برای شوهرم یه خواهر بیشتر نیستم
با سلام
من مدت 5 ساله ازدواج کردم از اول با خانواده شوهرم خیلی خوب بودم و برای مادر شوهرم دختری می کردم اما حالا وقتی با شوهرم در بین خانوادش هستیم شوهرم فکر می منه که من یکی از خواهراشم شوهرم مخصوصا در همه جا سعی می کنه مادرش رو به من ترجیح بده مثلا اگه بیرون بریم با مادرش قدم می زنه و می ذاره من با خواهراش راه برم یا وقتی که سوار ماشین میشیم این مادرشه که باید جلو بشینه اوایل برام زیاد مهم نبود اما الان یواش یواش داره میشه برام یه عقده براتون یه مثال دیگه می زنم یه بار قرار بود که من با خانواده شوهرم و خانواده خواهرم به مسافرت شمال بریم ماشین ما برای یک نفر دیگه جا نداشت وشوهر من به من گفت که باید در کل طول سفر با ماشین خواهرم برم در حالی که من دوست داشتم با شوهرم باشم و به نظر من برام از شوهر نزدیک تر وجود نداره اما شوهرم وقتی ازش می خوام که بهم در این مواقع حق بده با کنایه می گه حالا عشغولانگی بمونه واسه بعد در این مدت 5 سال ما هیچ وقت یک مسافرت 2 نفره نرفتیم به شدت هم روی خانوادش تعصب داره و اجازه اظهار نظر به من نمی ده طوری شده که یواش یواش دارم از خانوادش متنفر میشم از عزیزانی که مطلب من رو می خونن خواهش می کنم که اگه نظری برای بهتر شدن زندگیم دارند ارایه بدن
RE: برای شوهرم یه خواهر بیشتر نیستم
دوست عزیز سلام
این مشکلی رو که شما دارین برای بیشتر زوجها اتفاق میفته یکی اش هم مثل خود من برای همینم باهات همدردی میکنم اما یه بار با ملایمت بهش خواسته هات رو بگو شاید نتیجه بده (نه طوریکه فکرکنه خانوادش رو دوست نداری) و اینکه این رفتار شوهرته که باعث رنجشت شده نباید از خانوادش متنفر باشی و در مورد مسافرت هم ازش بخواه تا برنامه ای جور کنه که دوتایی به یه مسافرت برید منتظر نباش همه چی رو همسرت خودش انجام بده شاید اصلا نمیدونه شما چی میخوای؟
اکثر مردا دوست دارن که همسرشون در رابطه با خانوادشون و هوای اونهارو داشتن همراهی شون کنه تا حالا اینو امتحان کردی تا رفتار همسرت رو ببینی؟ یا فقط ناراحت شدی و ازش انتظار داشتی؟ اگه نکردی این کارو بکن ، در کنارش هم خواسته هات رو بهش بگو ایشالاه درست میشه عزیزم
با امید لحظه های خوش زندگیتون...