دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلام به همه دوستان
من بابک هستم 30 سال سن دارم لیسانس الکترونیک و در حال حاضر مسئول یک بخش در محیط کارم هستم راستش رو بخواهین دیگه خسته شدم از دست مادرم بخاطر اینکه اصلا عقاید مشترکی در زمینه انتخاب همسر نداریم و چون حالت خودخواهی داره میگه هر کسی که من میگم تو باید انتخاب کنی یا از بین اون کسایی که من میپسندم یکی رو انتخاب کن
حالا واقعا خسته شدم چون هر جا واسه خواستگاری میریم اونهایی که مامانم خوشش میاد من نمیپسندم و همچنین بر عکس،اصلا با هم هم سلیقه نیستیم بخاطر همین پروسه انتخاب همسر من خیلی طول کشیده
ضمنا بخاطر وضع مالیمون و اینکه همچی به نام مادرم هست به همین خاطر منم تهدید میکنه که اگر اون کسی که من میگم نگیری یا من نپسندم از همچی محرومت میکنم،هیچ چیزی بهت نمیدم و حمایتت نمیکنم
و چون الان تحت فشار هستم بعضی اوقات به فکرم میزنه که قید انتخاب همسر رو بزنم و یه دوست واسه خودم انتخاب کنم و کارهایی انجام بدم که یک عمر واسم جنبه گناه داشته و نمیخواستم طرفش برم:(:
بچه ها باور کنید موندم کمکم کنید بگید با مادرم و رفتارش چکار کنم دیگه واقعا خسته شدم
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلام بابک جان
ببین اول از همه میخوام که به این دو سوال دقیق جواب بدی؟
اول اینکه گفتی تفاوت هایی بین سلیقه تو و مادرت دز انتخاب همسر هست میشه دقیق بگی که بیشتر اختلاقتون سر چی هست ؟ایا از ظاهر اینهایی که مادرت میگه خوشت نمیاد؟یا تفاوت مذهبی یا ...خلاصه این اختلافی که بین سلیقه خودتون و مادرت هست رو بیشتر توضیح بده
دوم اینکه ایا الان کسی هست که به هر طریقی باهاش اشنا باشی و در ذهن یا دلت باشه ؟منظورم این هست که در دلت باشه یعنی یه وابستگی حتی کوچیک به یه خانمی داشته باشی یا در ذهنت یعنی کسی مد نظرت باشه که وجه تشابه زیادی با تو داشته باشه اما به خاطر مادرت از او صرف نظر میکنی؟؟؟
اگر هست ایا با مادرت در مورد او صحبت کردی ؟واکنش مادرت چه بوده؟
در گذشته چی؟ایا در گذشته کسی رو به مادرت معرفی کردی ؟واکنش او چه بوده؟دلیل مادرت برای مخالفت با کسی که تو میخواستی چه بوده؟
اگر دوست داشتی به سوالام جواب بدی سوال اخرم رو برای هم زمان حال و هم زمان گذشته جواب بده؟
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
محمد ممنون از پاسخی که دادی
راستش مادر من معیارهایی داره که برای من زیاد مهم نیستند مثلا اینکه میگه خانواده همسر آیندت نباید زیاد باشن حداکثر 2 تا بچه دوم اینکه از لحاظ مقام اجتماعی و وضع مالی جزو اقشار متوسط به بالا باشن حتی به عمو یا فامیلهای نزدیک اون خانواده هم حساسه که اونام در سطح خوبی باشن
ضمنا میگه باید از شهر خودت باشن که نخوای رفت و آمد شهر به شهر داشته باشی و از اینجور شرطها
ولی برای من زیاد همه این موارد مهم نیستند مثلا اگه تعدادشون هم بیشتر از 2 نفر بود اهمیت برام نداره ،یا از یه شهر دیگه باشه اما مادرم حرف خودش رو میزنه
در مورد سوال بعدیتم اینکه،آره من خیلی وقت پیش یه نفر رو معرفی کردم که دختر خیلی خوبی بود اما بخاطر اینکه 4 تا فرزند بودند ممانعت کرد
الان هم یکی از دوستای خانوادگیمون هست که من میدونم بهم میخوریم همچیش خوبه اما یه شهر دیگست که به خاطر همین مطلب راضی نیست و میخواد مخالفت کنه
حقیقتش رو بخواهی من همچین مادری رو هیچ کجا ندیدم که انقدر نظر پسرش براش مهم نباشه یا انقدر خودخواه باشه،اینم میدونم که اگه جلوش وایسم همون کارایی که گفتم رو اجرا میکنه
نمیدونم چجوری میتونم متقاعدش کنم که اولویت برای من اون چیزایی نیست که اون میگه
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلامی دوباره به بابک عزیز
تو در نوشته هات هیچ اشاره ای به پدرت نکردی ایا ایشون در قید حیات هستند؟ایا پدرت میتونه روی مادرت تاثیری بذاره یا ایشون هم هم رای مادرت هستن؟با این تعریفایی که از مادرت کردی من احساس میکنم که حتی اگه شما به رای مادرت هم عمل کنی ممکنه که بعد ازدواجت مادرت تمایل زیادی به دخالت کردن در زندگی شما داشته باشن که این چیز خیلی بدی هست.این معیارهایی هم که مادرت داره خوب خودت هم میدونی که معیارهای اشتباهی هست .
ببین داداش اینکه میگی ممکنه به گناه بیفتم و دنبال پیدا کردن دوست دختر برم ساده ترین و همچنین بیراه ترین راه ممکن هست که در نهایتش هیچ عاقبتی نداره جز سردرگمی و در نهایت عقب افتادن از زندگی .
اما شما الان 30 سالت هست و قاعدتا در این سالها باید یه پشتوانه مالی برا خودت داشته باشی.یعنی نباید زیاد وابستگی مالی به مادرت داشته باشی که به خاطر نیاز مالی به ایشون بخوای طبق نظر ایشون باشی.راستی از نظر خودت ایا امکان این نیست که به شهر دیگه ای بری مثلا همون شهری که خانم مورد علاقت هست.یا شهری که هزینه زندگی در اون کمترباشه تا زیاد وابستگی مادی به مادرت نداشته باشی (این برای این هست که گفتم اگه در تهرانی چون هزینه در تهران زیاد هست اما در شهرهای دیگه قابل تحمل تر هست ).ببین خود من دو تا از پسرعمه هام به همین دلیل چند سال اول ازدواجشون رفتن یه شهر دیگه و زیاد هم سختشون نبود.نمیدونم تا به حال به این موضوع فکر کردی؟
ببین داداش من سعی کن تو زندگی بهترین راه ممکن رو انتخاب کنی و نه کوتاه ترین راه رو .اینکه بیفتی دنبال دوست دختر اونم در این سنی که شما داری و اینکه شما الان کار داری و شرایط این رو داری که یه ازدواج خوب رو داشته باشی یه چیزی هست که ناشکری محسوب میشه.ممکنه که مادرت ناراحت شه و تو رو محرومت کنه اما این بهتر از این هست که یه ازدواج اجباری داشته باشی با کسی که هیچ تناسبی باهاش نداری و نهایتا یه زندگی بد رو تجربه کنی یا اینکه بدتر از اون بری دنبال کارایی که هیچ عاقبتی جز اتلاف وقت نداره. این رو بدون خیلی ها هستن که پدر و مادرشون هیچ کمک مالی نمیکنن اما دارن زندگیشون رو میکنن .گاهی اوقات نمیشه تو زندگی همه چیز رو باهم داشت اما باید در نظر گرفت که سعی کنیم که چیز بهتری به دست بیاریم و این رو بدون که پول رو میشه به دست اورد حتی شاید همین مادر بنا به ذات مادری اش بعد ها کمکت کنه اما کسی که با ما همطراز باشه رو شاید دیگه به این سادگی ها نشه به دست اورد و بعدها حسرت بخوری که چرا از این فرصتی که خدا بهت داد استفاده نکردی...
موفق باشی:72:
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
منم با نظر آقا محمد موافقم قدر پاكيتونو بدونين و به هيچ قيمتي (حتي با وجود نيييييييييييييييييييييييا ز زياد)از دستش ندين
يكم تحملتونو بيشتر كنين وبا آرامش اون دختر خانم رو به مادرتون معرفي كنين ايشالله درست ميشه
هر موقع هم ديدين ديگه دارين داغون ميشين بيشتر برا بچه ها بنويسيد تا آستانه ي تحملتون بره بالاتر
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
سلام،
بابک جان،
من فقط یک راه حل به ذهنم میرسه، اونم با توجه به تجربه یکی از دوستان هست،
اگر واقعا روی انتخابت برای همسر آیندت مطمئنی، و فردی رو در نظر داری که مناسب شما هست، معرفی کن به مادرت،
و بعد خیلی راحت،با مادرت صحبت کن و بگو، که با توجه به وضعیتی که شما داری، با این مخالفتها و معیارهای سختی که شما شخصاً فکر نمیکنی مهم باشن،
ممکنه به گناه بیفتی و در این صورت، مادرتون هم به دلیل همین مخالفتها و سخت گیری ها، در گناه شما شریک خواهد بود ...
این موضوع رو صریحأ به ایشون اعلام کن!
این دقیقا راه حلی بود که برای یکی از دوستان جواب داد...
و من فکر میکنم، تاثیر گذار خواهد بود!
آخه با آتیش نمیشه شوخی کرد:300:
K
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
ممنون از پاسختون
محمد عزیز باید بگم آره من تهرانم و برام شهرستان زندگی کردن اونم یه شهر غریب خیلی سخته مخصوصا اینکه کارم و موقعیتم اینجا خوبه و نمیخوام از دستش بدم ولی اگر یک روزی مجبور بشم حتما این کار رو میکنم و میرم همون شهر
در ضمن اینم بگم که پدر من زیاد نقشی در تصمیم گیری های مادرم نداره درواقع خانواده ما بیشتر مادر سالاره،بخاطر همین من رو پدرم زیاد حساب نمیکنم
من الان خودمم قبول دارم که انتخاب یک دوست تو موقعیتی که من دارم اصلا درست نیست اما بعضی وقتا مسائلی پیش میاد که آدم رو به این فکرا مینداره متاسفانه
من میخوام دیگه آخرین اتمام حجتم رو با مادرم انجام بدم با نظر کامران هم موافقم اگر دیگه بازم اشکال گرفت هر گناهی بکنم دیگه پای مادرم هست چون من همه حرفم رو می خواهم باهاش بزنم
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
بابک جان اینو بدون اگه الان نتونی واسه خودت و زندگیت یه صورت مستقل تصمیم بگیری مطمئن باش هیچ وقته دیگه هم نمیتونی...شما قراره یه عمر با اون خانم زندگی کنی نه مادرت...حالا حتی اگه با نظر وسلیقه مادرتم زن بگیری و زندگی مشترکت رو تشکیل بدی فکر نکن از دست دخالتهای مادرت خلاصی میشی....تازه اول مشکلاتته....
ممکنه شما با معیارهایی که مادرت درمورد انتخاب همسر داره بتونی کسی رو پیدا کنی ولی خیلی امیدوار نباش با معیارهای مادرت بتونی زندگی کنی...پس به دنبال کسی باش که دوست داری درکنارت باشه نه کسی که مادرت دوست داشته باشه درکنار شما باشه
بهتره شما به جای نحوه انتخاب همسر بشینی به نتیجه انتخابت فکر کنی
شما دوتا راه پیش رو داری:
1)با سلیقه مادرت زن بگیری و از حمایت اون برخوردار باشی
2)با سلیقه خودت زن بگیری وقید هر نوع حمایتی رو بزنی
حالا ببین عاقبت کدوم رو بیشتر می پسندی
اگه راه اولو انتخاب کنی باید بگم تنها حسنش اینه که از نظر مالی پشتته ...فقط از نظر مالی ....چون چنین آدمی حتی اگه عروس دلخواهشو پیدا کنه بعدا هم میخواد توی زندگی زناشویی براش همون عروس دلخواه باشه واز اونجایی که هر آدمی اخلاق ورفتار وعقیده خاص خودشو داره و دوست داره مستقل و بدون دخالتهای مادرشوهر یا هر کس دیگه زندگی کنه پس این اجازه رو نمیده واین میشه شروع جنگ اعصاب برای شما و خانومت
وسط این کشمکش شما فقط باید نقش یه میانجی گر رو بازی کنی که آخرش یه روز به ستوه میای وخدا میدونه که چی میشه
حالا اگه راه دومو انتخاب کنی...شما درکنار کسی هستی که از بودن درکنارش خوشحالی
کسیه که میتونی توی شادیها و غمها روش حساب کنی...کسیه که براش مهم نیست اول زندگی در رفاه کامل باشه...اون کسیه که انتخاب خودته ...سلیقه خودته و اگه درست انتخاب کرده باشی مطمئن باشه مشکلات دیگه هم خود به خود حل میشه ....ممکنه اول کار ماردت زیاد از این وضعیت خوشش نیاد و محرومت کنه اما بالاخره اون مادره و بعد از یه مدت باهاتون راه میاد...اون هیچ راهی نداره به جز اینکه همسر شما رو به عنوان عروس ومادر نوش قبول کنه...حالا اگه خیلی هم مادرت بی رحم باشه و از همه امکانات مالی برای همیشه محرومت کنه بازم مهم نیست مگه نمیگی وضعیت کاریت بد نیست پس خیلی با استقلال کامل و بودن در شرایط مطلوب فاصله نداری
حالا دیگه انتخاب باخودته
موفق باشی
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
meral عزیز ممنون که وقت گذاشتی و جواب دادی
اتفاقا منم به این موضوعاتی که گفتی فکر کرده بودم اما مادرم میگه تو توی معیارهای انتخابت چیزهایی رو نمیبینی که من دیدم،میگه من تجربم از تو بیشتره و بهتر میتونم انتخاب کنم حتی الان طوری شده که فقط خودش همراه با 2 تا از خاله هام میرن خواستگاری بدون من و خودشونم میگن طرف خوب نبود
میگه مطمئن باش وقتی ازدواج کنی اصلا تو زندگیت دخالت نمی کنم حتی اگر بهم سر هم نزنی ناراحت نمیشم برو و با زنت خوش باش
اما من نمیدونم واقعا بعد از اینهمه که رو من حساسیت داره میتونه اون زمان هم خودش رو کنترل کنه و دخالت نکنه
در هر صورت درسته که من الان عاشق کسی نیستم و اون فردی رو هم که در پست بالا گفتم خانوادشون رو و کمی خودش رو بخاطر اینکه دوست خانوادگی ما هستند میشناسم اما میخوام بازم حداقل انتخاب از خودم باشه
امروزم مادرم زنگ زد گفت میخوام برم فردا یک جایی خواستگاری که خیلی خانوادشون خوبه،میدونم الان داره تمام سعیش رو میکنه که از اون کسی که من گفتم از همه لحاظ انتخاب خودش بالاتر باشه که من دیگه نتونم حرفی بزنم و قبول کنم
ولی دلم نمیخواد آخرش به جایی برسه که از بین مادرم و همسر آیندم یکی رو انتخاب کنم
RE: دارم به گناه میفتم چکار کنم؟راهنماییم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام سمیرا
ارتباط شما با مادرت بسیار با اهمیت است، نمی دانم نقاط قوت و ضعف مادرت چیست، چقدر تحصیلکرده است، در خانواده چقدر قدرت دارد؟، زندگی خودش چقدر به خاطر ازدواج با مشکل روبرو شده است؟، آیا مشکلات رفتاری یا روانی مثل وسواس ،اضطراب یا پارانویا دارد یا خیر؟
اگر در خانواده صاحب قدرت باشد حتی اگر در زندگی خودش دچار مشکل شده باشد ، با فرض اینکه از نظر روانی سالم باشد، شما به کمک بحث های عقلانی می توانید او را متقاعد کنید.
یک راه اینست که اصرار بر این امر نکنی و بگویی که حاضری نظر یک متخصص مثلا یک مشاور را به حکمیت بپذیری. در این صورت به اتفاق مادرت مراجعه ای حضوری به یک متخصص مشاور خانواده خواهید داشت و مسئله شما حل می شود.
اما اگر ایشان بر رای خود هست، غیر منطقی هم هست، از نظر روانی هم تعادل ندارد و بسیار ایده آل گراست و قصد دارد خواسته های عملی نشده خود را بر شما تحمیل کند، و هیچ یک از اعضاء خانواده هم نمی توانند او را متقاعد کنند، در اینجا یک مسئله مهم پیش می آید. آن ازدواج کردن شما نیست؟ بلکه مهم پس از ازدواج شماست. شما به خاطر مادر بودن ایشان، شاید از بسیاری از حقوق خودت مثل انتخاب همسر صرفنظر کنی، اما همسر آینده ات( هر کس که باشد) ، نمی تواند تحمل رفتار غیر منطقی مادرت را داشته باشد. در این صورت شما یا باید طرف مادرت را بگیری یا همسر آینده ات.
خلاصه اینکه: شما نه با دعوا و درگیری، بلکه با انعطاف پذیری، سعه صدر، استفاده از مشاور خانواده به صورت حضوری، و کمک گرفتن از سایر اعضاء خانواده در صدد جلب رضایت مادرتان باشید. ولی اگر به هیچ وجه با روشهای صحیح نتوانستید ایشان را مجاب کنید، برای آینده زندگی خودتون ( نه به خاطر این خواستگار)، باید یکبار برای همیشه مرز استقلال خودت را با خانواده پر رنگ کنی. ما همین طور که لازم است حقوق خانواده را رعایت کنیم، به آنها احترام بگذاریم و به آنها ظلم نکنیم. نیاز هست که ابراز وجود بکنیم ، استقلال رای ( همراه با مشورت و احترام) داشته باشیم و برای زندگی خود تصمیم بگیریم و انتخابگر باشیم. فراموش نکنید هیچ کسی در موفقیت یا شکست ازدواج شما در آینده مقصر نیست. و نمی توان این حرف را از شما پذیرفت چون مادرم اینگونه بود من چنین یا چنان کردم. لذا از هم اکنون مسئولیت انتخاب خود را پذیرا باشد. باز هم تاکید می کنم این به معنی جنگ و دعوا نیست. شما باید مهارتهایی را داشته باشید که میان این و آن ، راههای منعطف و میانه ای را انتخاب کنید. شما به چنین مسائلی و حل آنها ، حتی پس از ازدواج نیز نیاز دارید. مثل فامیل شوهر ، و.....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام سمیرا
ارتباط شما با مادرت بسیار با اهمیت است، نمی دانم نقاط قوت و ضعف مادرت چیست، چقدر تحصیلکرده است، در خانواده چقدر قدرت دارد؟، زندگی خودش چقدر به خاطر ازدواج با مشکل روبرو شده است؟، آیا مشکلات رفتاری یا روانی مثل وسواس ،اضطراب یا پارانویا دارد یا خیر؟
اگر در خانواده صاحب قدرت باشد حتی اگر در زندگی خودش دچار مشکل شده باشد ، با فرض اینکه از نظر روانی سالم باشد، شما به کمک بحث های عقلانی می توانید او را متقاعد کنید.
یک راه اینست که اصرار بر این امر نکنی و بگویی که حاضری نظر یک متخصص مثلا یک مشاور را به حکمیت بپذیری. در این صورت به اتفاق مادرت مراجعه ای حضوری به یک متخصص مشاور خانواده خواهید داشت و مسئله شما حل می شود.
اما اگر ایشان بر رای خود هست، غیر منطقی هم هست، از نظر روانی هم تعادل ندارد و بسیار ایده آل گراست و قصد دارد خواسته های عملی نشده خود را بر شما تحمیل کند، و هیچ یک از اعضاء خانواده هم نمی توانند او را متقاعد کنند، در اینجا یک مسئله مهم پیش می آید. آن ازدواج کردن شما نیست؟ بلکه مهم پس از ازدواج شماست. شما به خاطر مادر بودن ایشان، شاید از بسیاری از حقوق خودت مثل انتخاب همسر صرفنظر کنی، اما همسر آینده ات( هر کس که باشد) ، نمی تواند تحمل رفتار غیر منطقی مادرت را داشته باشد. در این صورت شما یا باید طرف مادرت را بگیری یا همسر آینده ات.
خلاصه اینکه: شما نه با دعوا و درگیری، بلکه با انعطاف پذیری، سعه صدر، استفاده از مشاور خانواده به صورت حضوری، و کمک گرفتن از سایر اعضاء خانواده در صدد جلب رضایت مادرتان باشید. ولی اگر به هیچ وجه با روشهای صحیح نتوانستید ایشان را مجاب کنید، برای آینده زندگی خودتون ( نه به خاطر این خواستگار)، باید یکبار برای همیشه مرز استقلال خودت را با خانواده پر رنگ کنی. ما همین طور که لازم است حقوق خانواده را رعایت کنیم، به آنها احترام بگذاریم و به آنها ظلم نکنیم. نیاز هست که ابراز وجود بکنیم ، استقلال رای ( همراه با مشورت و احترام) داشته باشیم و برای زندگی خود تصمیم بگیریم و انتخابگر باشیم. فراموش نکنید هیچ کسی در موفقیت یا شکست ازدواج شما در آینده مقصر نیست. و نمی توان این حرف را از شما پذیرفت چون مادرم اینگونه بود من چنین یا چنان کردم. لذا از هم اکنون مسئولیت انتخاب خود را پذیرا باشد. باز هم تاکید می کنم این به معنی جنگ و دعوا نیست. شما باید مهارتهایی را داشته باشید که میان این و آن ، راههای منعطف و میانه ای را انتخاب کنید. شما به چنین مسائلی و حل آنها ، حتی پس از ازدواج نیز نیاز دارید. مثل فامیل شوهر ، و.....