شکستن وسایل خونه توسط مردی که عاشقش بودم
سلام دوستان:
خیلی داغونم خواهش میکنم وقتی خوندید راهنماییم کنید.
1 ماه پیش برادرشوهرم ناگهانی فوت شد. از اون موقع من پا به پای شوهرمو خانوادش عزاداری کردمو کنارشون بودمو همش دلداریشون دادم به خصوص شوهرمو که اصلا تنها نذاشتم. اما توی همین 1 ماه خیلی وقتا بی دلیل شوهرم ازم طلبکار بوده و باهام دعوا داشته ولی من اصلا روی خودم نیاوردمو بهش محبت کردم یواشکی با مامانو باباش حرف میزنه و دردودلاشو با اونا میکنه و منم شکایتی ندارم اما با اونا حرف زدنشو مخفی میکنه مثلا رفته بودیم خونه مامان نیم ساعت رفته بود توی دبلیو سی و داشت با تلفن حرف میزد وقتی چک کردم شماررو پاک کرده بود.... من خیلی بهم برخورد وقتی گفتم چیو داری ازم مخفی میکنی؟ من غریبه شدم؟ مثل دیوونه ها شروع به دادو بیداد کردنو بدو بیرا گفتن کرد و بحثمون به جایی رسید که زد گلدونو.... شکست.
اونی که شکست دل من بود نه اون گلدونو..... تا حالا هیچ وقت انقدر دلم نسوخته بود..... بهم میگه چون نمیخوای بیای خونه مامانم اینطوری میکنی که قهر کنی تو بد ذاتی در حالی که اینطور نیست........... دارم با کسی زندگی میکنم که بعد 3 سال هنوز منو نشناخته و خیلی دلمو سوزونده دیگه نمیدونم چه حسی بهش دارم من عاشقش بودم ولی الان یادش که میوفتم بغض گلومو میگیره... باهاش قهرمو اتاقامونو جدا کردیم....میترسم کوتاه بیامو دوباره وقتی یه کلمه حرف زدم بزنه زندگیمو خوردکنه چون خودشم گفت خوب کردم دوباره هم میشکنم...چیکار کنم؟؟؟ راهنماییم کنید..........:323:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گلچهره
سلام دوستان:
خیلی داغونم خواهش میکنم وقتی خوندید راهنماییم کنید.
1 ماه پیش برادرشوهرم ناگهانی فوت شد. از اون موقع من پا به پای شوهرمو خانوادش عزاداری کردمو کنارشون بودمو همش دلداریشون دادم به خصوص شوهرمو که اصلا تنها نذاشتم. اما توی همین 1 ماه خیلی وقتا بی دلیل شوهرم ازم طلبکار بوده و باهام دعوا داشته ولی من اصلا روی خودم نیاوردمو بهش محبت کردم یواشکی با مامانو باباش حرف میزنه و دردودلاشو با اونا میکنه و منم شکایتی ندارم اما با اونا حرف زدنشو مخفی میکنه مثلا رفته بودیم خونه مامان نیم ساعت رفته بود توی دبلیو سی و داشت با تلفن حرف میزد وقتی چک کردم شماررو پاک کرده بود.... من خیلی بهم برخورد وقتی گفتم چیو داری ازم مخفی میکنی؟ من غریبه شدم؟ مثل دیوونه ها شروع به دادو بیداد کردنو بدو بیرا گفتن کرد و بحثمون به جایی رسید که زد گلدونو.... شکست.
اونی که شکست دل من بود نه اون گلدونو..... تا حالا هیچ وقت انقدر دلم نسوخته بود..... بهم میگه چون نمیخوای بیای خونه مامانم اینطوری میکنی که قهر کنی تو بد ذاتی در حالی که اینطور نیست........... دارم با کسی زندگی میکنم که بعد 3 سال هنوز منو نشناخته و خیلی دلمو سوزونده دیگه نمیدونم چه حسی بهش دارم من عاشقش بودم ولی الان یادش که میوفتم بغض گلومو میگیره... باهاش قهرمو اتاقامونو جدا کردیم....میترسم کوتاه بیامو دوباره وقتی یه کلمه حرف زدم بزنه زندگیمو خوردکنه چون خودشم گفت خوب کردم دوباره هم میشکنم...چیکار کنم؟؟؟ راهنماییم کنید..........:323:
اینو هم اضافه میکنم که همسرم آدم منفعلیه و تا حالا هرچی دعوامون میشده 80 درصد مواقع منفعل عمل میکرده و حتی حاضر نمیشده که بعدش درموردش منطقی حرف بزنیم... اصلا نمیدونم باید زندگیمو و دعواهامونو چطور مدیریت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: شکستن وسایل خونه توسط مردی که عاشقش بودم
شما باید توجه داشته باشید که در چه موقعیتی می خواهید با او حرف بزنید؟ گاهی شوهر از سر کار اومده و خسته است، شما می خواهید با او حرف بزنید. مضاف بر این نحوه ی حرف زدن شما هم مهم است؛ شما چطورمی خواهید با او صحبت کنید؟ قبل از اینکه ما سراغ طرف مقابل بریم باید برگردیم و یک نگاهی به رفتارخودمون داشته باشیم. آیا می تونم شرایط و موقعیتی که فرد مقابل در اون قرار داره رو درک کنم؟
درضمن یکی از مهارتهایی که در این گونه موارد بسیار کارآمده،عمل کردن به این روایت است:
قال رسول الله(ص):
«خیر نسائکم ... التی ان غضبت او غضب زوجها تقول لزوجها یدی فی یدک لااکتحل عینی بغمض حتی ترضی عنی.»( مستدرک الوسائل، ج14، ص160)
بهترین زنان ... زنی است که اگر خود یا همسرش غضب کرد، به همسرش بگوید: دست من در دست تو است، خواب به چشمان من نمیرود تا اینکه از من راضی شوی.
شما می توانید عصبانیت وبعضا قهر شوهر را اگر به جا و به موقع باشد به فرصت تبدیل کنید و با این رفتار،محبت بین خود و شوهرتان را بیشتر کنید.
یکی دیگر از مهارتهای مهم در آرام کردن فضای ناراحتی و ایجاد آرامش و صمیمیت استفاده از شوخی است ؛ شوخی نقش مهمی در خانواده سالم دارد شما می توانید درباره قصه های خنده دار یا کارهایی که انجام می دهید یا هر موقعیتی که در زندگی پیش آمده، خوب فکر کنید و از آنها شوخی بسازید و در موقعیت های مختلف زندگی از جمله در چنین شرایطی از آنها استفاده کنید و از این طریق راهی برای صحبت و ابراز محبت به همسر باز نمایید.
RE: شکستن وسایل خونه توسط مردی که عاشقش بودم
سلام گلچهره عزیز
من هم زمانی شرایط مشابه شما رو داشتم برای همین می خوام بگم که دلیل همه این مسائل می تونه ضربه روحی ای باشه که الان به همسر شما وارد شده. برادر شوهرتون به رحمت خدا رفتن و اینکه ناگهانی بوده و اینکه فقط یک ماه از اون زمان گذشته. یک لحظه خودتون رو بذارین جای همسرتون. خیلی خیلی سخته.
من فکر می کنم شما حالا حالا ها باید حواستون به همسرتون باشه. در مورد صحبت کردن با خونواده هم باز همون مسئله هست. شما هرچقدر هم همدل و همراه همسرتون باشین الان توی این درد نمی تونین عمیقاْ درد همسرتون رو درک کنین. این مشکلی بود که من هم اون زمان با همسرم داشتم و بعدا فهمیدم که واقعا حق داشته. اتفاقا صحبت کردن همسرتون و خونوادشون می تونه خیلی آرومشون کنه و زودتر به حالت عادی برشون گردونه. و علت اینکه جلوی شما با خونوادشون صحبت نمی کنن شاید به خاطر غرور مردانشون باشه که نمی خوان
شما اون تکیه گاه محکمتون رو سست و شکننده ببینین.
من تمام این چیزهایی رو که توضیح دادین حس کردم و پیشنهاد می کنم که صبر داشته باشین و باشون همراهی کنین و به هیچ وجه بشون گیر ندین. و از طرف دیگه از این فرصت برای ثابت کردن عشقتون به همسرتون استفاده کنین. برای یه مدت از همسرتون توقع زیادی نداشته باشین و در عوض خیلی بیشتر بهش محبت کنین. بگذارین زمان بیشتری رو توی خودش باشه یا با خونواده بگذرونه. اینها همه به کنار اومدنشون با موضوع کمک می کنه.
هر موقع برخورد تندی از همسرتون دیدین خودتون رو بذارین جاش و ببینین انتظار داشتین در این شرایط همسرتون چه برخوردی داشته باشه
موفق باشین :72:
RE: شکستن وسایل خونه توسط مردی که عاشقش بودم
سلام گلچهره جان
من فکر میکنم مشکل اصلی شما اینه که فکر میکنی کار خیلی بزرگی کردی که یکماه ! پا به پای یه خانواده عزادار، عزاداری کردی.
رفتار همسرت (رفتارهای طلبکارانه) خیلی طبیعی بوده.افراد در این مواقع پرخاشگر و بهانه گیر میشن و شما به عنوان یک فردی که وابستگی عاطفی کمتری با متوفی داشتی و در عین حال از این خانواده هم بودی کار خاصی جز انجام وظیفه نکردی.
یادت باشه همسرت فقط برای شما نیست.برای مادرشه برای پدرشه و مهم تر برای خودشه.
احتمال زیاد از شما رفتاری دیده که حرف زدنش رو مخفی میکنه...نظر خودت چیه؟
چرا موبایل همسرت رو چک میکنی؟چرا انقدر شکاکی؟میدونی همین کارت باعث میشه اونم شکاک بشه به شما؟به خصوص اینکه شما به روش هم آوردی....
ببین:
وارد حریم شخصیش شدی...ازش هم طلبکاری !
الان همسرت داره دنبال راهی برای ارام کردن خودش میگرده...اجازه بده این راه رو خودش پیدا کنه.شما هر لحظه کنارش باش.
اما به زور ازش نخواه که بیاد و با شما درد و دل کنه
خیلی وقتها درد و دل کردن با یه دوست خیلی بهتر از درد و دل کردن با همسره.برای اینکه کل زندگی در همسر خلاصه نمیشه.
شما غریبه نیستی اما حریمها رو هنوز نشاختی.همین رفتارت باعث میشه همسرت خیلی چیزها رو ازت پنهان کنه (مثل همین یواشکی تلفن زدنش)
در واقع همسرت این رفتار شما رو پیش بینی میکرد و دیدی که پیش بینیش هم صحیح بود.
مردها با ما زنها خیلی فرق دارن.فهمیدن همین فرقهاست که زندگی رو تلخ یا شیرین میکنه.
مثلا ما زنها دوست داریم وقتی غصه داریم با یکی درد و دل کنیم.به خصوص دوست داریم این طرف شوهرمون باشه
اما این برای مردها صدق نمیکنه.چون اونا جنسشون متفاوته.دنیاشون فرق میکنه.خیلی هاشون اعتقاد دارن نباید مشکلات زندگی رو به زنها گفت.چون فکرشون رو مشغول میکنه.
گلچهره جان
کار همسرت تایید شده نیست.اما کار شما خیلی اشتباه تر بوده و در واقع جرقه رو شما زدی.میگن خود کرده را تدبیر نیست.
ممطئن باش همسرت نمیگه اشتباه کردم گلچهره جان..دیگه تکراار نمیشه !
بلکه با تایید لفظی کارش رو میخواد درست جلوه بده
به نظرم شما داری کمی بزرگشم میکنی.عنوان تاپیک رو زدی شکستن وسایل خونه !
یه گلدون مگه بیشتر بوده !؟
مراقب زندگیت باش.یه زن مسئولیتش برای حفظ زندگی خیلی بیشتره.بهتره این رفتار ببخشید کودکانه و عوض کردن اتاقها و جای خواب رو هم تمومش کنید(شما اقدام کن..چه اشکالی داره؟)
شما برگرد به رختخواب مشترک.این رفتارها خیلی بچه گانه است و فقط دامنه دعوای شما رو گسترش میده.
رفتار همسر شما ممکنه حالا حالا ها ادامه داشته باشه(حق داره..عزیزش رو از دست داده)
شما سعی کن روی خودت و صبرت کار کنی.
موفق باشی
RE: شکستن وسایل خونه توسط مردی که عاشقش بودم
درود بر دوستان عزیز
داغ برادر خیلی سخته چون خودم داداش بزرگم روی تخت جلوی چشامون پرپر شد.
تنها چیزی که میتونم بهتون بگم صبور بودن و اینکه توی این ضمینه تا میتونی مطالعه کن راهنمایی بانو زهرا ۲ خیلی خوب و کامل هستش چون کاملا توی این موقعیت بودن.
شما الان صبور باش باهاشون راه بیا همدردی کن اگه با خانوادش راحته توی این ضمینه حرف بزنه بزارین اینکارو کنه خودشو خالی کنه چقدرم خوب چو ن شرایط جدید رو زودتر و بهتر درک میکنن.
با قهر کردن جاتون رو جایی پهن کردن چیزی عوض نمیشه.به این فکر کن شاید سختش باشه جلوی شما گریه کنه.شاید بقول بانو زهرا 2 دوست داره همون مرد سابق باشه که بهش تکیه میکردین.و مثل کوه پوشتتون بود نمیخواد این تصویر خراب بشه.
من یکچیزی میگم میدونم خیلی سخته بقول معروف بیرون تشکیم و میگیم لنگش کن ولی بعنوان یه داداش کوچیک اگه قبولمون داری برو پیشش بغلش کن نوازشش کن بهش بگو میدونم کارم اشتباه بود اینکارو کردم بهش بگو اطمینان داری بهش کامل ولی دوس داری باهات بیشتر حرف بزنه درد و دل کنه بهش بگو همسرت نشدم فقط برای روزای خوشیت و باهات بخندم اگه واقعا از صمیم قلب بهش بگی درکت میکنه .
جمله آخر:اگه همسرت توی مشکلاتت و دردات باهات نباشه صبور نباشه درکت نکنه که دیگه اسمش همسر نیست.اسمش ببخشیدا اینو میگم مثل همونایی که فقط وقتی پول داری رفیقت هستنه:72:
زمان خودش همه مشکلات رو حل میکنه :323: ایشالله زودتر زندگیتون به روال قبلی برمیگرده
RE: شکستن وسایل خونه توسط مردی که عاشقش بودم
سلام دوستان:
از اینکه خوندید و راهنماییم کردید ممنونم... من نمیگم که نباید باهاش همراه میبودم و کار بزرگی کردم مطمئنا هر کس دیگه ایم بود همین کارو میکرد...... تا حالا اتفاق نیوفتاده بود که وسایل خونه رو بشکنه و با این کارش حریمایی رو شکست..... میترسم باهاش آشتی کنم و دوباره این کارش رو تکرار کنه و با آشتی کردنم انگار دارم کارشو تائید میکنم... اما این وضعیتو هم دوست ندارم و اصلا نمیدونم چه کاری درسته چونکه خودمم خیلی به هم ریختمو نمیتونم درستو منطقی فکر کنم.......