باسلام
18 سال است که ازدواج کرده ام با همسرم دوست بودیم . در ابتدا همه چیز خوب بود (طبق معمول) .بتدریج من متوجه شدم که همسرم در هر مهمانی یا جایی سکوت می کند و بعد که به خانه می آمدیم شروع میکرد که فلانی اینجوری کرد و آن یکی اینجوری کرد.
منهم پیش خودم فکر کردم که تازه با خانواده ما آشنا شده است و درست می شود.
بعنوان مثال : مادر بنده (خدا رحمتشان کند ، برای من غذا می کشید که موقع برگشتن به منزل خودمان با خودم ببرم ایشان ناراحت می شدو از طرفی منهم نمی توانستم به مادرم بگویم برای ما غذا نکشید و به همسرم می گفتم که بابا این که چیز مهمی نیست این خصلت تمام مادرها است ولی او می گفت نخیر مادرت فکر می کند که ما ندار هستیم) .
همسری دارم که نکات منفی هر کس یا هر اتفاق را می بیند بسیار شکاک است و دیکتاتور.
مشکلات ریز و درشت زیادی بین من و همسرم وجود دارد ولی هر بار که می خواهم با او صحبت کنم دادو بیداد می کند و عربده می کشد و من مجبور به سکوت می شوم .چندین نمونه از رفتارها و کارهایی که همسرم انجام می دهد را برایتان ذکر می کنم
1-اگر با پسرم بیرون باشیم و غذا بخوریم اشکال دارد.
2- در مهمانی لبخند زدنم باید بجا باشد وگرنه دعوا داریم.
3-با دوستانم نمی توانم سینما یا جای دیگری بروم.
4-اگر دوستانم دعوتم کردند می توانم بروم ولی تا ساعتی که آقا اجازه دهند.
5-خلاصه اینکه بنده در 17 سالی که ازدواج کرده ام عروسی و مهمانی های فامیل را بندرت رفته ام و هر بار که اعتراض کرده ام من محکوم شده ام.
جدیدا" به من گفت که پیش مشاور برویم ولی دنبالش را نگرفت. من خودم به تنهایی مشاوره کرده ام ولی به تنهایی نتیجه ای ندارد.
واقعا" دیگه از این کارها خسته شده ام و الان مدتی است که قهر هستیم و این قهر بودن
آنقدر برای من باعث آرامش است که حاضر نیستم آشتی کنم .
[/size]
علاقه مندی ها (Bookmarks)