به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 02 شهریور 03 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1395-8-10
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    6,235
    سطح
    51
    Points: 6,235, Level: 51
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از طریق جنین اهدایی بچه دار شدم ولی حالم بد هست

    با سلام
    از زندگیم بخوام بگم، همسرم بچه دار نمیشد، بعد از چند سال درمان به این نتیجه رسیدیم یا جنین اهدایی بگیریم، یا بچه از یک خانواده بگیریم، بعد چون اون خانواده نمیشناختیم گفتیم جنین اهدایی بهتره!! خلاصه شوهرم راضی شد از خواهرش جنین گرفتیم
    اون زمان چون پروسه های درمان واقعا منو خسته کرده بود، راضی بودم یک بچه بیاد توی زندگیم و خوشحالم کنه و بعدش هم گفتم خب پدر و مادرش میشناسم (گرچ از خواهر شوهرم زیاد خوشم نمیامد) ولی گفتم تو اون لحظه بهترین گزینه است.
    اما به محض اینکه فهمیدم دو قلو هستن، حالم بد شد، مدام گفتم چه اشتباهی کردم،کاش از فامیل نگرفته بودم،کاش دوقلو نبودن ، کاش طلاق گرفته بودم و یک عالمه کاش دیگه
    خلاصه الان دو ماهه زایمان کردم،نمیدونم افسردگی بعد از زایمانه یا واقعا همون احساساته، از اینکه بخاطر بچها توی سختی هستم حالم بد هست، از اینکه از دو تا بچه ای که اصلا متعلق به من نیست دارم مراقبت میکنم حالم بدتر میشه.
    میگم اگر شوهرم بود این از خودگذشتگی نمیکرد،چرا من این تصمیم گرفتم،مخصوصا وقتی مادر شوهرم میاد خونه ما و مدام مثلا مثال میزنه فلان رفتار بچها به دختر خودش یا به پسر خودش شبیه شده!!!! اونجا به غلط کردن میافتم
    کلا قبل بچه دار شدن هم بخاطر مشکلات قبلی که با همسر داشتم، زیاد از زندگی باهاش خوشحال نبودم( تاکید میکنم خوشحال نبودم،ولی جوری نبود که بخوام طلاق بگیرم)
    حالا همسرم با من اخلاقش خوبه،ولی از زندگی باهاش و از نگهداری بچها، و از اینکه کل روز مجبور به نگهداری از دو تا وروجکی هستم که اصلا متعلق به من نیستند حالم بده
    بعضی وقتا میگم از این زندگی بگذارم و برم!!
    بعضی وقتا میگم به شوهرم بگم من طلاق میخوام یکی از بچها رو بمن بده!!! (چون سنم میره بالا، احتمالا بعدها بچه دار شدن برام سخت باشه)
    از جهتی میخوام برم پیش مشاور، ولی چون شهر کوچیکی هستیم،میترسم از راز جنین اهدایی باخبر بشن!!
    الان وضعیت روحیم متزلزله
    از طرفیم مادر و مادر شوهرم میاد خونه ما بابت کمک به من، ولی من اصلا دوست ندارم مدام مادر شوهرم بیاد اینجا بخاطر یک سری مسائل
    نمیدونم چیکار کنم

  2. 2 کاربر از پست مفید hiva_yekta تشکرکرده اند .

    Mvaz (جمعه 19 مرداد 03), مدیرهمدردی (پنجشنبه 18 مرداد 03)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام بر شما.
    شما با احساسات و افکار متعارض و آزارنده ای مواجه هستید. این نشان میدهد ریشه مشکل شما بچه نیست بلکه نحوه احساس و افکار شماست. لذا ضرورت دارد طی یک دوره مشاوره نحوه مدیریت هیجانات را یاد بگیرید در غیر اینصورت امروز مشکل روی بچه دارید و فردا روی سایر مسائل.

    پیشنهاد میدهم برای پیگیری منظم حتما حضوری به مشاور مراجعه کنید.
    و اگر امکانش نیست می توانید با گرفتن اشتراک انجمن آزاد که خصوصی هست در آن انجمن مسایل را بررسی کنیم و پیش برویم.

    نحوه اشتراک

  4. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    Mvaz (جمعه 19 مرداد 03)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 20:10]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    805
    امتیاز
    24,593
    سطح
    95
    Points: 24,593, Level: 95
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 757
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,679

    تشکرشده 1,815 در 746 پست

    Rep Power
    177
    Array
    سلام وقت بخیر

    اگر متن خودتون رو به عنوان فرد بی طرف بخونید متوجه میشوید داستان چیه، قبل از بارداری و بعد از زایمان گوش و چشم شما به مسائل یک جور نگاه میکنه، فقط درک های گوش و چشم شما در این دو بازه زمانی متفاوت هست، الان بچه های خواهر شوهر و اون زمان زندگی بی بچه،

    الان قصه شما را برای مثال از چشم و گوش فرد دیگری نگاه می کنم:
    زنی که مشکل بارداری داره ( یا از طرف خودش یا همسرش) خدا بهش یه بچه میده فوت می‌کنه ، بچه دوم بازم فوت میکنه، دیگه برای سومین بار اقدام نمیکنه ، هر بچه ای رو تو خیابون میبینه داغ دلش تازه میشه ، یه بار اتفاقی شما رو با دوقلو هاتون تو پارک میبینه، به شدت افسرده میشه تو دلش میگه خوش به حال مادر، چه لذتی می بره، غافل از اینکه مادر دو قلو ها عینکی که به چشم اش زده باعث شده شادی و نعمت های فعلی اش رو دوست نداشته باشه.

    حتما به پیشنهاد مدیر همدردی بابت رفع ریشه ای موضوع توجه کنید،


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.