-
قطع رابطه
سلام
من 4 ساله ازدواج کردم همراه با موافقت کامل هر دو خانواده. چند ماهی که از ازدواج ما گذشت اخلاق خانواده همسرم عوض شد و مدام سر هر موضوع بی دلیل به من دور از چشم همسرم بی احترامی میکردن وقتی من موضوع را به همسرم می گفتم باور نمی کرد لازمه بگم شوهر من 8 سال از خانوادش دور بوده و وقتی ازدواج کردیم به شهر ما امد
بعد از گذشت 1 سال کار به حدی بالا گرفت که شوهرم متعجب شد و واسش این رفتارهای خانوادش شک برانگیز بود.و متوجه شد پدرش با ظاهری ارام چقدر فرد دروغ گویی است و مادرش و 2خواهرش از روی حسادت کارها و حرف های خود ساخته ای را به من نسبت می دهند.پدر و مادر همسرم به من بارها حرف های زشت و ناپسند زدند و خواهر شوهرام هم که بهتره چیزی نگم.شوهرم بارها با اونها بر خورد می کرد که با زن من درست رفتار کنید و به استقلال ما احترام بزارین ولی فایده ای نداشت.
من طلاق خواستم ولی شوهرم منو راضی کرد.من بعد از چند ماه تغییر حالت دادم و افسردگی گرفتم به پزشک مراجعه کردم و تا الان به مدت 4 سال دارو مصرف میکنم.وقتی شوهرم حال منو دید و وکیلی که تقاضای طلاق منو بهش داد تصممیم گرفت مثل همیشه با خانوادش حرف بزنه ولی فایده نداشت.فامیل شوهرم انو تشویق کردن که رابطه اش را با خانوادش بهم بزنه و انها هم خانواده همسرم را مقصر می دونستن.ما حدود 10 ماه با هاشون قطع رابطه کردیم.پزشک من متوجه بهبود چشمگیر من شد و داروهام را کم کرد ولی 3 ماه پیش پدر شوهرم از شوهرم خواست که ما اونها را ببخشیم و باهاشون رفت و امد داشته باشیم تا حالا بحثی نشده ولی من از اونها متنفرم اونها حتی عکس و فیلم عروسی ما را گرفتن و به ما ندادن از وقتی دارم می رم خونشون باز مشکلات افسردگیم زیاد شده تحملشون واسم سخته .من اگر شوهرم را دوست نداشتم از این زندگی رفته بودم بیرون.ایا قطع رابطه خود من میتونه چاره ساز باشه/
خواهر شوهرام با شوهراشون روابط خوبی ندارن و همیشه حسادت ما رو میکنن. وقتی می بینمشون تپش قلب می گیرم. من می خوام بچه دار بشم ولی از ترس دخالت هاشون از این کار جلوگیری می کنم
-
RE: قطع رابطه
شما در درجه اول مسئول سلامتی خودتون هستید ، بنا براین با مشورت روانپزشک اگر می بینید رفت و آمد با خانواده همسر استرس شما را بیشتر و سلامتی شما را به خطر می اندازد ، اجبار ندارید رفت و آمد کنید ، می توانید رابطه را به حداقل و کوتاه مدت برسونید ، مثلاً ماهی یک یا دو بار در حد یک ساعت نزد اونها بودن و باز گشتن .
دوست عزیز
در کنار دریافت کمک دارویی ، بهتره به مشاوره هم مراجعه کنی ، تا با تغییر نگرشها و قوت روحیه بتونی ضریب مقاومت و توانایی خود رادر برابر اینگونه رفتارها بالا ببری تا اگر در حاشیه زندگی به طور ناگزیر با اینجور افراد مواجه شدی آسیب نبینی .
عزیزم
نگران نباش ، برنامه زندگی شما تنها به وسیله تو و همسرت در کنار هم تنظیم میشه و کسی هم نمیتونه در آن دخالت کنه . مهم اینه که همسر ت شما را درک کند و حامیتون باشه
.
-
[split] قطع رابطه
به نظر من شما باید همچنان رابطتون رو محدود نگه دارید و به همسراتون بگید که ایشون آزاد هستند و میتونن هر زمان که دلشون خواست با خانواده اشون رفته و آمد کنن چرا که اگه شما همسرتون رو هم از رفتن بازداری کنید در آینده مشکلات دیگه ای گریبانتون رو میگیرن! ایشون رو آزاد بزارید اما تقریبا ارتباط خودتون رو همچنان قطع یا محدود کنید!
با توجه به افسردگیی که داشتید فعلا از بچه دار شدن باید صرف نظر کنید چون ممکنه افسردگیتون شدت پیدا کنه!
دراین مسئله دارو برای درمان اولیه موثره اما ادامه راه برای درمان رو خود شما باید تلاش کنید یعنی خودتون بخواهید که از افسردگی نجات پیدا کنید یعنی این تفکر رو در ذهن بوجود بیارید که دوست ندارید افسرده باشید و میخواید که بااین بیماری مقابله کنید اونوقت میبینید که چقدر زودتر افسردگی شمارو ترک خواهد کرد.....
خانواده همسر جز لاینفک زندگی مشترک هست سعی کنید به اونها هم اگه مقدور محبت کنید یه مدت این رویه رو به کار ببرید ببینید چطور پیش میره یا سعی کنید بی تفاوت باشید به خاطر همسرتون اگه واقعا همچنان حس تنفر این اجازه رو به شما نمیده همچنان دور بودن ظاهر تنها راهه اما این مسئله در حدی نیست که شما به جدایی از همسرتون فکر کنید..اگه مقدور با درایت و مداخله بزرگترهای فامیل یه پادرمیونی صورت بگیره شاید موثر باشه!