-
خداااااااا
شعر قیصر امین پور به قدري زيبا بود كه حيفم اومد كوتاهش كنم
پیش از اینها فکر میکردم خدا خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس وخشتی از طلا
پایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب صدای خنده اش سیل و طوفان نعره توفنده اش
دکمه پیراهن او آفتاب برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچکس از جای او آگاه نیست هیچکس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود مهربان و ساده وزیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم از خود از خدا از زمین، از آسمان،از ابرها
زود می گفتند این کار خداست پرس و جو از کار او کاری خطاست
آب اگر خوردی ، عذابش آتش است هر چه می پرسی ،جوابش آتش است
تا ببندی چشم ، کورت می کند تا شدی نزدیک ،دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند کج نهادی پای، لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می کند در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود خوابهایم پر ز دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تنبیه مدیر مدرسه مثل تمرین حساب و هندسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود مثل تکلیف ریاضی سخت بود
****
تا که یکشب دست در دست پدر راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست گفت اینجا خانه خوب خداست!
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد با دل خود گفتگویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟
گفت آری خانه او بی ریاست فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان وساده وبی کینه است مثل نوری در دل آیینه است
می توان با این خدا پرواز کرد سفره دل را برایش باز کرد
می شود درباره گل حرف زد صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران حرف زد با دو قطره از هزاران حرف زد
می توان با او صمیمی حرف زد مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان مثل علف ها حرف زد با زبان بی الفبا حرف زد
میتوان درباره هر چیز گفت می شود شعری خیال انگیز گفت....
*****
تازه فهمیدم خدایم این خداست این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر از رگ گردن به من نزدیک تر
-
RE: خداااااااا
خداوند خودش در این زمینه چه میفرماید:
بر نزدیکی خودش به بندگان اشاره دارد؛
« فانی قریب اجیب دعوة الداع » (بقرة 186 )
خدای سبحان در مقام مقایسه بر آمده و خود را نسبت به بنده نزدیکتر از دیگر انسانها میداند ؛
« و نحن اقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون » (واقعه 85 )
خدا باز هم در مقام مقایسه خود را از اجزای بدن انسان هم به او نزدیک تر می داند
« و نحن اقرب الیه من حبل الورید »
خدا خود را از خود انسان هم به او نزدیک تر می داند و در این مقام به انسان دستور می دهد ؛
« یا ایها الذین امنو استجیبوا لله و لرسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه »
انسان موجودی اجوف و میان تهی است . پس بین انسان و خود انسان احاطه هستی حق فاصله است
منبع:
http://negaheno.blogsky.com/1386/05/25/post-62/