سلام. مردی 50 ساله هستم. به دلایلی من و همسرم تنها و تنها مشاور در دسترس یک زوج جوان هستیم. فعلا در کشوری هستیم که هیچکدام از ما 4 نفر(من، همسرم، زوج جوان که به تازگی ازدواج کرده اند) حتی امکان ارتباط کلامی با سایر مردم نداریم. به دلیل زبان متفاوت. مشکل من این است که این زوج جوان دچار مشکل بزرگی شده اند و ما به ناچار نقش تنها مشاور در دسترس آنان را بازی می کنیم. در صورتی که اطلاعات کافی از روانشناسی و راه های حل مشکل بزرگ آنان را نداریم.
اما مشکل بزرگ این زوج جوان:
دختر اندکی پیش از ازدواج نامزدش را آگاه کرد که دوشیزه نیست. دختر مدعی است که بدون اینکه با کسی رابطه داشته باشد این اتفاق توسط خودش افتاده است. پسر این وضع را پذیرفت. این دو ازدواج کردند و به کشور جدیدشان (نزد ما) آمدند.
چند روز اول خشونت پسر در روابط جنسی موجب شد که دختر از پسر زده شود. دختر قصد کرد جدا شود. به همین دلیل به شکل ابلهانه ای حرفهایی زد که پسر باور کرد دختر پیش از ازدواج روابط متعدد جنسی داشته است. در صورتی که چنین نبود. (تحقیقات بعدی این را به من و همسرم ثابت کرده است)
با تلاش من و همسرم این دو به یکدیگر علاقه مند شدند و حتی روابط جنسی آن ها نیز به اقرار هر دو برای هر دو خوشایند و طبیعی شده است. ولی شک و بدبینی بسیار بزرگی دامن پسر را گرفته است(شخصا مقدار زیادی به او حق می دهم، با این که دختر را نجیب و پاک می دانم)
این شک و بدبینی در کنار عشق دو طرفه آنان به هم قرار دارد. ولی به تدریج وسعت یافته است.محدودیت های شدید توسط پسر برای دختر وضع شده است. دختر دیگر حتی حق ندارد با خانواده خود در ایران بدون حضور پسر تماس بگیرد. مطلقا حق خروج از منزل را بدون حضور پسر ندارد. پسر شروع به فحاشی و تحقیر وی نموده است. مدت کوتاهی است که حتی اجازه رابطه با من و همسرم را از دختر سلب کرده است. و در نهایت به تازگی یک بار او را کتک زده است.
چگونه باید به این پسر و کلا به این زوج جوان کمک کنیم؟ توضیح اینکه پسر هنوز به ما و گفته های ما اعتماد کافی دارد. هر سوالی که به بهترین راه حل منجر می شود را مطرح کنید تا پاسخ دهم، ولی لطفا سریع به ما کمک کنید. خلاصه تر از این نمی شد بنویسم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)