به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,034
    سطح
    17
    Points: 1,034, Level: 17
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پایان رابطه عاطفی به خاطر تفاوت های فرهنگی (مقصر منم)

    سلام
    من اشتباه کردم. فکر میکردم که کارم درسته ولی الان میفهمم که اشتباه محض بود.
    میخوام از این کابوس و دیونگی بیام بیرون.
    4 سال پیش پسر همسایمون به من علاقه مند شد و من هر بار به پیشنهاد دوستیش جواب رد دادم.مدت 3 سال همیشه تعقیبم میکرد و هر بار منو تهنا گیر میاورد ابراز علاقه میکرد و و و ....
    من حتی به داداشم و مامانم گفته بودم که ایشون مزاحم من میشن.و هم مامانم هم داداشم با اون درگیری لفظی داشتن.مطمئنم تا حالا یا داداشم اونو کشته بود یا اون داداشمو ولی چون همسایه ایم برای اینکه ابروریزی نشه خیلی تحمل کردیم.
    اما یک سال پیش من به دلیل مشکلات خونوادگیم خیلی افسرده و تنها بودم یکی رو میخواستم که آرومم کنه . و باهاش دوست شدم.
    پسر خوبیه ، متین و سربزیر و مهربون
    و خیلی دوسم داره.همه اعضای خونوادش میدونن.اما خونواده من نه.چون نه پدرم نه مادرم و نه حتی داداشم از اون و خونوادش خوششون نمیاد. ولی چون من با داداشم راحتم بهش گفتم که باهاش رابطه دارم.اون موقعها میگفتم دوسش دارم و داداشم بخاطر من چیزی نمیگفت.
    همه خانمهایی که تو فامیل اونا هستن چادرین در حالیکه ما اونجوری نیستیم.ازم خواست چادر سرم کنم اما من گفتم نه.قبول کرد گفت تو هرجوری باشی من قبولت دارم.اوایل اشناییمون میگفت وقتی ازدواج کردیم بیرون از خونه کار نمیکنی و من بازهم بهش فهموندم که الان عصر هجر نیست و از این حرفا. خیلی باهم تفاوت داشتیم و داریم.خیلی بحثمون میشد و اون هربار کوتاه اومده . من بهش گفتم من هرجوری که هستم تو عاشق من شدی پس چرا ازم میخوای زندگیم رو به کل عوض کنم.
    رابطمون خیلی خوب بود تنها چیزی که منو اذیت میکرد بعضی رفتاراش بود.مثلا وقتی عصبانی میشد دیگه نمیدونست چیکار کنه هرچی که به ذهنش میومد رو به زبونش میاورد و بیشتر وقتا به من توهین میکرد و من هم خیلی بدتر از خودش جوابشو میدادم و بعدش که اروم میشد به غلط کردن میفتاد و میگفت وقتی عصبانیم کنترلمو از دست میدم.
    بنظر من دوشخصیتی بود .ینی مثلا الان باهم خوب و مهربون میحرفیم یه ساعت بعد که اعصابش از چیزی خورد شد یه ادم دیگه میشه .
    من بخاطر این رفتاراش رابطمو قطع کردم و اون دست از سرم برنداشت یکماه و نیم همینجوری جوابشو نمیدادم و کلا بیخیالش شده بودم . اما وقتی فهمیدم داره به مسافرت خارج از کشور بمدت یکماه میره کلا عوض شدم همون احساس قبلی سراغم اومد و بهش گفتم که دوسش دارم یه هفته بعدش برگشت ایران و بازهم رابطمونو شروع کردیم.ایندفه عوض شده بود مثه قبل رفتار نمیکرد و خیلی خیلی مراعات منو میکنه. دیگه مطمئن بودم که همیشه باهاش میمونم اما دوباره یکماه که از اون اتفاقا گذشته بازم بعضی وقتا حس میکنم که دوسش ندارم ینی هیچ حسی بهش ندارم.نمیدونم چرا اینجوری شدم . احساسم زود زود عوض میشه یه روز خیلی دوسش دارم ولی فرداش ازش متنفرم یا هیچ احساسی ندارم.
    برای همین بهونه ای اوردم و رابطمو قطع کردم ولی بعضی وقتا حالشو میپرسم .اونوقتایی که حس میکنم دوسش دارم !
    و ایندفه واقعا نمیدونم چیکار کنم. نمیدونم برم یا بمونم.چون اصلا احساس واقعیمو نمیدونم. احساسم بهش متغیره. با اینکه پسر خوبیه و خیلی دوسم داره هم میخوام تنهاش بزارم هم دلم نمیاد دلشو بشکنم.
    حس میکنم من یه مشکل بزرگ دارم.من قاطی کردم. احساساتم ثابت نیس که بخوام تصمیم بگیرم.
    و به این نتیجه رسیدم که خیلی خیلی برام زوده که یه رابطه عشقی داشته باشم و به ازدواج فکر کنم
    میخوام درس بخونم پیشرفت کنم.میخوام فقط به درسم فکر کنم نمیخوام هیچی جز درس ذهنم رو مشغول کنه. اصلا عشق و عاشقی برام مثه یه جک میمونه. اصلا نمیخوام هیچ پسری طرف من بیاد. وقتی همکلاسیام به نحوی مستقیم و غیر مستقیم میخوان سر حرفو باز کنن و با من حرف بزنن میخوام با تمام خشمم زیر مشت و لگدم خورد و خمیرشون کنم . میخوام هرچی پسره برن یه سیاره دیگه دلم میخواد دنیام از هر چی پسره پاک بمونه.من تحمل هیچ پسری رو ندارم.( قصدم توهین به پسرای این سایت نیس)
    خواهش میکنم یکی راهنماییم کنه . من با این دوستم چیکار کنم؟ چجوری رابطمو قطع کنم که بهش اسیبی نرسه ( البته میدونم که خیلی به من وابستس ولی من نمیتونم بمونم...)
    ببخشید که طولانی شد :33

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 اردیبهشت 91 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,349
    سطح
    20
    Points: 1,349, Level: 20
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    94

    تشکرشده 95 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقصر منم.

    من ساده ترین راه رو بهت پیشنهاد میدم
    قطع رابطه کامل
    کامل یعنی حتی نگاهش هم نکن
    جز این هر راهی بری میفتی توی یه دور باطل
    هم خودت ضربه میخوری و هم طرفت


    من ساده ترین راه رو بهت پیشنهاد میدم
    قطع رابطه کامل
    کامل یعنی حتی نگاهش هم نکن
    جز این هر راهی بری میفتی توی یه دور باطل
    هم خودت ضربه میخوری و هم طرفت


    چجوریش هم اینه که عین دفعه های قبل که تجربه داری همچی رو یه روزه تموم کن
    اگه کش بدی و بخوای آروم آروم جدا بشی دوباره آخر قصه همین میشه

  3. 2 کاربر از پست مفید چرخ و فلک تشکرکرده اند .

    چرخ و فلک (چهارشنبه 18 آبان 90)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    156
    Array

    RE: مقصر منم.

    سلام 3aba عزیز

    به تالار همدردی خوش امدی

    ابتدا چند سوال....

    1- دوست عزیزم امکان دارد برایمان بگویی چند سال داری؟

    2- چند تا دوست همجنس داری؟

    3- رابطه ات با دوستان دخترت چطور است؟

    4- درس می خوانی یا نه؟

    5- چرا دوست داری مردها نباشند و دوست نداری با آنها رابطه برقرار کنی؟ به چه دلیل؟

    6- نوشته ای مدتی افسرده بودی...به چه دلیل؟ هنوز هم هستی و این احساس تنهایی را

    داری؟

    ---------------------------------------------------------

    خوب عزیز دلم معلوم است که باید قاطعانه ارتباطت را با آقا پسر هرچه سریعتر قطع کنی

    چون ارتباط دختر و پسر رابطه ای اشتباه است به دلیل درگیری های عاطفی و غیره!

    دوم اینکه شما هنوز برنامه مشخصی برای خودت نداری و تفکراتت متضاد با آقا هست پس

    بهتر است اول تکلیفت را با خودت و زندگی ات مشخص کنی بعد یک برنامه برای زندگیت بریزی

    بعد بنشینی ببینی ازدواج کجای زندگیت است و مرد ایده آلت کیست و بعد آقا پسر را برای

    ازدواج بررسی کنی هرچند که با شما و خانواده شما کاملا متفاوت است و به نظر گزینه

    مناسبی نیست...اما تا تکلیفت با خودت و زندگیت مشخص نیست وارد هیچ رابطه تازه ای نشو

    ضمنا این احساسات متغیرت هم به دلیل سردرگمی تو در خصوص خواسته هایت در زندگی

    است پس خیلی منطقی رابطه دوستی را تمام کن و به او بگو که باید خودت را پیدا کنی و

    بعد به بررسی ازدواج بپردازی و تا خودت را پیدا نکنی نمیدانی که احساس واقعی ات به او

    چیست..وقتی خودت را پیدا کردی آن موقع به ازدواج فکر می کنی و اگر مناسبش دیدی با

    او ازدواج می کنی وگرنه برای هردوی شما بهتر است که با هم نباشید اما در حال حاضر

    ارتباط با او را کامل قطع کن و ببین کجای زندگی ایستاده ای و که هستی و از زندگی چه

    می خواهی...

    منتظر پاسخ هایت هستم!




  5. 8 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (چهارشنبه 18 آبان 90)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,034
    سطح
    17
    Points: 1,034, Level: 17
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقصر منم.

    سلام،

    به تالار همدردی خوش آمدید.

    لطفاً در ارسال بعدی خود در همین تاپیک، یک عنوان کاملتر و مشخص تر بگویید، تا من عنوان تاپیک رو تغییر بدهم.
    عنوان فعلی کمی مبهم است.

    با تشکر.
    سلام
    ممنون
    مثلا اینا چطورن ( خودم را نمیشناسم ، هزاران سوال بی جواب دارم ، دلم میخواد تنها باشم )
    جز این چیزی به ذهنم نمیرسه شرمندم
    ممنون از شما


    سلام 3aba عزیز

    به تالار همدردی خوش امدی

    ابتدا چند سوال....

    1- دوست عزیزم امکان دارد برایمان بگویی چند سال داری؟

    2- چند تا دوست همجنس داری؟

    3- رابطه ات با دوستان دخترت چطور است؟

    4- درس می خوانی یا نه؟

    5- چرا دوست داری مردها نباشند و دوست نداری با آنها رابطه برقرار کنی؟ به چه دلیل؟

    6- نوشته ای مدتی افسرده بودی...به چه دلیل؟ هنوز هم هستی و این احساس تنهایی را

    داری؟
    :

    سلام دوست عزیز
    خیلی ممنونم
    1- من در استانه 20 سالگیم
    2- زیاد نیستن شاید 10 نفری باشن که خیلی باهاشون صمیمیم ولی تو این سالها حتی به یکیشون هم نگفتم که با پسری رابطه دارم.
    3- عالی خوب صمیمی
    4- بله روانشناسی بالینی میخونم.
    5- ببینید همونطور که گفتم احساساتم ثابت نیس که بدونم چرا فلان چیزو نمیخوام. واقعا نمیدونم . واقعا قاطی کردم
    6-اره افسرده بودم . مشکلات خونوادگی داشتم. من دختر خیلی حساسیم . اگه ببینم دو نفر تو خیابون بگو مگو میکنن چند روز اعصابم خورد میشه چه برسه به خونوادم...
    خودم میگم شادم ولی داداشم بهم میگه خودتو گول نزن شاد نیستی من میشناسمت . خودتو اصلاح کن و پلهای پشت سرتو خراب نکن.میگه تا هروقت که میخوای ازش دور بمون و فکر کن ولی برای همیشه قطع رابطه نکن.
    واااااااااااااااااای من دیگه واقعا نمیدونم چیکار کنم.
    خدااااااااااااااااااااا
    دارم دیوونه میشم
    شبها کاری جز گریه ندارم.همش کابوس میبینم.یه روز انقدر شاد و سرحالم که میگم و میخندم ولی بعضی روزا حالم خیلی بد میشه.واقعا بد

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,034
    سطح
    17
    Points: 1,034, Level: 17
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقصر منم.

    خب ببینید، عنوان باید مشخص باشد، طوری که بقیه اعضا متوجه بشوند سوال اصلی شما چی هست.
    ظاهراً شما درگیر یک رابطه ی عاطفی و پنهانی با یک پسری شدی که از نظر فرهنگی با هم تفاوت دارید.
    آخر سر به این نتیجه رسیدی که به درد هم نمی خورید. ولی در تصمیم گیری برای جدایی مطمئن نیستی و کمک می خواهی.

    شاید مثلاً این عنوان بد نباشد:
    پایان رابطه عاطفی به خاطر تفاوت های فرهنگی
    موافقید؟

    البته این یک مثال هست. به هر حال یک عنوان خوب به اعضا کمک می کند که مشکل اصلی شما رو پیدا کنند و شما رو بهتر راهنمایی کنند.
    بله درسته ولی مشکل من تنها رابطه عاطفی نیس من خودم با خودم مشکل دارم. من نمیدونم چی از این دنیا میخوام دچار یجور سردرگمی شدم. یجورایی خود واقعیم رو گم کردم. من صبای قبلیم رو میخوام ولی گمش کردم.
    مشکل من اینه که نمیتونم بفهمم چی میخوام.
    نمیدونم بازم هرچی خودتون صلاح میدونین

  8. کاربر روبرو از پست مفید 3aba تشکرکرده است .

    3aba (چهارشنبه 18 آبان 90)

  9. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقصر منم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط 3aba
    بله درسته ولی مشکل من تنها رابطه عاطفی نیس من خودم با خودم مشکل دارم. من نمیدونم چی از این دنیا میخوام دچار یجور سردرگمی شدم. یجورایی خود واقعیم رو گم کردم. من صبای قبلیم رو میخوام ولی گمش کردم.
    مشکل من اینه که نمیتونم بفهمم چی میخوام.
    نمیدونم بازم هرچی خودتون صلاح میدونین
    خب من یک پیشنهادی دارم.
    ما عنوان این تاپیک رو می گذاریم: پایان رابطه عاطفی به خاطر تفاوت های فرهنگی
    و در این تاپیک فقط به این مسئله می پردازیم.
    یعنی اول به شما کمک می کنیم که یک تصمیم درست بگیری.
    خود همین قضیه باعث می شود که کمی به افکارت نظم بدهی.

    بعد اگر هنوز نیاز بود، یک تاپیک دیگر شما بزن و در اونجا به مسئله ی سردرگمی ات و سوال های بی جوابت بپرداز.

    خوبه؟

    در ضمن روی حرفهای خانم بهار غمگین فکر بکن و نظرت رو برای ما بنویس.

  10. 4 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (پنجشنبه 19 آبان 90)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,034
    سطح
    17
    Points: 1,034, Level: 17
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مقصر منم.

    اوکی خوبه چی از این بهتر.
    در ضمن خیلی خوشحالم که تو یه همچین سایتی عضو شدم. من تو سایت های زیادی بودم اما از این سایت خیلی خوشم اومد. بهتون تبریک میگم.
    ایشالا وقتی مشکلاتم حل شد و کمی به ارامش رسیدم دوس دارم تو این سایت فعالیت کنم چون خیلی خیلی سایت خوبیه.
    در مورد حرفهای بهار غمگین عزیز باید بگم که کاملا با حرفاشون موافقم فقط نمیدونم چجوری و از کجا باید شروع کنم تا بهتر بتونم خودمو پیدا کنم.من از یکی از استادام وقت مشاوره گرفتم ولی برای 2 هفته بعده و تا اونموقع من خیلی کارا میتونم بکنم و خوشم نمیاد دست رو دست بزارم.

  12. 2 کاربر از پست مفید 3aba تشکرکرده اند .

    3aba (پنجشنبه 19 آبان 90)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 01 بهمن 90 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-31
    نوشته ها
    261
    امتیاز
    1,614
    سطح
    23
    Points: 1,614, Level: 23
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    694

    تشکرشده 707 در 218 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: پایان رابطه عاطفی به خاطر تفاوت های فرهنگی (مقصر منم)

    خب عزيز من بذار كم كم جلو بريم.خيلي وقتا ما درون خودمون به آرامش نميرسيم و اونو در يه نفر ديگه جستجو ميكنيم كه يه اشتباه مسلمه.
    وقتي خواسته هاي واقعي خودمونو نمي دونيم در ابتدا به خاطر بدست آوردن دل كسي كه فكر ميكنيم مايه سعادت و آرامش ماست خواسته هاشو ميپذيريم يا باهاش چونه ميزنيم( چه حق باهاش باشه چه نه)
    خواست اول من اينه كه تو دختر گلم بدوني توقعات تو از خودت و زندگي چيه؟دوم بايد براي مستحكم كردن روح خودت يه سري مهارت بدست بياري..اگه ديدن يه دعوا در بيرون تو رو بهم ميريزه يعني شكستني هستي و اين يعني آماده بسياري از پيشرفت ها نبودن گلم!
    لطفا اهداف خودتو برا بهتر شدن روحيه و زندگيت معين كن..اگر بعد از تمامي اين تلاش ها هنوز اون آقا برات موردي بودن واسه زندگي بعد بهشون فكر كن.لطفا يه كاغذ بردار روش بنويس
    1. من كيم؟2. چه خوبي ها و از نظر خودم چه نكات نيازمند اصلاحي دارم؟3. چي از خودم ميخوام؟4. چي از زندگي مي خوام؟آروم و با حوصله.. سر فرصت دونه دونه بنويس..باشه؟

  14. 2 کاربر از پست مفید ملاحت1 تشکرکرده اند .

    ملاحت1 (پنجشنبه 19 آبان 90)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,034
    سطح
    17
    Points: 1,034, Level: 17
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: پایان رابطه عاطفی به خاطر تفاوت های فرهنگی (مقصر منم)

    واقعا ممنونم بخاطر نظراتتون
    خیلی خیلی ارومم کردین ملاحت عزیز
    حس میکنم که کم کم از درون میخوام که این وضعیتم رو تغییر بدم.یه تغییر مثبت و عالی!
    درسته که نمیدونم چی میخوام و واقعا کیم ولی انقدر مینویسم و فکر میکنم و رو خودم زوم میکنم تا بلخره بفهمم!

    بازم ممنون از همتون
    خیلی خیلی دوس دارم که بازم نظر بدین.

  16. کاربر روبرو از پست مفید 3aba تشکرکرده است .

    3aba (پنجشنبه 19 آبان 90)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,034
    سطح
    17
    Points: 1,034, Level: 17
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: پایان رابطه عاطفی به خاطر تفاوت های فرهنگی (مقصر منم)

    خب خب من یه چیزایی درمورد خودم نوشتم ولی خیلی کتابی نوشتم لطفا بهم نخندین. ولی دوس دارم نظراتتون رو بدونم.


    من کی هستم؟
    خیلی حساس و شکننده ام. از دروغ بیزارم. دنیا باید بر وفق مراد من باشد. تنهایی را گاهی دوست دارم. باید آزاد باشم. هروقت که هوای رفتن داشته باشم هوایی تازه میکنم و برمیگردم ( به زندگی). من در بند افکار منفی گرفتارم. و رهایی از این را میخواهم. دنیای من رنگارنگ هست ولی من رنگهای زیبای دنیایم را نمیبینم. ساده تر بگویم "من چشمهایم را بسته ام." من خودم را به چاه عمیق و تاریکی انداخته ام.دلم نمیخواهد کسی از آن بالا طنابی بیندازد و مرا بیرون بکشد. دوس دارم و باید خودم ، خودم را از این چاه تاریک نجات دهم.
    من روشنایی را دوست دارم. من امید و شادی و خوشبختی را دوس دارم.من خنده ی درونم را دوست دارم. من کودک درونم را که گاهی شیطنت هایش بسیار پرانرژی فوران میکند دوست دارم. من جذابم. لبخند من جذابترین لبخند دنیاست. من مردم را دوست دارم. من در هر کاری موفق هستم. و شاید کمی مغرورم.چون خودم را برتر از دیگران میدانم(از این جهت که حس میکنم منطقی تر از همه هستم و یک جورایی عقلم بیشتر کار میکند!) ولی گاهی این حس را ندارم.
    اگر بخواهم دور خودم حصاری بکشم و همانجا بنشینم هیچ کس و هیچ کس نمیتواند مرا از آن حصار بیرون بکشد.و هروقت که این حصار را شکستم و دوان دوان دنیا را پیمودم و با قهقه های بلندم همه جا پا بگذرام کسی جلودار من نمی شود.هیچکس و هیچ کس
    من دنیای اخرت را پر از خوبی میبینم.معتقدم در آنجا زندگی جاویدان در انتظار من است . خیلی دوست دارم که در آن دنیا زندگی کنم.(زندگی جاویدان)
    ولی تو این دنیا هدفهایی دارم که علاقمندم به آنها برسم.
    اهداف من : ادامه تحصیل تا دکترا و بالاتر از آن.
    میخوام انقدر ثروت داشته باشم تا بتونم به همه ادمای ضعیف و فقیر جهان کمک کنم.و براشون شهری بسازم!
    میخوام تمام زبانهای دنیارو بدونم.میخوام از همه علوم جهان باخبر باشم.
    میخوام از زندگی لذت ببرم.میخوام خونه ای رویایی و بزرگ بسازم (ولی نمیدونم که میخوام جنس مخالفی تو خونم باشه یا نه!)
    وقتی نیاز به آرامش دارم تصور میکنم که تو قایقی دراز کشیدم روی رود آرومی که آسمون بارونیه و فقط و فقط صدای شر شر بارون رو میشنوم قایقم هم آروم آروم حرکت میکنه لبهای منم میخنده....
    من شعر میگم.از خودم از بارون از آسمون از اتاقم از احساساتم.
    من همیشه خدارو دوست داشتم و میدونم که اونم منو دوس داره و همیشه پشت و پناه منه.همیشه ازش سپاسگذرام.
    دلم میخواد دستای خدارو با محبت فشار بدم...!
    =================================
    شاید حرفام غیر ممکن باشن ولی از خواستن اینا لذت میبرم.
    نظرتون چیه بچه ها؟؟ بیخیال خودم و دنیای خودم بشم یا چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟/

  18. کاربر روبرو از پست مفید 3aba تشکرکرده است .

    3aba (پنجشنبه 19 آبان 90)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 61
    آخرين نوشته: جمعه 17 اردیبهشت 95, 22:06
  2. ماموریت این دو فرشته چه بود .... ؟؟؟؟؟؟ هاروت و ماروت
    توسط parsa1400 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 فروردین 94, 06:46
  3. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  4. تفاوت سنی 8 سال، آیا از یک نسلیم؟
    توسط jodiabot در انجمن تفاوت سنی در ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 05 فروردین 90, 23:53
  5. تشخیص تفاوت میان عشق و شهوت !!!
    توسط erfan25 در انجمن عشق
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 16 آبان 88, 13:19

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.