آرامش انسان در نوع نگاه به زندگی !
بسم الله الرحمن الرحیم
به دنبال نوشتن مطلبی برای تالار گفتگوی سایت همدردی بودم که مناسب دیدم اون مطلب رو روی وبلاگ خودم هم قرار بدم :
در مورد آرامش انسان خیلی ها خیلی حرف ها زدن و حقیقتش من در خودم گر چه اهلیت اظهار نظر در این موضوع – حد اقل در این مقطع و بصورت علمی و تحقیقی اش – رو نمی بینم ، اما درعین حال برای بیان ذهنیتهای شخصیم از حقیقت و واقعیتی بنام آرامش خودمو محق می دونم .
به نظر بنده انگیزه ی روی اوردن به مخدرها و مسکرها ، انجام برخی خرافه ها و حتی تجمل ها و به نوعی بعضی اعمال خوب و یا بد خشونت بار و غیره و غیره برای مرتکبین بسیاریش جز کسب آرامش نبوده و نیست اما چرا بدون اینکه حواسمون باشه فرسنگها و فرسنگها از مطلوبمون فاصله گرفتیم ! شما می تونید بپرسید اعمال بد ممکنه اما کردار خوب چرا تاثیر معکوس داشتن ؟ میگید حقیقت چیه که این سرکنگبین ما صفرا فزوده و ما را بجای وصول به مطبوب موجب هجرانمون که نه باعث سیر قهقرایی ما شده ؟ میگیم ما فهمیدیم که مخدر و مسکر فزاینده ی اضطراب و تشویش و سست کننده اراده و ... است آرامش بخشیدنش پیشکش اما خوبیهامون چرا نتیجه معکوس داده؟ ما که میدونیم خرافه گرا مثل یک وسواسی چون بر دستاویز و پشتوانه محکمی استوار نیست بس بی تمکین اند اما دیگران چرا ؟
به خودم میگم جواب سوالت اینجاست : نگاه به زندگی !
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
وقتی کسی بدی می کنه که هیچ ! اما اگه خوبی کرد برای تو چشم اومدن و تو در و همسایه و میون سر و همسر و برو بچه های محل و ... آبرو داری کردن و رو کم کنی و حسادت و .. اونوقت به نظر شما منطقی نیست که این جور اعمال نیک نتیجه عکس در کسب آرامش بده ؟ پیامبر عظیم الشان اسلام دعا می فرمودند :
اللهم ارنا الاشیا کما هی ( خدایا چیز ها رو آنچنان که هست به ما بنما یان )
لذا از این روست که به نظر اینجانب قبل از هر درمانی باید دیدگاهمون به زندگی رو تصحیح کنیم . باور کنید فهم حقیقت موضوعات دور و برمون به زندگی حلاوت خاص میده . اون موقع دیگه تلخ و شیرینش هم فرق نمی کنه :
ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ
با طرب تر از سماع و بانگ چنگ
یکوقت نگید که من دارم تبلیغ موهومات میکنم و ترویج نشستن و دست روی دست گذاشتن ، نه ! در حدیثی می فرماید " ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها " – خداوند متعال ابا دارد از اینکه امور را جز به اسبابش جاری سازد – لذا طبیعی است که در مشکلات و هر امری از امور زندگی از راه علمی و منطقی و با اسباب و علل آن وارد و با آن موضوع مواجه شویم ، اما این نگاه به زندگی که عرض کردم باعث می شود در طی این مسیر و رفع مشکل ( درمان درد ، رفع سوء تفاهم ها ، فقر و ..) شکیب خود را از دست ندهیم بلکه خود مزید آرامشمان گردد :
لکی لا تاسوا الا مافاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم
نگرانم اطاله ی کلام از حوصله ها خارج باشه از اینرو اگر برای این بحث ادامه ای قایل باشیم اونرو به بعد موکول می کنیم .ان شاء الله
در پایان بی مناسبت ندیدم این غزل زیبا از حافظ رو تقدیم دوستان کنم و در آستانه سال نو تبریک خودم رو هم عرضه می کنم با آرزوی بهروزی .
اي بيخبر بكوش كه صاحب خبر شوي
تا راهرو نباشي كه راهبر شوي
در مكتب حقايق پيش اديب عشق
هان اي پسر بكوش كه روزي پدر شوي
دست از مس وجود چو مردان ره بشوي
تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي
خواب و خورت ز مرتبه خويش دور كرد
آنگه رسي به خويش كه بي خواب و خور شوي
گر نور عشق حق در دل و جانت اوفتد
بالله كز آفتاب فلك خوبتر شوي
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زين پس شكي نماند كه صاحبنظر شوي
بنياد هستي تو چو زير و زبر شود
در دل مدار هيچ كه زير و زبر شوي
گر در سرت هواي وصال است حافظا
بايد كه خاك درگه اهل هنر شوي
RE: آرامش انسان در نوع نگاه به زندگی !
سلام آرمانخواه
واقعا در اینجا به موضوع پرمحتوایی اشاره کردید.
اگر بتونید اونو بیشتر باز کنید، با مثالها ومصداقهای عینی تر و با زبان ساده تر، بسیار عالی خواهد بود.
ما نیاز داریم چنین محتواهای غنی و عمیقی را در زندگی عملیاتی کنیم.
لذا باید بحث را باز کنیم که دیدن واقعیت اشیاء یعنی چه و چگونه امکان پذیر است...
باز هم منتظر مطالب ارزنده شما هستیم...
RE: آرامش انسان در نوع نگاه به زندگی !
من هم نظر مدیر رادارم بسیار استفاد ه کردم .
من معتقدم اگر نگاه انسان به زندگی از دریچه ی خدایی باشه ان وقت است که می توان جور دیگر دید و برای همین امر هم باید چشم هارا شست .
RE: آرامش انسان در نوع نگاه به زندگی !
بسم الله الرحمن الرحیم
به عنوان اولین پستم اول به همه سلام می کنم .
اما :
نگاه خدامحور نگاهی است که آرامش را در زندگی به ارمغان می آورد . تا این جا قبول . اما من با یک مسئله مشکل دارم :
گاهی اوقات من نوعی نیاز به همدل و همدردی دارم که نمی یابم . احساس تنهایی مفرط می کنم و نمی توانم این خلا را پر کنم . سوال من این است که آیا این از ضعف ایمان است ؟ آیا این که من نتونم با خدا درد دل کنم و آرامش پیدا کنم از ضعف ایمان است ؟
در صورتی که پاسختون مثبته . من می پرسم حکمت درد دل گفتن علی (ع) با چاه چه بود ؟ امام علی مظهر نیایش و قرب به خداست . اما دلتنگی هایش را در چاه بازگو می کند .
RE: آرامش انسان در نوع نگاه به زندگی !
سلام و " خسته " نباشید !
ورودتون رو خیر مقدم میگم .
سوالتون یکی دو جمله بیش نیست اما پاسخش ای بسا که مثنوی ای نیاز داشته باشه . البته به شرط داشتن اهلیت پاسخ !
اما در پاسخ سوال اول خلاصه عرض می کنم :
زیر هر یارب ما لبیک هاست
مطمئن باشید نفس دعا و درددل و انابه به درگاه الهی توسط بنده به تنهایی حاصل دعوت از سوی پرودگار است و استمرار اون هم باعث قوت ایمان میشه و هم اجابت غایی و نهایی ان شاء الله که خداوند فرموده :
اجیب دعوه الداع اذا دعان
اما اینکه چرا امیر المومنین سر در چاه می کرد باید گفت اولا آن حضرت نماز و دعا و نیایش نیمشبش ترک نمی شده حال اگر در مقطعی هم چنین کرده شاید باید گفت :
علت عاشق ز علتها جداست
RE: آرامش انسان در نوع نگاه به زندگی !
من میگویم انسان ، انسان است و هر چقدر هم مومن و با اعتقاد باشد باز هم به اندازه ظرفیت خودش میتواند مشکلات را تحمل کند .
پس بهتر است بگوییم با یاد خدا میشود آرامتر بود ولی اینکه بگویم فرد با خدا به تمام و کمال در آرامش زندگی میکند اشتباه است چون هر انسانی خسته میشود شک میکند .. حسادت میکند ...دوستدار نفس خویش است...
اما ایمان به خدا همیشه عامل بزرگی برای نگه داشتن انسان در تعادل اخلاقی و رفتاری اوست.
RE: آرامش انسان در نوع نگاه به زندگی !
و علیک سلام آرمانخواه
اولا چه زود جوابم را گرفتم !!!
دوما سوالم را با بهره گیری از گفتار دکتر شریعتی تکمیل می کنم :
"عشق زائیده تنهایی است و تنهایی نیز زائیده عشق است" تنهایی، به معنای این نیست، که یک فرد بی کس باشد، کسی در پیرامونش نباشد. اگر کسی پیوندی، کششی، انتظاری، و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد، نسبت به هر چیزی، نسبت به هر کسی، اگر منفرد و تک هم باشد، تنها نیست. برعکس کسی که نیاز چنین اتصال و پیوست و خویشاوندی ئی در درونش حس می کند، و بعد احساس می کند از او جدا افتاده، بریده شده و تنها مانده است، در انبوه جمعیت نیز تنهاست. چنین روحی که ممکن است در آتش یک عشق زمینی، و یا در آتش یک عشق ماورائی بسوزد و بگدازد، پرستش را و در عالی ترین شکلش نوعی از دعا و یا نیایش را به وجود می آورد، که بقول کارل "نیایشی است که زائیده ی عشق است."
سوال من اینه که گاهی اوقات می خوام تنهایی ام را با خدا پر کنم اما سختمه چون نمی تونم خدا را وجدان کنم احساس تنهایی می کنم . بعد خودم را سرزنش می کنم . اما اگه بنا بود هر کسی تنهایی اش را با خدا پر کنه هیچ کسی مثل علی (ع) این توانایی را نداشت . پس چگونه او تنهاتر از همه بود ؟