RE: بی دل و دل مشغولی هایش
وقتی یکنفر هی بخواد از عرف و هنجار و سنت و چه میدانم همه چیز جلو بزند و بعد بالای سرت بایستد و بهت زل بزند که ببیند کی یک خورده چپ و راست میروی که بهت گیر بدهد یا سانسورت کند، اونوقت واقعا اعتماد به نفستو از دست میدی و میشی یک موجود درمانده ای که جرأت نمیکند دیگر هیچ قدمی بردارد درست عین کسی که دارد روی لبه یک دیوار بسیار باریک راه میرود و یکی هم هی با چماق میزند توی سرش و خطر افتادن را بهش یاد آور میشود. آنوقت آن بدبخت دیگر میتواند قدم از قدم بردارد؟
یا باید خود خوری کنی و به روی خودت نیاوری و اون احساس مسخره را هی با خودت حمل کنی یا اینکه کنترلت را از دست بدهی و عصبانی بشوی که نتیجه اش پرت شدن از روی دیوار است!
چه باید کرد؟ سکوت؟
چارچوب های منطقی را هر انسان نرمالی قبول دارد. اما وقتی که فشار وجود دارد شما دیگر خودت نیستی! حرفهایت یا خودشیرینی است یا جنبه اعتراضی پیدا میکند آنهم به شکلی که گاهی اوقات خودت هم خیلی قبولش نداری! چون مجبوری برای اینکه حذف نشوی اعتراضت را هم به یک شکلی عنوان کنی که یا همه چیز را لوث کنی ( حتی اعتقادات خودت را) یا اینکه خدا میداند که در این تنش ها چقدر کفرت باید بالا بیاید و بزنی زیر همه چیز و همه چیز را خراب کنی از جمله خودت را و اعتقاداتت را!
خیلی سعی میکنم متزلزل نشوم اما دیکتاتورها را از کودکی تجربه کرده ام برای همین به شدت حالم را بد میکند! چرا که وقتی بزرگ شدم تازه فهمیدم آنهمه فشار فقط و فقط برای این بوده که منافع اون شخص میچربیده و یا اینطوری بیشتر حال میکرده!
اصلا دلم نمیخواهد تن به اینجور بازیها بدهم!
RE: بی دل و دل مشغولی هایش
امروز کلمه دیگری شنیدم به نام "کیفیت"!
فکر کنم اینهم تعریف دیگری از هنجارهاست!
توی پست اول گفتم که هنجارها چه جوری شکل میگیرند:
"... همه و همه یا به نحوی به حاکمیت مربوط میشوند ، یا نفع شخصی خود را در آنها می بینیم، یا به نحوی احساسات ما را تحت تاثیر خود قرار میدهند"
کیفیت را اگر هم خیلی ملا لغتی بشویم و نگوییم همان هنجار است لا اقل اینطور میشود عنوان کرد که: کیفیت زمانی محقق میشود که هنجارها خوشش خوشانشان بشود و سر ذوق بیایند!
یک وقت هوس میکنیم یک چیزی بگوییم آنوقت آنجوری کیفیت بالا میرود، یک وقت دیگر حالمان از حرفهای مشابه خراب میشود یا به نفعمان نیست یا اصلا اونجوری دیگر حال نمیکنیم، خوب! هر کی صداش در بیاد از بیخ حذفش میکنیم که افت کیفیت پیدا نکنیم!!!
RE: بی دل و دل مشغولی هایش
چقدر این مضمون مرابه ذوق آورد: "مفاهیم و محتوای مناسب را در قالب زیبا و موثر بیان کنیم"
از وقتی یادم میاد علاقه ای به طلا نداشتم، منظورم اینه که مثل زن قدیمیها برای طلا غش و ضعف نمیرفتم و اصلا هم به صرف گنده بودن و چشم این و اون رو ترکوندن هیچ وقت طلا نخریدم! یادمه برای خرید ازدواج حرص همسرم را در آورده بودم و ایشان را که دلشان میخواست برای نو عروسش سنگ تمام بذاره را پاک مایوس کرده بودم. هرچه ایشان دلش میخواست سرویس یک کیلویی بخرد برعکس بنده روی سرویس های چند گرمی ظریف و استادانه کار شده، دست میگذاشتم. تا آنجا که آقای همسر چاره را در این دید که برای بنده دو دست سرویس طلا بگیرد و علیرغم مخالفت شدید بنده اینکار را کرد.
از آن به بعد بی ذوقی بنده کار خودش را کرد و جز در موارد معدودی پایم به طلا فروشی باز نشد. میدانید؟ اصلا طلا فروشی های ایران مرا ذوق کور کردند. چرا؟ یک ذره به خودشان زحمت نمیدهند که طلا را با طرحهای امروزی تر و با پرداخت ظریفتر در بیاورند. همان طرحهای کوچه بازاری که قمر خانم و بی بی سکینه برای ترکوندن چشم رقبا به خود آویزان میکردند و یا طرف طلا ساز ما خیلی که بخواهد فشن کار کند میرود سراغ ژورنالهای خارجی و آنوقت است که چشم بازار را بدتر کور میکند و آن طرح ظریف را با زمختی تمام و با یکی دوتا نگین عجق وجق اتمی تحویل بازار میدهد و میشود اینکه امثال بنده که طلا را به چشم یک زیور و زینت چشم نواز نگاه میکنند، تصمیم میگیرند همان یکی دو تا تیکه طلایشان را هم بیندازند ته صندوقچه! این یک طرف قضیه!
طرف دیگر قضیه موقعی اتفاق میافتد که شما پایتان را به کشورهای مترقی میگذارید و تصمیم میگیرید به بازاربروید و احیانا چند تا مغازه طلا فروشی سر راهتان قرار میگیرد، طلاهای با عیار پایین آنها چنان دلی از شما میربایند که پنج نفر باید از پشت شما را بکشند تا بتوانند از ویترین مغازه جدایتان کنند. برای این طرح جیغ میزنید، برای آن یکی غش میکنید و برای سومی و چهارمی و...وای خدایا صد در صد خا لص!
طلای بالای 18 عیار ما با اون قالب! طلای با عیار پایین آنها با اون قالب!
دیروز به یک بنده خدایی در همین تالار توصیه ای کردم و نقدی. اما دیدم بی دل که فریاد و فغانش از دست هنجارها و قالبهای پوسیده و زمخت و نا کارا در آمده باز خوش دارد همانها را به عنوان استاندارد ملاک ارزیابی قرار میدهد. و قالب و ظاهر حرفها میشود آنکه جاذبه ای در پی ندارد.
سالیان سال توی دانشگاهها و با استاد نماهایی که جلوتر از دماغشان را نمیتوانستند ببینند زور زدیم که علمی بیاموزیم! در همین راستا هی فرت و فرت کتابهای قلمبه سلمبه روش تحقیق به ما معرفی میکردند و با زور و تهدید نمره و مشروطی و... میخواستند که برویم آن کتابهای نچسب تهوع آور را با اشتها یکشبه بخوریم و بیاییم و پشت سر هم مقاله آی اس آی بدهیم بیرون! آخ که چقدر من دلم از این روش آموزشی که ... بگذریم! آخرش راهش را پیدا کردم همه را دور زدم و مدرکی گرفتم که بیا و ببین! اما...
حالا چند وقتی است که تصمیم گرفته ام جبران مافات کنم بروم سراغ علم منتها نه با این قالب مشمئز کننده کهنه بوگندوی پوسیده! در همین راستا کریس عزیزم یک کتاب روش تحقیق معرفی کرده که از اول تا آخرش را که میخوانی واقعا نمیتوانی زمین بگذاری اش. فکرش را بکن! در هر صفحه چندین بار میخندی در حد روده بر شدن و دلت میخواهد بیشتر و بیشتر از صفحات دلچسب کتاب را بخوانی. اما دریغ که این کتاب را در ایران با مصائب فراوان آنهم به قیمت سرسام آوری تهیه کردم همین یک دانه هم بود دیگر فینیش. استاد های ما از وجود آموزش روش تحقیق در چنین فرم های جذابی آگاه هستند؟ تا کی کتاب روش تحقیق عهد بوق فلانی و فلانی را بخوانیم؟
افسوس که قالبهای نافرم ما، محتواهای ارزشمند ما را در خود نابود کرده اند، استعدادهایمان را فراری داده اند و ...و ما هم عادت کرده ایم به همین که هست!
RE: بی دل و دل مشغولی هایش
الحق که این پست 4 انگار حرفهای دل من بود بخصوص مربوط به سیستم آموزشی .
حالا بی دل جان میشه این کتاب:303: را معرفی کنی ، من سخت دنبال یک کتاب روش تحقیق خوبم
RE: بی دل و دل مشغولی هایش
میدانید بیشترین و خطرناکترین منبع عفونتها و آلودگی های بیماریزا در کجاست؟
در بیمارستانها!
چندی پیش به بنده گفته شد که شما به افرادی با تابلوی دینی حساس هستید.
دلیلش رو میخواهید بدانید؟ دلیلش همانیست که در دو خط اول این پست آوردم. ما صحبت افراد عادی را گوش میکنیم بالاخره یا درست است یا غلط یا میپذیریم یا ردش میکنیم و ممکنه حتی پذیرشش هم در زندگیمان و خط مشیمان تاثیر چندانی نداشته باشد اما موقعی که طرف صحبت ما کسی است که تابلوی دین را بالا برده و با استناد گزینشی و هدفدار به منابع دینی، سخنان بزرگان، حدیث، روایت و احیانا قرآن، حرف و نظر خود را بخواهد کاملا موجه و بلا منازع به کرسی بنشاند و خلقی را دنبال ایده های خودش بکشاند، البته که باید حساس بود. نباید بود؟
دین اسلام زمان پیغمبر یک دین و یک مذهب بود و اسمش هم اسلام بود. حالا نگاه کنید! ببینید چقدر دین و مذهیب از بغل اسلام درست شده! ببینید چقدر شیعه و سنی و پنج امامی و هفت امامی و دوازده امامی و حنفی و شافعی و مالکی و الی ماشاء الله . و یکعده هم میگویند اسلام ناب محمدی. ما میگوییم ما که شیعه هستیم اسلام ناب محمدی داریم اونای دیگه میکن نخیر اسلام ناب همونه که ما هستیم.
فعلا این بحث تا همینجا بماند، حالا یک بدبختی دیگری هم داریم و اون فراتر از خدا بالا بردن ائمه است. یکروز که روز میلاد حضرت علی هم بود و روز پدر، در مهمانی بودیم که با آقایی از ... که عقاید دینی جالب خودش را داشت: نماز میخواند، روزه هم میگرفت، کرک و شیشه هم میکشید( البته این یک قلم را چند روز بعد فهمیدم) دنبال زنها هم بود و به جرمهای مختلف زندان هم رفته بود و...، دنبال فرقه های عجیب و غریب نوظهور هم میرفت و حرفها و سکنات علی پرستانه اش باعث شد قدری با ایشان وارد بحث شوم. گفتم: جامعه ما اونقدر که حضرت علی را بزرگ کرده اند، به پیغمبر خدا نپرداخته اند. حضرت علی بزرگی اش جای خود. اما پیغمبر هر چه باشد پیغمبر خدا بود! مثلا میآیند و میگویند که خدا فرموده دنیا را فقط به خاطر علی و فاطمه خلق کردم. پس چرا هیچ حرفی از علی در قرآن نیامده در حالیکه در قرآن اینهمه از پیغمبر سخن به میان میاید و از آن مهم تر اینکه در قرآن آمده «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» (سوره احزاب - آیه 56)
همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند ، پس شما ای مؤمنان بر او صلوات بفرستید و سلام گوئید
حرفم را برید و گفت: "میدونی چیه پیغمبر پیغمبر بود درست. اما پدر زنش که پیغمبر نبود! علی خودش علی بود! پدر زنش هم پیغمبر بود." .
یک معجونی هم داریم به اسم انجمن حجتی ها! حجتی ها نظرشان این است که باید کمک کرد تا دنیا پر از فساد و پلیدی بشود تا زمینه برای ظهور آقا هرچه سریعتر فراهم گردد. چقدر هم اینها شستشوی مغزی شده اند که با جدیت تمام در عین اینکه مسلمانی و ایمان خود را هم مثلا میخواهند حفظ کنند اما اصراری دارند که زمین را برای نزدیک شدن به ظهور آنحضرت به این شکل آماده کنند. حالا اینها از هر روشی که بنوانند استفاده میکنند و از هر دری و در هر جایی رسوخ میکنند که یکیش هم همین سایتهایی که انبوهی از جوانان هر روزه به آنها سر میزنند.
در همین سایت یکی میاید تاپیکش را به اسم مشکل ازدواج و درخواست کمک برای صیغه باز میکند بعد بلافاصله در همان یکی دو پست اول شروع میکند به دعا برای ظهور آقا نام خودش را هم مهدی انتخاب میکند وخود را 22 ساله! معرفی میکند بعد استدلالاتی در باب صیغه میاورد که به اندازه هفت هشت صفحه تاپیک را کش میدهد و در هر ارسال خواست اولیه خود را با اصرار و ادله بیشتر و نام بردن و رفرنس دادن به احادیث و بزرگان و...پی گیری میکند. طوری که هر انسان عاقلی میفهمد که قصد این شخص گرفتن مشاوره نیست بلکه تبلیغ و تشویق صیغه است. چون دلیلی ندارد که من بخواهم کاری را که تا این حد در نظرم درست است اینقدر وقت و انرژی بگذارم تا در یک سایتی یه عده ناشناس به من ناشناس! بیایند و به من بگویند خیلی خوب ما قانع شدیم برو انجام بده!!!!
بد نیست گاهی هم اندازه دانه ارزنی به آنچه که میشنویم شک کنیم و نقادانه و تاملی به مسائل دور و بر بنگریم.