تعجب کردند و گفتند چرا مشکلمان چیه و اون گفت
شما مردمی که دارید از خدا میخواهید که بارون بیاد ولی شماها اگر بخدا ایمان دارید پس چرا به همراه خودتان چتر نیاوردید !!!!!!!!!!!!!!!!!!
آره دوستان عزیز فکر ما همیشه تا به احساس و عمل تبدیل بشه زمان زیادی میبره
موفق باشید
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
سلام
با تشکر از فرشته مهربان، که اغلب حرفاش حرفای منم هست.
باید بگم که حرف زدن آگاهی و اطلاعات میخواد و نیز مهارت ارتباط کلامی، ولی عمل باور و اراده و تمرین میخواد. که اغلب ما ها تنبلی میکنیم. و به نظر من باور موضوع و تمرین کردن حتی به صورت ذهنی هم باشه، مهمترین نکته است تا ما آگاهی هایمان را به رفتار تبدیل کنیم.
من خودم کسی رو میشناسم چند اخلاق خوب رو تونست در طی یکسال یاد بگیره، البته با مطالعه و تمرین.و حتی زود عصبانی شدن رو در طی چند سال تونست نه تنها ترک کنه بلکه اونو به صبوری بودن تبدیل کرد.
به نظر من بیشتر می توان به نظرات آدم های خودساخته و دارای عزت نفس اطمینان کرد.
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
چون حرف زدن راحته ، اونی که سخته عمل کردنه. هممون دوس داریم خودمونو و شخصیتمون رو خوب و بی عیب نشون بدیم وقتی که پای عملمون میلنگه شروع میکنیم به تبلیغ درباره خودمون که ما چنینیم و چنانیم. تازه اگه به همین جا محدود بشه بازم خوبه ، بدتر از اون موقعیه که کار اشتباهی هم کرده باشیم ودر صدد توجیه بربیائیم . تنها وسیله ای که می تونیم ازش کمک بگیریم زبانه.
5/. > 100*2
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
به نظرمن چون دیگران خارج از گود وایساده اند و با مشکلات ما روبرو نیستند بهتر می توانند تصمیم بگیرند ولی عمل کردن به گفته های خودمان هم همت می خواهد که باید تمرین کرد با تمرین زیاد کم کم روتین کارهامون می شن باید سعی کرد که خودشناسی داشته باشیم و نقاط ضعمان را ببینیم و سعی در اصلاح آنها داشته باشیم.
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
سلام
می گن آدم تو کار دیگران عاقلتره، اگه اینجوری نگاه کنیم که ببینیم چه تفاوتی بین اینکه آدم برای خودش تصمیم بگیره یا برای دیگران وجود داره شاید بشه به نتیجه ای برسیم.
مثلاً تو یکی از تاپیک ها به خانمی که از شوهرش رنجیده بود و شوهرش هم بهش کم محلی می کرد همه می گفتن که باید بیشتر بهش توجه و محبت کنی، ولی اون خانم اونقدر دلخور بود که دل و دماغ توجه کردن به شوهرشو نداشت با اینکه احتمالا خودشم با نظر بقیه موافق بود. مانعی که اینجا بین دانسته ها و عمل بود احساسات (دلخوری) اون خانم بود.
به پسری که خودش اومده گفته با دختری در ارتباط هستم که مورد مناسبی برای ازدواج نیست همه می گن که باید ازش دل بکنی،خودشم اینو می دونه و اگه نمی دونست نمیومد اینجا مشکلشو مطرح کنه ولی اون چیزی که مانع می شه احساساتش (وابستگی و دلبستگی) هست.
آقایی می دونه که هنگام اختلاف نظر با خانمش نباید صداشو بلند کنه و بهتره که با آرامش صحبت کنه ولی هنگام عصبانیت کنترل خودشو از دست می ده و شروع به داد زدن می کنه. احساسات این آقا (در غالب خشم) باعث می شه که به دانسته هاش عمل نکنه.
به نظر من این سه مورد مثال هایی هست که احساسات مانع بین عقیده و عمل شده یعنی کنترل داشتن بر احساسات تو این مثال ها می تونه کمک کنه که به دانسته ها عمل بشه. که البته فکر می کنم که کنترل احساسات به این راحتی و به سرعت به دست نمیاد و احتیاج به تمرین داره.
با این وجود فکر می کنم که همیشه احساساتو نمی شه مقصر دونست. همونجور که خانم باران گفتن بعضی اوقات عادت ها و گاهی اوقات هم تنبلی ها مانع هستند.
خیلی از اوقات هم همونجور که خانم فرشته مهربان گفتن هنوز به باور نرسیدیم. دختری که از همه جا شنیده و می دونه که ارتباطات دوستی با پسرها سرانجامی نداره اما باز هم خودشو درگیر این ارتباطات می کنه. تا اینکه تو یه رابطه می بینه که پسری رهاش می کنه و می ره، با دیدن این تجربه دانسته هاش به باور تبدیل می شه.
شاید یک راه خوب برای تبدیل شدن دانسته ها به باورها همین تجربه کردن اون دانش باشه که خیلی از اوقات بی هزینه هم نیست به همین دلیل دیدن تجربه دیگران می تونه خیلی کمک کننده باشه.
غیر از این به نظرم بهترین روش برای به باور رسوندن دانسته ها تکرار و تاکید باشه. این واقعا مهمه. یه زمانی با اینکه چیزهایی در مورد ابراز علاقه به زن شنیده بودم خیلی بهش معتقد نبودم اما اینقدر تو کتاب های مختلف و از قول مشاور های مختلف شنیدم که الان دیگه فکر می کنم اصلا بدون ابراز علاقه کلامی زندگی ممکن نیست.
شایدم مشکل اصلیمون این باشه که واقعا اراده نکردیم به سمت موفقت ها بریم.
RE: چرا رفتارمون با نظراتمون همخونی نداره؟
کسی نمی خواد با نظرات من مخالفت کنه؟:324: