بی هدفی و عدم تمرکز
[undefined=undefined]سلام..دختری 18 ساله هستم که باید الان دانشگاه باشه ولی به علت یک سری مسائل ناگهانی الان نامزد کردم و قراره برم خارج از کشور ولی این موضوع اصلا منو خوشحال نمی کنه چون من دوست داشتم همین جا ادامه بدم.
راستش من در زمینه درس خوندن اعتماد به نفس بالایی دارم و می دونم که استعداد دارم این رو نه تنها خودم بلکه دیگران هم بهم می گن..ولی 2 مشکل این جا وجود داره یکی این که اصلا تمرکز ندارم یعنی یک ساعت مفید نمی تونم درس بخونم و همش فکرم میره هزار جا (مثلا کاش زمان برمیگشت این کار رو می کردم،کاش یهو این جوری بشه و...) و همش ارزو هام به ذهنم هجوم می اورند.آرزو هایی که در آن ها شکست خوردم و دیگر این که وقتی درس می خوندم هدف خاصی نداشتم یعنی هر چی بادباد...البته هر روز یک تصمیم می گرفتم از فردا درس می خونم واسه فلان رشته و هر دفعه تحت تاثیر حرف های دیگران قرار می گیرم و نظرم رو عوض می کنم.بعد دیگه تصمیم گرفتم که پشت کنکور بمونم و رشته خوب قبول شم.بعد از کنکور پسر خالم خواستگاری کرد که متاسفانه یا خوش بختانه قبول کردم(البته بگم با این موضوع هم کلی مشکل دارم چون ازش خوشم نیومد و همه حرفاش تو اعصابمه)...
نامزدم همیشه می پرسه که چی دوست داری بخونی منم می گم به خیلی چیز ها علاقه دارم و به یک اندازه و چیز خاصی مد نظر ندارم و اون هم به طرز فکرم خندید...تا این که چند روز پیش بهش گفتم دوست دارم روانشناسی بخونم ولی اون زود زد به ذوقم و گفت پیش ما این رشته رو دیوونه ها می خونند به جای این که بگی می خوام پزشکی یا مهندسی بخونم می گی روانپزشکی بخونم؟بعد هم بی هدفیم رو به رخم کشید و گفت ببینم تا یک هفته دیگه نظرت عوض می شه یا نه؟
من خیلی ناراحت شدم...واقعا از ادم ها ساده چه حرفای نیش داری بیرون می یاد!!!!
(این رو هم بگم من همیشه به روانشناسی علاقه داشتم ولی چون از انسانی خوشم نمی اومد ،نمی دونستم باید چطور این رشته رو بخونم و به امید پزشکی رفتم تجربی)
حالا کمکم کنید بگید چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[/undefined]
خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند،
با انگشتان مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)