-
+درمانده ام
سلام
من خانمی 32 ساله هستم که 12 ساله ازدواج کردم و 2 فرزند پسر دارم ، در حال حاضر به هیچ وجه از زندگی مشترکم راضی نیستم ، در شرایط سختی زندگی مشترکم را با همسرم شروع کردم آن زمان ایشان دانشجو و بدون پشتوانه مالی و بی کار بودندبرای من سر به زیر بودن و تحصیلات مهم بود به هر حال حالا که به اینجا رسیدیم همسرم در یک سازمان دولتی کار می کند و خدا رو شکر از لحاظ مالی مانند گذشته مشکلی نداریم ولیکن تازه بشتر پی به اختلاف فاحش فرهنگی و فکری بین خودمان پی بردم طوری که ایشان به دلایل مشکلات موجود در ان زمانی که داشتند تن به ازدواج دادند ودر حال حاضر به طور اعتقادی ازدواج دائم و خانواده داشتن را قبول ندارند وحتی از من هم این رو می خواهند که هر کدام به صورت جداگانه تفریح کنیم و زندگی خصوصی داشته باشیم و ظاهر قضیه (زندگی مشترک ) را هم حفظ کنیم ولیکن من اینگونه فکر نمی کنم من هدفم از ازدواج کاملا مشخص و یک زندگی سالم را می خواهم اما دیگر نمی توانم رفتار و طرز تفکر ایشان را که باعث آشفتگی و اضطراب شده و زندگی مشترک را برایم تلخ کرده ، تحمل کنم و هر روز بیشتر پی به اشتباه در انتخاب همسر م می کنم . ممنون می شوم که نظرات و پیشتهادات دوستان را دریافت کنم . با تشکر
-
RE: درمانده ام
با سلام و عرض خوش آمد و تبريك سال نو
خانم اسدي از بابت اين مشكلي كه براتون پيش اومده متاسفم ولي بايد خدمتتون عرض كنم كه همونطور كه خودتون هم ذكر كرديد اين از طرز تفكر ات اشتباه شوهرتون نشأت مي گيره ، زندگي مشترك يك تعهد و پيوند آسماني است و مخصوصا شما كه الان 12 سال هست كه ازدواج كرديد و 2 تا فرزند نيز داريد ايشان بايد بيشتر نسبت به زندگي احساس مسوليت داشته باشند ، اما سوال من اينست كه شوهر شما آيا در قبال فرزندانتان هم اينقدر بي اهميت هستند ونقش پدري رو به خوبي براي ايشان ايفا نمي كنند يا فقط به عنوان همسر رفتار سردي دارند ،از چه زماني اين تفكرات در ايشون ايجاد شده ، چه توجيه هايي براي اين صحبتها دارند ، آيا شما زندگي گذشته رو به يادشون آورديد و سختيهايي كه كشيديد آيا اخلاق گذشته ايشون رو يادآوري كرديد و به ايشون گفتيد اينطور كه نمي شود زماني كه مرد دستش به دهنش برسه خودش و خانوادش رو فراموش كنه و به فكر تفريح و خوشگذراني خودش بيوفته ولي در هر وصورت اين احساس و طرز تفكر ايشون ناشي از يه كاستي تو زندگي خودتون شايد باشه كه بهتره دنبال اون بگرديد و اگه ميشه يه كم بيشتر از اخلاق ايشون برامون بگيد تا دوستان بهتر بتونن راهنمايي كنند.
-
RE: درمانده ام
ببخشيد من با عجله نوشتم چون كمي كار دارم و بايد برم ولي انشاءالله بعد از صحبتهاي شما بيشتر در اين مورد به همراه دوستان و مدير گرامي صحبت خواهيم كرد.
-
RE: درمانده ام
سلام و ممنون از آقای عرفان
بله من تمام مواردی را که شما ذکر کردید به ایشان یاد اور شدم ولیکن همسرم مدعی است که بسیار من و فرزندانمان را دوست دارد و این من هستم که سنتی فکر می کنم و ایراد به افکار بنده می گیرند درحالی که چندین باری که به روانشناس مراجعه کردم تمامی دکترها به یک نظر مشترک اشاره داشتند که ایشان بیمار فرهنگی هستند و زمانی که از همسرم خواستم که با هم به روانشناس مراجعه کنیم آنها را با الفاظ رکیک و اینکه خود دکترها فساد اخلاقی دارند عنوان کرده ، در مورد بچه ها پرسیدید ، بله نسبت به آنها هم بسیار بی مسوولیت هستند ولی من نمی خواهم به راحتی زندگی ام را از دست بدهم و یا کج دارو مریض طی کنم و واقعا در شرایط سخت و آشفته ای به سر می برم .
-
RE: درمانده ام
باز هم سلام
خدمت شما عرض كنم كه من هم بر اين عقيده هستم كه ايشان در طرز تفكر و باورهايشان دچار انحرافاتي شده انده البته خب بازم هم توضيح نداديد كه ايشان دقيقا چه رفتاري دارند مثلا بعد از كار چه ساعتي به منزل مي آيند و بيشتر وقت خود را با چه كساني مي گذرانند ، دقيقا از چه زماني رابطه شما سرد شده آيا ايشان عامل اين سردي بودند يا خود شما انگيزه خود رو براي ارتباط بيشتر با همسراتان از دست داديد، پيشنهاد من اينه كه با كمي صبر و حوصله يه بار ديگه به عقب برگرديد و از نظر منطقي عواملي كه باعث شده ايشون به اينجا برسه رو در ذهن خودتون مرور كنيد و مثالهاي عيني از رفتار ايشون براي ما بنويسيد تا بيشتر بتونيم از خصوصيات همسرتون بدونيم و شايد بهتر بتونيم راهنمايي كنيم .
-
RE: درمانده ام
سلام فریبای عزیز:
مساله شمارو خوندم/ من هم با نظر آقا عرفان و البته کارشناسانی که شما مراجعه کردین موافق هستم . اما به نظر من این تغییر به فرهنگ و خانواده ایشون بر نمیگرده/ به نظر من محیط کار و همکاران مردها تاثیر به سزائی روی تغییر رفتار اونها دارن. پس بهتره یک جورائی کنجکاوی روی محیط کار و دوستان ایشون داشته باشی و اونها رو با دوستان اسبق ایشون مقایسه کنی.... میتونی از دوستان سابق ایشون که الان یک زندگی خانوادگی موفق دارن کمک بگیری. به نظر من به عنوان مثال میتونی یک مهمونی ترتیب بدی و توی اون از دوستان همسرت دعوت کنی و به نحوی متفاوت تر از همیشه از اونها پذیرائی کنی... سعی کن با دوستان او بیشتر معاشرت کنی... در ضمن اگر ممکن هست بگو همکاران و دوستان صمیمی همسرت مجرد هستن یا متاهل...؟
سعی کن فضا رو کمی برای اون باز بگذاری اما خوت هم یک جورائی شریک این فضا ها باش به طور نامحسوس.
سعی کن به اون نشون بدی که از همراهی خانوادش در تفریحات بیشتر لذت خواهد برد تا به صورت تنها ... و البته یادآور باشم که هر مرد و زنی هم گاهی نیاز دارن زمانی رو به صورت مجردی و البته خیلی به ندرت با دوستان داشته باشن.
این طوری احساس نمیکنن که متاهل شدن یعنی از همه چیز و همه کس بریدن//
موفق و سعادتمند باشی عزیزم
-
RE: درمانده ام
سلام
سال نو را تبريك ميگويم
اعتقادي بسيار مضرر و زننده است چون مانند يك دوست دختر و دوست پسر ميباشد فقط اينكه زير يك سقف زندگي ميكنيد.
چند سوال از شما دارم
آيا شما دور از هم كار و زندگي ميكنيد؟؟؟؟؟
آيا شما در خانه با همديگر درد و دل ميكنيد؟؟؟؟
آيا به همديگر اعتماد داريد؟؟؟؟
آيا شوهرتان بهانههاي جور و جور در مياورد؟؟؟
آيا جمله دوستت دارم را در لحظات عادي زندگي از او شنيدهايد؟؟
نبايد زندگي را سرد كنيد به هر دوي شما بستگي دارد و لجبازي فايدهاي ندارد
درست زندگي كردن هنر است كه بايد زن و مرد هر دو اراده كنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!