هیچ کس حاضر نیست با من ازدواج کند

دوستان عزیزم سلام. من یاسر هستم و 28 سالمه. بیماری اعصاب دارم. یه بار ازدواج کردم و به دلیل بیماری اعصابم زنم از من جدا شد. کاری هم که داشتم ازش اخراج شدم چی بگه دلم براتون که این بیماری چی سرم که نیاورد. الان هم هر جا می ریم خواستگاری تا می فهمن قرص مصرف می کنم و بیمار اعصاب و روان هستم قبول نمی کنن. تازه وقتی می فهمن زن قبلیمم طلاق دادم که بدتر . با این وجود کسی به من زن نمی ده و من وقتی می بینم دوستام همه ازدواج کردن و خوشبخت شدن و من تنها موندم دلم غمناک می شه. من خیلی تنهام . لطفا کمکم کنید..:302::302:

سلام
غمناک نشو آقا یاسر
مشکلی نیست که آسان نشود
مرد آنست که هراسان نشود

:104:

دوست تازه وارد من باید بیش تر از هر چیز روی درمان بیماریت و کنترل اون و یادگیری زندگی عادی با وجود بیماری بپردازی .
راستی میشه در مورد بیماریت توضیح بدی ؟
اگر از کار هایی که بلدی و علاقه مندیهات هم بگی خیلی خوب میشه و دوستان بهتر کمکت میکنند .

سلام دوست عزیز
خوب شما در درجه اول باید به فکر درمان خودتون باشید و با قرص و این چیزها حل نمیشه. به نظرم با تغذیه سالم و ورزش شنا میتونید این بیماری را از خودتون دور کنید و اصلا به خودتون تلقین نکنید که بیماری اعصاب دارین هر وقت عصبی شدید 10 تا صلوات بفرستید مطمئن باشید آرامشی به شما میده وصف ناپذیر. اگر نتونید این مشکلتون را حل کنید کسی حاضر نمیشه در کنارتون باشه. متاسفانه یک حقیقت باید اول از این مشکل خلاص بشین. یا علی

اوه منم با اقا دیجتال من موافقم
خب برادر من شما که همچین مسئله ای دامن گیرت هست طبیعیه که کسی تمایل به ازدواج با شما نداشته باشه ! شما هم با این شرایط وبا توجه به اینکه ازدواج قبلیه شما به خاطر این مسئله به جدایی منتهی شد نباید فعلا اقدام به خواستگاری کنی که با جواب رد روحیه ات تضعیف بشه و همچین حالی سراغت بیاد! همونقدر که شما توقع داری همسر آینده ات شمارو خوشحال کنه و از تنهایی دربیاره همسرتون هم این توقع رو از شما دارن آیا شما درحال حاضر این توانایی و انگیزه و رغبت رو دارید؟!
کاش توضیح بدید که بیماریتون از کجا و کی شروع شد ! منظورم اینه که مسئله خاصی باعث شد دچار بیماری اعصاب بشید ؟! و اینکه چه کارایی برای بهبودیت انجام دادی؟! مثلا فقط دارو مصرف کردی یا فعالیتهای جانبی توسط روانکاو یا مشاور تا به الان انجام دادی یا خیر؟ و مسئله دیگه اینکه شدت بیماریت در چه حدیه که همسرتون از شما جدا شدن یعنی چی آزارشون میداد که نتونستن به شما برای بهبودی کمک کنن؟!واینکه در این مدت که دارو مصرف میکنید چه مقدار پیشرفت در بهبودیتون حاصل شده ؟!
اوه راستی آقا یاسر اگه ممکنه برامون از ازدواج قبلت بگو که چند سالت بود که ازدواج کردی و چند وقته جدا شدی و ایا قبل از ازدواج هم دچار این بیماری بودی یا خیر؟!
اگه به سوالاتمون پاسخ بدید ممنون میشیم چون بهتر میتونیم بهت کمک کنیم در هر صورت مشکل شما قابل درمانه اما چیزی که مشخصه شما دارید از تنهایی رنج میبرید و نیازشدید به یه همدم دارید اما یادتون باشه کسی که از سر دلسوزی و ترحم قرار باشه کنارتون باشه فایده نداره پس به خودتون کمک کنید تا با به دست اوردن ارامش و اعتماد به نفس و سلامتی با دیدی باز همسر دلخواهتون رو به دست بیارید و موقعیت معقول تری داشته باشی...:82:

با سلام خدمت همه دوستان عزیز. از اینکه به من کمک می کنین تا مشکلم رو بهتر بشناسم و اون رو حل کنم متشکرم. خواسته بودید کمی بیشتر راجع به بیماریم و اینکه از کی شروع شد علائمش چیه چه کارهایی برای بهبودش انجام دادم و ... توضیح بدم به روی چشم. من پدرم هم بیماری اعصاب داره و به گفته دکتر متخصصم بیماری من هم ارثیه . من متولد سال 1361 هستم و بیماری من از سال 1379 همزمان با دادن کنکورم شروع شد و دلیلش درس خوندن زیاده از حدی بود که در طول سال 79 داشتم و روزی 12 ساعت درس می خوندم تا کنکور رتبه خوبی بشم. این بود که فشار روی اعصابم اومد و اعصابم به هم ریخت و این بیماری خفته در درون من نمایان شد و شعله کشید. این بیماری هم به این ترتیب عمل می کنه که سلولهای مغز نمی تونن وظایفشون رو به درستی انجام بدن و در نتیجه ممکنه توی جمع عملی از من سر بزنه که غیر عادیه و همه متوجه بشن من بیمارم و مشکل دارم مثلا بلند بلند با خودم بخندم یا حرفی بزنم که غیر عادی باشه یا عمل دیگری از این قبیل.همچنین این بیماری کارایی ادم رو تا حد زیادی کم می کنه به ترتیبی که وقتی توی استخدامی بانک قبول شدم شش ماه بیشتر نتونستم دوام بیارم و مجبور شدم استعفا بدم چون نمی تونستم اون چیزایی که از من می خوان رو براورده کنم. سال 84 با مراجعه به دکتر صالحی متخصص اعصاب و روان در تهران داروی لیتیم و ریسپریدون برام تجویز شد . از اون سال حال عمومیم بهتره و دیگه حرکات غیر عادی از من سر نمی زنه و کاملا مثل آدمهای معمولی رفتار می کنم. فقط بر اثر عوارض داروها خوابم زیاد شده و نزدیک 20 کیلو هم چاق شدم. ولی کارایی همچنان پایین تر از حد معمول است. توی شهرمون یه دکتر هست که خدمات مشاوره ای و روان درمانی ارائه می ده نزدیک 15 جلسه هم پیش اون رفتم و بهبود قابل ملاحظه ای حاصل شد که خدا رو شکر می کنم. اما اگه بخوام در مورد علت طلاقم صحبت کنم باید بگم خانم قبلیم خیلی توی قید و بند مادیات بود و من اون وقت تنها یه کافی نت داشتم و درآمد خیلی اندکی داشتم و نتونستم انتظارات مادی اون رو براورده کنم بنابراین بیماریم رو بهانه کرد و از من جدا شد و حتی مهر خودش رو هم گذاشت اجرا و منو انداخت زندان بعداز 8 روز که زندان بودم مرخصی گرفتم و بیرون اومدم و زمینی که داشتم رو به جای مهر به اون دادم و طلاقم رو گرفتم و بعد از اون هم دیگه نتونستم ازدواج کنم. همونطوری که دوست بسیار عزیزم اشاره کردند مشکل اصلی من الان تنهایی و نداشتن همدم در زندگی هست و اینه که به من احساس پوچی و عقب موندگی می ده. اینم یه شرح کامل از اونچه می خواستین برای شما دوستان بسیار عزیز و دوست داشتنی ام. اگه ممکنه راهنمایی کنین. ممنون می شم.:72:

الآن هر کی قبولت کنه از روی ترحمه.باید به خودت بقبولونی که می تونی خودت روی پای خودت وایستی.دیگه هم به

مریضیت فکر نکن.اصلن فکر کن مریض نیستی.به بیماری هر چی بیشتر فکر کنیم شدتش بیشتر می شه.وظیفه دکتراست

به بیماری فکر کنن.

ياسر عزيز روندي كه براي درمانتون گرفتين بسيار جاي تبريك داره كه تونستين به زندگي نرمال برگردين فقط مي مونه همسر
اونم ايشالله با تلاش و كوشش بهشون ايشالله ميرسيد درسته بدليل شرايط قبلي شما رسيدن به اين هدف فقط زمان بيشتري ميبره ولي قطعا با تلاش ايشالله همسر مطلوبتونو بدست مياريد
و يه پيشنهاد براي اينكه راحتتر به اين هدف برسيد سعي كنيد فعاليت اجتماعيتونو زياد كنيد و خودتونو باور داشته باشيد كه قطعا به مرور اعتماد ديگران به شما جلب خواهد شد و پذيرش شما رو به عنوان داماد بالا ميبره
موفق باشيد

سلام یاسر عزیز پیشنهاد من اینکه تو اول باید به فکر درمان وکنترل بیماریت باشی و بعد به فکر ازدواج-چون ممکن دوباره با شکست مواجه بشی:72:

عزیز دل برادر . بنده که هیچ مشکلی ندارم کسی با من ازدواج نمیکنه و دربه در دنبال دختر مورد علاقه ام هستم. شما که خودت داری میگی مشکل اعصاب داری و قرص مصرف میکنی ، به نطر من انتظارت بیجاست . اگر شما از این قضیه ناراحتی پس من باید چی بگم ؟