به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خودم رو از خودم جدا میدونم

    سلام
    همین طور که قبلا از خودم گفتم من دختری 25 ساله هستم و دانشجوی ارشد
    من خیلی وقته حس میکنم این وضعیت زندگیم قابل تحمل نیست و خیلی تحمل کردم و الان احساس میکنم دیگه هیچ رمقی برام نمونده ،فوق العاده حساس شدم ،من خیلی سرکوب شدم توی خیلی از موارد از طرف خانوادم و هیچ ازادی نداشتم ،خانواده من قابل تغییر نیستن ،من سعی کردم نشد ،الان نیاز دارم یکی با من مهربون باشه ،من توانی برای به دست اورن دلی برام باقی نمونده ،خونه برای من یک جای ناراحت کننده هست وقتی بیرون هستم و میخوام برگردم خونه ،دلم نمیخاد برم سمتش ،احساس میکنم ازش غم میباره ،با وجودی که همیشه درسخون بودم ،الان خیلی بهم فشار میاد تا درس بخونم و کارامو کنم ،دیگه حوصلشو ندارم،حتی دیگه راحت نیستم با دیگران حرف بزنم از بس که محدود شدم ،احساس پیر شدن میکنم ،حتی از لحاظ جسمی من خیلی مریض میشم که شک ندارم بخاطر این فشارهاست،الن چند روزی هست که اینقدر حال خوبی ندارم که سعی میکنم فقط استراحت کنم ،خودم با خودم حرف میزنم (این حالت رو خیلی اوقات دارم برای این که خودم رو اروم کنم )مثلا اینکه به خودم میگم خانمی خودتو ناراحت نکن ،برای خودم یه چیزی میخرم که خودمو خوشحال کنم ،به خودم میگم برای خودت فلان کارو کن ،یا مثلا میگم عزیزم الان باید بخوابی و نگران هیچ چیز نباش ساعت کوک نکن و تا هر وقت خواستی بخواب ،خودم رو از خودم جدا میدونم نمیدونم چه جوری توضیح بدم ،مثل اینکه من دو نفرم ،یکی با دیگری حرف میزنه ،من نگران خودم هستم ،گاهی دیگه با فشارهای کوچیک روانی من به شدت ناراحتم ، گاهی احساس میکنم که من احتمالش زیاده الان سکته کنم و این فشارها توی ظاهر من کاملا مشخصه ،من وحشت زده میشم ،دوس دارم فریاد بکشم ولی نمیشه ،من فقط ادای کسی رو در میارم که میخواد فریاد بکشه و دهانمو باز میکنم ،دستامو مشت میکنم ،گاهی که کسی خونه نیست این کارو انجام میدم تا شاید حس بهتری بهم دست بده ،لطفا اسم خانودمو نیارید ،روی اونا هیچ حسابی باز نمیکینم ،حتی با شنیدن این چیزا ،به من چیزای بدی نسبت میدن
    من الان نگران خودم هستم حس میکنم دارم غیر عادی میشم ،حالم خوب نیست از طرفی الان به وقتم خیلی نیاز دارم که مطالعات داشته باشم ،من اعتماد به نفسم پایین هست و داره کمترم میشه ،خانواده با اینکه من بیرون باشم خیلی خیلی بدشون میاد ،حتی خوششون نمیومد من باشگاه برم ،من مورد انتقاد شدید قرار میگرم بابت فعایتهای مثبتم مثل باشگاه رفتن و خیلی چیزا ،الان طوری شده که توی خودمو نمیبینم که مثلا باشگاه برم ،حرف زدن با همسنای خودم برام سخت شده و به جز درس و تو خونه موندن کاری نمیکنم و فعالیتی ندارم
    دوستای خوبم ممنون میشم کمکم کنید از این حالت در بیام و کلیپ های صوتی که توی این راستا بتونه کمکم کنه معرفی کنید بهم ،منتظر پیشنهادات خوبتون هستم

  2. کاربر روبرو از پست مفید khodam128 تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 30 تیر 94)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    لطفا این تاپیکو مثل تاپیک قبلیم بدون جواب نذارین

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    100
    Array
    سلام
    الآن چیز خاصی به ذهنم نمیرسه البته تاپیک های قبلی تون رو هم خوندم ، ولی شرایط تون نسبت به تاپیک های قبل تغییر ویژه ای کرده و به نظر میرسه نیاز به کمک مشاور و روانپزشک هم داشته باشین.


    اگر خدا خواست میام و براتون می نویسم ، راستی گفته بودین توی یه خانواده مذهبی هستین که خودتون چندان گرایشی به مذهبی بودن ندارین میشه کمی بیشتر در مورد اعتقادات و اگر پای بندی به نماز و روزه و حجاب دارین یا داشتین بیشتر حرف بزنین ، رابطه تون با خدا چه جوری هست و نگاه تون نسبت به خدا و زندگی چی هست؟ شرایط اقتصادی تون در چه حدی هست؟ چقدر به نیاز های مادی تون وابسته هستین و چقدر -درصد بدین-توقع برآورده شدن اونها ها رو توی زندگی حال و آینده تون دارین؟ هدف تون توی زندگی چی بوده و الآن چی هست؟ چقدر به اهداف تون و ارزشمندی اونها اعتقاد دارین؟

    بیشتر از خودتون بگین لطفاً.

  5. کاربر روبرو از پست مفید hamed-kr تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 30 تیر 94)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقا حامد ،واقعا ممنونم که تاپیکهای منو خوندین ،بله دقیقا همینطوره ،الان سعی بیشتری دارم که تغییراتی رو توی خودم ایجاد کنمو انتقادات و پیشنهادات دوستان رو بشنوم و سعی کنم عمل کنم
    گفته بودین توی یه خانواده مذهبی هستین که خودتون چندان گرایشی به مذهبی بودن ندارین میشه کمی بیشتر در مورد اعتقادات و اگر پای بندی به نماز و روزه و حجاب دارین یا داشتین بیشتر حرف بزنین ؛

    من از لحاظ پوشش مانتو تا زانو و مانتوهای بلندمیپوشم و پوشش مناسبی دارم ،موهام کمی بیرون هست و ارایش ملایمی دارم از نظر برادرم این پوشش خوب نیست و باید چادر بپوشم و موها اصلا مشخص نباشه و هیچ ارایشی نداشته باشم مثلا اینکه قبلا به صورت من دست میکشید که چیزی استفاده کردم یا نه ،من پدر و مادرم این توقع رو نداشتن و الانم مادرم توقع داره که به خاطر راضی نگه داشتن برادم من خیلی بیشتر رعایت کنم ،شاید باورتون نشه ولی ایشون از من توقع داره توی خونه یه حجاب خیلی خیلی کامل داشته باشم ،در حالی که پوشش خیلی مناسبی دارم و به خاطر همین طوری به من نگاه میکنه انگار من یه ادم کثیفم حتی به من نگاه نمیکنه گاهی اوقات و با من حرف نمیزنه و به من خیلی بی احترامی میکنه با رفتار و گفتارش در حالی که من اخلاق های تند اونا رو نداشتم و دلم راضی به این نمیشد که مثل خودشون رفتار کنم و خیلی متعادل تر عمل میکردم خب این از پوشش


    رابطه تون با خدا چه جوری هست و نگاه تون نسبت به خدا و زندگی چی هست؟

    من قبلا هم نماز میخوندم و روزه میگرفتم از سنین کم ،الان هیچکدوم رو انجام نمیدم ،بعضی اوقات دوس داشتم نماز بخونم ولی دوباره به خودم میگفتم بخونم که چی بشه چون انتظار داشتم با توجه به یه سری اتفاقات و دلایلی که داشتم خدا به من کمک کنه چون کسی جز اون توی اون شرایط نداشتم که کمکم کنه و احساس میکردم اون هم به من توجهی نمیکنه و احساس تنهایی میکردم ،اوایل هم که نماز خوندن رو کنار گذاشتم توی جمع دوستان دانشجوییم هیچ کدوم نماز نمیخوندن با اینکه از خیلی لحاظ هم دخترای خوبی بودن ،من گناهمو گردن کسی نمیندازم فقط دارم شرایطو خیلی کامل توضیح میدم که تا حدی هم تحت تاثیر جمع قرار میگرفتم ،و الان حالتی دارم که خیلی اوقات توی دلم با خدا حرف میزنم گاهی اوقات از بدی های خودم میگم و ازش میخوام از من بگذره و منو ببخشه و بیشتر اوقاتم ازش گلایه میکر گاهی اوقات حس میکنم اصلا گوش نمیده و اگرم گوش میکنه اون هم توجهی به من نداره




    شرایط اقتصادی تون در چه حدی هست؟ چقدر به نیاز های مادی تون وابسته هستین و چقدر -درصد بدین-توقع برآورده شدن اونها ها رو توی زندگی حال و آینده تون دارین؟ هدف تون توی زندگی چی بوده و الآن چی هست؟ چقدر به اهداف تون و ارزشمندی اونها اعتقاد دارین؟
    شرایط اقتصادیمون معمولی هست ولی از لحاظ اقتصادیم بیشتر به برادرام توجه میشه ،قبلا خیلی قانع بودم و لی الان توی مدت اخیر نیاز بیشتری از لحاط مادی حس میکنم و خودم رو با همسنای خودم که شرایط اقتصادی مشابه من دارند مقایسه میکنم میبنم من خیلی کم توقع بودم همیشه و دوست دارم در اینده 70درصد از لحاظ مادی تامین باشم
    هدفم همیشه این بود که از لحاظ تحصیلات به درجه خوبی برسم ،ولی الان واقعا نمیدونم بعد از ارشد، دکترا رو بخونم یا نه ،قبول شدن توی دانشگاه دولتی مشکل هست و قبولی در دانشگاه ازادم که نمیتونم هزینشو پرداخت کنم یه جورایی از این لحاظ سردرگم هستم




    بیشتر از خودتون بگین لطفاً.


    خودم حس میکنم ادم مهربونی هستم و اعتماد به نفسم کمه ،استرس شدید دارم ،زود رنجم و زودناراحت و عصبی میشم ،اگر خیلی واضح بخوام به این سوال جواب بدم که ایا حالت خوبه؛میگم نه اصلا خوب نیستم و اوضاع خیلی بده و این اوضاع بد قابل تغیر نیست فقط اینکه خودم کاری کنم که تا حدودی ارامش داشته باشم،و روی خودم کار کنم ،یه مورد که قابل توضیح هست من از بچگی یه سری خصوصیات رو داشتم مثل استرس شدید از محیط مدرسه و جوابگویی به سوالات ،احساس میکنم هیچ وقت کسی پشتم نبود و مادرم فقط به این توجه داشت که یه غذایی بده به ما و ما رو بفرسته مدرسه ،این حس رو دارم که به من سالهاست توجه نشده
    مادر من بیسواد هستن و پدرم 5 کلاس درس خونده و مادرم 40 سال با من اختلاف سنی داره
    ما با کسی ارتباط خانوادگی نداریم ،سالی یه بار 2 تا مهمون میاد خونمون و مثلا اینکه ما اصلا مسافرت نمیریم و 2 بار تو کل عمرم رفتیم مسافرت به مدت 1 هفته ،اینا رو میگم که کامل بتونید تصور کنید ،بقیه ما رو خانواه ای اصیل و خوب میدونن ,ولی ارتباط خیلی کمی با بقیه داریم ،من هم بخوام ارتباط داشته باشم ،اجازه خیلی کم داده میشد اونم باید کامل میشناختن پدر و مادرشو و کل خاندانشون رو ،تا پایان دیپلم من این اجازه رو نداشتم اصلا .یا مثلن داداشم میگفت با فلان دوستت نگرد ارایش داره با اون یکیم نباش مانتوش کوتاه ،اینقد ادم رو محدود میکنن که دلت میخواد سر به بیابون بزاری حتی اجازه کتابخونه رفتن رو هم مادرم نمیدن و باید از همه کارات بدونن ،مثلا خواهرم خیلی سعی داره بدونه من الان چی تایپ میکنم یا اینکه دوست داره گوشیم رو چک کنه ،اینا رو هم میگم تا دقیق وضعیت رو بدونین

    من توی شهری که زندگی میکنم امکانات کمی هست و مشخص هست که مشاورهای خوبی توش پیدا نمیشه و حالای همونایی هم که هستن و هر چلسه 40دقیقه ای 30 تومن هستش که با توجه به اینکه میدونم کمتر از 10 یا 15 جلسه هیچ کاری نمیشه برام انجام داد از لحاظ هزینه مشکل دارم
    نمیدونم دیگه از چی بگم ،اگه سوالی هست که من جواب بدم

  7. کاربر روبرو از پست مفید khodam128 تشکرکرده است .

    hamed-kr (سه شنبه 30 تیر 94)

  8. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array



    سلام


    انگشتر جادویی نیست که ما دیگران را تغییر بدیم

    در واقع مهم خودمان هستیم

    مهم اینه که ما هر روز نسبت به ، دیروز خودمات تغییر مثبت داشته باشیم .


    چه تفریحی داری در زندگی ؟

    از زندگی چی می خوای ؟



    ممنون .




  9. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    hamed-kr (سه شنبه 30 تیر 94)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام واقعا ممنونم که تاپیک منو خوندین
    من هیچ تفریحی به جز رفتن به خرید و تماشای تلویزون ندارم
    از زندگی چی می خوای ؟
    من یه زندگی معمولی و به دور از تنش میخوام ،زندگی که فشار کمتری رو از لحاظ روانی توش حس کنم،ارامش و شادی میخوام

  11. کاربر روبرو از پست مفید khodam128 تشکرکرده است .

    باغبان (سه شنبه 30 تیر 94)

  12. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام


    منم مثل شما تفریح آنچنانی ندارم - ولی همیشه شادم :

    مثلا می روم کوه - در پارک ورزش می کنم

    مطالعه می کنم

    کارتون - فیلم می بینم و .....

    بعضی موقع ها تفریح من اینه که با خودم خلوت کنم :

    مثلا می روم زیارت - اون جا یه جا خلوت پیدا می کنم - میشنم تفکر می کنم و یا ......

    ..................


    می تونی برای تفریح کردن - کوله باری سبک برداری و به آوای زمین لبیک بگی

    ما باید شادی خودمان را در ، درونمان پیدا کنیم - نه با اعمال دیگران

    وقتی به این مهم برسیم ، اون موقع دیگه آزادیم .

    ----------------------------


    برای اینکه به زندگی دلخواهی که گفتید برسید - باید چی کار کنید ؟

    راستی در چه رشته ای تحصیل می کنید ؟


    ممنون.






  13. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    hamed-kr (سه شنبه 30 تیر 94)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    100
    Array
    سلام شب تون بخیر

    خب من مشاور نیستم ولی سعی میکنم توی بازخوانی و بازیابی شما به خودتون بهتون کمکی کرده کرده باشم ان شاءالله

    برای این که فراموش نکنم فعلاً یه سری سرفصل ها رو کنار دستم نوشتم که اون انسجام لازم رو ندارن ولی سعی میکنم منسجم تر اون ها رو بیان کنم.

    خب شروع می کنیم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اگر احیاناً پست های من رو خونده باشین دیدین که اکثراً نگاه دینی و مذهبی به موضوعات دارم ولی سعی میکنم با شما هم قدم بشم و با هم پیش بریم .

    اولین موضوعی که به نظرم اومد این بود که کسی که تربیت اش رو توی یه خونه مذهبی تجربه کرده حتی اگر به قول شما الآن هم اون طور مذهبی نباشه ولی باید بشینه تکلیفش رو درست و حسابی با گزاره های مذهبی ای که توی جهت دهی زندگی اش خواه ناخواه نقش اساسی دارن رو روشن کنه .

    به طور مثال شما خواه ناخواه الآن با گزاره هایی مثل جایگاه خدا ، گناه ، خوب و بد بودن تون از نگاه خدا و غیره کاملاً درگیر هستین و این طور نیستین که خب اصلاً این ها یه سری توهمات یه سری انسان اولیه بوده که برای تسلی خودشون این باور ها رو خلق کردن و حتی اگر بخواید این گزاره رو به این شکل هم الآن به خودتون بقبولونید عمق راهبردی اون گزاره ها در شما هنوز بسیار قوی تر و نهادینه تر هست.

    اگرچه این طرز تفکر کنار گذاشتن خدا هم برای کسی باعث رهایی از رنج هاش نمیشه ولی به نظرم شما یکی از گزاره هایی که باید برای خودتون شفاف کنید رابطه خودتون با افکار دینی تون هست.

    این پراکندگی و عدم انسجام در در افکار باعث نا امیدی میشه ، وقتی ذهن تون اون قدر که لازم هست در رابطه با مسائل تعیین کننده هویت شما شفاف نیست و جایگاه موضوعات این مسائل تعیین کننده براتون روشن نیست ، دچار سرگشتگی در فهم خودتون و اهداف تون میشین و نسبت خودتون رو با خودتون و هویت تون درک نمی کنین. از طرفی احساس ارزشمند بودن و عزت نفس و دوری از نا امیدی ها که وابسته به ارزشمندی نگرش ها ، اهداف و عمل تون هست با این مفاهیم به شدت گره خوردن .

    پس می بینید به صرف داشتن فوق لیسانس و دکترا شما رو نسبت به هویت خودتون مثبت نگر نمی کنن و فکر می کنم شما هم به طور ناخودآگاه این رو قبول داشته باشید که یه کارگر بی سواد معمولی که حس ارزشمندی از خودش و زندگی اش داره بر داشتن این مدارک ارجح تر هست.

    پس یکی از محورهایی که موضوع بحث ما با هم خواهد بود تعیین و تکلیف این موضوعات البته بدون فشار شما برای پذیرش اونها هست و بیشتر میخایم دنبال این باشیم که شما نسبت خودتون و سهم هویت تون از این مسائل برای خودتون روشن کنین ،پس سعی می کنیم منطقی با هم گفتگو کنیم ، شما هم من رو نقد کنین و حرف تون رو بزنین و از طرفی دوست دارم بگین شیوه ادبیات و بیان من رو می پذیرید یا نه احساس غریبگی با این موضوع دارید تا من هم سعی کنم در حد مقدورات و توانم با شما همراه بشم.

    .....................................

    البته استثنائاً من این بار ترجیح خودم رو اونهم از روی خیر خیرخواهی و البته بدون در فشار گذاشتن شما بیان میکنم و اون این که بدون حکم صادر کردن درباره خود شما در مورد عمل تون اجازه میخوام به شما نظر خودم رو بگم.

    بذارید روشن تر حرف بزنم

    مقدمه اول : جایگاه اعمال دینی

    این که برای شخص من این جور اثبات شده که اعمال و احکام دینی یه حقیقت زنده هستن که وجود خارجی دارن و حاصل توهمات ما نیستن ،مثلاً در روایات هست که ان شاء الله اعمال ایمانی یا خدایی نکرده ظلمانی ما در اون دنیا وقتی که حجاب ها و پرده های عالم ماده کنار رفتن به ما روی میارن ، و البته این اعمال و صورت اونها همین الآن درباطن عالم کاملاً وجود دارن ولی در پرده هستن و با انتقال ما به اون عالم چشم باطن ما که در حجاب های عالم ماده بودن به اونها بصیر میشه ، مثلاً نماز مقبول رو وقتی مومن می بینه با تعجب میگه من در کل عمرم صورت به این زیبایی ندیدم تو کی هستی؟ بعد اون میگه من نماز تو هستم که تو از من مراقبت کردی و همیشه با تو خواهم بود ، و البته درباره گناهانی که از اونها استغفار نکردیم هم همین شرایط به وجود میاد ، به هر حال این موضوع بسیار کلیدی در باور هاست که بعداً بیشتر با هم در موردش صحبت میکنیم ان شاء الله.

    مقدمه دوم : جدا بودن قضاوت عمل از قضاوت هویت یک شخص تا وقتی عملی ملکه شخص نشده باشه.

    بذارید با یه مثال بزنم موضوع رو بیشتر روشن کنم ، اکثریت ماها با اعمالِ اشخاص ، نتیجه گیری کلی در مورد هویت یه نفر میکنیم و چون این موضوع خیلی فراگیر هست و به شکل ناخودآگاه در ذهن ماها شرطی شده هر کسی عملِ ما رو نقد کنه سریع و شدید موضع گیری می کنیم چون ناخواسته این موضع چنان برای ما برداشت میشه که با قبول اشتباه در این عمل کل هویت ما نفی و نقد میشه ، و از طرفی بسیار از کسانی هم که دست به نقد دیگران میزنن به طور ناخودآگاه و شرطی شده چنین برداشت کلی ای از اون شخص میکنن.

    این جا خیلی وقت ها عیب های بزرگی پیش میاد ، و یکی از اون ها در نظر نگرفتن عمق نیت و انگیزه عمل هست .
    مثلاً فرض کند من کسی رو می بینم که داره به شکل خطرناک و بیش حد سرعت مجاز رانندگی میکنه ، خب طبیعتاً هر عقل سلیمی این اجازه رو به من میده که بگم سرعت زیاد باعث ایجاد خطر میشه و عملکرد رو مورد نقد قرار بدم ، ولی اگر با سابقه فرد آشنا نباشم نمی تونم که بگم پس حتماً این آدم یه آدم بی خود و بی هویت هست که داره این جور رانندگی میکنه مگر اون قدر اون آدم تابلو و بیخیال خلاف کنه که باعث قضاوت از شکل عملش به خودش بشه که بگیم خلاف کردن عادت و ملکه این شخص شده.
    خب تا این جا به من حق میدین که من حداقل بتونم ظاهر عمل رو مورد ارزیابی قرار بدم و بگم این درسته و اون خطاست بدون این که هویت اون شخص رو مورد قضاوت قرار داده باشم ، مثلاً یکی داره تند رانندگی میکنه به هر حال داره خطا میکنه ولی شاید ترمزش بریده ، به آمپر سرعتش توجه نداره ، داره یه مصدوم رو می بره و...ولی نهایتاً باز هم شما هم میگین که سرعت بیش از حد مجاز خطا هست و می تونه باعث آسیب رسوندن به دیگران بشه .

    ترجیح من نوعی:
    من ترجیحم این هست که قبل از ورود شما به انتهای مسیر بن بست بگم که من می دونم ته این مسیر بن بست هست و با خیرخواهی هم میگم که اگر این مسیر رو انتخاب کنین مجبور میشین از وقت و پول بنزین و استهلاک ماشین هزینه کنین و نهایتاً هم این راه رو برگردین و بن بست بودنش فعلاً برای شما مشخص نیست .

    خب حالا این جوری میگم که شما همین الآن سعی تون رو بکنین و نمازتون رو بخونین و حجاب تون رو هم کامل رعایت بکنین -نمی گم چادری بشین میگم همون حدی رو که برای پوشش بیان کردن رو رعایت کنین-(با توجه به مقدمه اول شما آثار دوری از این مسائل رو الآن نمی دونین ولی اگر من خیرخواه شما باشم سعی میکنم شما نخواید سختی های اون رو بعداً به عیان تجربه کنید ولی فعلاً از اون غافل هستین ).

    پس بدون هیچ گونه منت و برتری جویی دارم فقط میگم شما هزار بار از من بهتر هستین و اصلاً من قاطر سوارم شما چون خیلی خوب هستین مازاراتی سوار هستین ولی بیاین این حرف رو از من قاطر سوار قبول کنین و تصمیم بگیرین جهت عمل تون روتصحیح کنین تا بعداً که شما به من لطف میکنن و من رو سوار مازاراتی تون میکنین من هم دلایل بن بست بودن اون مسیر رو براتون میگم و فوقش اگه قانع نشدین چون انسان محترمی هستین من رو از ماشین تون پیاده میکنین و دوباره اون مسیر که مطمئناً در اثرِ ، اثر کردن کمال هم نشین با یه قاطر سوار هست رو دوباره زودی برمیگردین به همون جاده قبل.

    دیگه گرفتین چی میگم ، با انتخاب و اختیار خودتون میگم ته نماز نخوندن و... باعث دردسر خودتون میشه حالا شما مختار هستین ، وباز هم اگرچه عمل تون رو نقد می کنم ولی در جایگاهی نیستم که هویت شما رو نفی کنم و باز هم شما رو قبل از ورود به مسیر بن بست آگاه میکنم و در حد بضاعت ناچیزم هم یه مسیر خوب که اولیاء خدا گفتن خوب هست رو بهتون پیشنهاد میکنم تا ادامه مسیر با هم بهتر هم کلام باشیم.

    .................................................. ......................................

    جمع بندی این پست:

    -این که به خاطر تربیت مذهبی مخصوصاً در افراد مذهبی ضرورت داره که شخص جایگاه گزاره های دینی و نسبت خودش رو با اونها و هویتش مشخص کنه چون این گزاره ها به شدت بر تمام اعمال و رفتار و احساس عزت نفس یا عدم عزت نفس اثر داره و سعی میکنیم با هم در این مورد و با احتران به شما به یه جمع بندی در این مورد برسیم

    -جایگاه حقیقی اعمال دینی و حیات اون ها در بطن عالم ، جدایی قضاوت هویت شخص از عمل شخص تا زمانی که به مرور زمان و تکرار یک عمل باعث ایجاد هویت جدیدی موثر از ملکه شدن اون عمل در شخص بشه

    -ترجیح من و انتخاب شما که من بدون قضاوت از هویت شما با خیرخواهی از عمل اشتباه شما رو برحذر میکنم و بهتون پیشنهاد یه راه خوب رو میدم .

    نظرات تون رو حتماً برام بنویسین .

    ان شاء الله تا پست بعدی...

    در پناه خدا باشید.

  15. 2 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    باغبان (چهارشنبه 31 تیر 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 31 تیر 94)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 شهریور 94 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1394-1-09
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    578
    سطح
    11
    Points: 578, Level: 11
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 17 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام وممنون که برای من وقت گذاشتین

    برای اینکه به زندگی دلخواهی که گفتید برسید - باید چی کار کنید ؟
    راستش توی زندگی دلخواه من ،اگر مقداری توجه و احترام و مهربونی و حمایت از طرف خانواده ام وجود داشت تا حدود خیلی زیادی زندگی میشد که من دوست دارم و بعضی از مشکلاتی که خودم با خودم دارم حل میشد و من ارامش خیلی زیادی در صورت داشتن چنین شرایطی رو داشتم
    حالا که نمیشه گرچه سخته ولی دوست دارم اینقد قوی باشم و پر از ویزگی خوب که خودم بتونم به خودم تکیه کنم ،خودم اینقدر اعتماد به نفس و ارامش داشته باشم که وقتی بهم فحاشی میکنن و خصوصیات بدی نسبت میدن بتونم تحمل کنم ولی الان این ویزگی رو ندارم
    احساس میکنم اینقدر به من این چیزا گفته شده که من رو یواش یواش خورد کرده طوری که دوست دارم ازشون دور باشم
    دلم میخواد حالا که این امید دادن ها از طرف خانواده نیست ،انتقادهای خوبو سازنده رو از شما بشنوم ،دلم میخواد نصحیت بشم ،دلم میخواد اگر قراره یه ویزگی رو بدست بیارم یکی بهم کمک کنه ،وسط راه یادم بیاره ،تا امیدیمو از بین ببره ،اصلا دوست دارم به یکی کارامو گذارش بدم بگه این خوب بود اون بد بود،یکی میخوام همراهیم کنه ،احساس خستگی زیادی میکنم،خیلی زیاد ،احساس تنهایی،احساس اینکه من برای هیچکس مهم نیستم ،دلم میخواد برای یک نفر فقط یک نفر مهم باشم
    در چه رشته ای تحصیل می کنید ؟معماری


    اقای حامد ممنون که برای کمک به من حاضر شدین متن طولانی رو تایپ کنید
    بله این رو توی خیلی از مسایل دیدم که راهی رو که کسی رفته از تجربه اش استفاده کنم ،و اینکه وقتی مطلب دینی همراه با ثابت شده از نظر علمی باشه خیلی راحت حاضر به قبول شدنش هم میکنم ،منظورم از مذهبی نبودن هم این هست که من نماز نمیخونم و روزه نمیگیرم و از لحاظ اخلاق و رفتار من خیلی بهتر از اونا هستم ،برای روزه نگرفتن هم که واقعا حالم خیلی بد میشه
    ولی مشکل اصلی من توی مسایل چیز دیگه ای هست ،بعضی اعضای خانواده این کارهای دینی که انجام میدن بیشتر به صورت تظاهر هست به خاطر همین کارهای زشتشون رو هم باور نمیشه یا اصلا دوست دارند به خودشون دروغ بگن
    دلخوری من از خدا اینه که :
    چایی رو که یکی دیگه گناه کرد ،گناهش به ناحق گردن من افتاد و من خدا میدونه چقدر دلم شکست
    جاهیی که دلم شکست و اون روزا حال من خیلی بد بود که اصلا دلم نمیخواد به ذهنم بیارمش چه شب هایی که تا صیح خدا رو صدا زدم و اشک ریختم و ازش کمک خواستم
    بارها و بارها این مسایل پیش اومد احساس کردم اون مهربون نیست
    خواهش میکنم نگید امتحان الهی است،من نایی برای امتحان دادن ندارم

  17. کاربر روبرو از پست مفید khodam128 تشکرکرده است .

    باغبان (پنجشنبه 01 مرداد 94)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    100
    Array
    سلام


    نقل قول نوشته اصلی توسط khodam128 نمایش پست ها


    اقای حامد ممنون که برای کمک به من حاضر شدین متن طولانی رو تایپ کنید
    بله این رو توی خیلی از مسایل دیدم که راهی رو که کسی رفته از تجربه اش استفاده کنم ،و اینکه وقتی مطلب دینی همراه با ثابت شده از نظر علمی باشه خیلی راحت حاضر به قبول شدنش هم میکنم ،منظورم از مذهبی نبودن هم این هست که من نماز نمیخونم و روزه نمیگیرم و از لحاظ اخلاق و رفتار من خیلی بهتر از اونا هستم ،برای روزه نگرفتن هم که واقعا حالم خیلی بد میشه
    ولی مشکل اصلی من توی مسایل چیز دیگه ای هست ،بعضی اعضای خانواده این کارهای دینی که انجام میدن بیشتر به صورت تظاهر هست به خاطر همین کارهای زشتشون رو هم باور نمیشه یا اصلا دوست دارند به خودشون دروغ بگن
    دلخوری من از خدا اینه که :
    چایی رو که یکی دیگه گناه کرد ،گناهش به ناحق گردن من افتاد و من خدا میدونه چقدر دلم شکست
    جاهیی که دلم شکست و اون روزا حال من خیلی بد بود که اصلا دلم نمیخواد به ذهنم بیارمش چه شب هایی که تا صیح خدا رو صدا زدم و اشک ریختم و ازش کمک خواستم
    بارها و بارها این مسایل پیش اومد احساس کردم اون مهربون نیست
    خواهش میکنم نگید امتحان الهی است،من نایی برای امتحان دادن ندارم


    امشب فرصت کمتری برای بیان موضوع دارم ، از طرفی میخوام فرصتی هم فراهم بشه تا با ایجاد یه تاپیک توی فرصت مناسب که به موضوع شما هم مربوط میشه به عنوان بخش مهمی از پیشنیاز موضوع شما رو به اون جا هم ارجاع بدم.

    من الآن دوست ندارم پست اخیرتون رو تحلیل کنم چون می ترسم باعث دافعه شما بشه ، و البته با توجه به روحیه فعلی تون و سطح پایین انرژی تون من نمیخوام شما فراری بشین ولی اون قسمت از پست تون که خظاب به من هست باعث میشه حدود اقتضائات و بازخورد های شما رو بسنجم و سعی کنم با اون ها پیش برم

    به هر حال شما انتخاب خودتون رو بعد از بیان ترجیح من کردین و من دیگه به این موضوع برنمی گردم.

    از طرفی نمی تونم با این پیش فرض های شما و جمله آخرتون فعلاً خیلی روی خود مسأله ای که الآن مطرح کردین جوابی قانع کننده ای به شما بدم چون شما اون قدر به قول خودتون خسته هستین (و از نظر من خودتون رو با کوبیدن به در دیوار خسته کردین) که تمام راه های من رو برای حرکت به سمت یه جواب قانع کننده از راه های معمول بستین.

    ولی حداقل انتظار من از شما برای موضوعی که مطرح کردم و ازتون مصرانه خواستم این بود که من رو یا نقد کنین یا توضیح بیشتری در صورت ابهامات از من بخواین اون هم درباره این که به اهمیت راهبردی و تعیین کننده این قسمت از حرف ها پی بردین :

    -این که به خاطر تربیت مذهبی مخصوصاً در افراد مذهبی ضرورت داره که شخص جایگاه گزاره های دینی و نسبت خودش رو با اونها و هویتش مشخص کنه چون این گزاره ها به شدت بر تمام اعمال و رفتار و احساس عزت نفس یا عدم عزت نفس اثر داره و سعی میکنیم با هم در این مورد و با احتران به شما به یه جمع بندی در این مورد برسیم

    اصلاً قبول دارین یا نه ؟
    ابهامی در مورد دلایل ضرورت به پرداختن این موضوع براتون هست؟
    به نظر شما بین عزت نفس و این موضوعات همین قدر که گفتم رابطه وجود داره یا نه؟

    پس لطفاً بجای فرافکنی رفتار دیگران و علت گریزتون روی مسأله ای که مطرح کردم متمرکز بشین(ببخشید جمله کمی خشن شد شما با یه صلوات تلطیفش کنین)

    اگر اینترنت پرسرعت دارین و دوست دارین به نظرم خوب هست که این دوتا کلیپ رو هم به همین ترتیب ببینین (برای دانلود هم میتونین با کلیک بر روی علامت فلش رو به پایین که در کنار سمت راست پلیر صفحه مرورگرتون هست اونها رو دانلود کنید ):


    الف: پناهیان|چرا دین به بیان احکام در جزئیات زندگی ما میپردازد؟

    ب : پناهیان|سبک زندگی|جایگاه عمل در ساختار وجودی انسان

    موفق باشید.

  19. کاربر روبرو از پست مفید hamed-kr تشکرکرده است .

    باغبان (پنجشنبه 01 مرداد 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.