به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 102
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1392-1-07
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    1,246
    سطح
    19
    Points: 1,246, Level: 19
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 298 در 112 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ناراحت نشی دوست من
    اما اینی من از شما میبینم عشق نیست ، حماقته !
    کدوم پسری ( مخصوصا سن بالاترها ) با دختری که رابطه جنسی داشته ازدواج میکنه ؟
    ایشون وقتی دیدن باهاش راحتی پیش خودشم گفته احتمالا قبلا با پسرهای دیگه بوده ( که خودتون تایید کردید )
    از طرفی این آقا با شما 18 سال فاصله سنی داره و میگید بهتون بد دهنی کرده و حتی شمارو زده
    میشه بپرسم بعد از ازدواج باهاش انتظار داری برات چیکار کنه ؟
    هرچه زودتر خودت رو از خواب بیدار کن و به زندگی عادیت برگرد
    هنوز سنی نداری که خودت رو درگیر این موارد کردی
    آرزوی خوشبختی دارم برای شما

  2. 3 کاربر از پست مفید هدف تشکرکرده اند .

    rahghozar (پنجشنبه 29 فروردین 92), sara.s (شنبه 31 فروردین 92), کامران (پنجشنبه 29 فروردین 92)

  3. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 خرداد 94 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1392-1-28
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,142
    سطح
    34
    Points: 3,142, Level: 34
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    22

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سارا ی عزیز
    من خیلی کوچکتر از اونم بخوام شما رو نصیحت کنم یا خدایی نکرده سرزنش کنم شما رو چون من خودم سر تا پا تقصیرم
    اما خانمی قدم اولت اشتباه بوده کبوتر با کبوتر انسان بهتره با همسن خودش باشه تا اینکه همه چیز رو با همسن خودش تجربه کنه من به اختلاف سنی اعتقاد ندارم
    بعد واسه کسی بمیر که برات تب کنه واسه کسی کاری بکن که ارزش کارت رو بدونه
    اینو میگم چون بهش اعتقاد دارم قدرخودت رو بدون لیاقتت بیشتر از اینها هست
    چند سوال میکنم ایشان همیشه دنباله بهونه نبودن تا رابطه رو کات کنن بعد با شرایطی که خودشون میزاشتن شما رو دوباره میپذیرفتن البته طوری که انگار دارن لطف میکنن و به اجبار هست یا ترحم؟
    بعد از توهین کمی که میگذشت حالت پشیمونی و عذاب وجدان نمیگرفتن؟
    نمیخواستن همیشه کارهای شما رو پر از اشتباه جلوه بدن و کارهای خودشون رو موجه؟
    موقعی که نیاز به رابطه داشتن حالت تهاجمی و بهونه گیری زیاد نمیشد ؟

  4. #43
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,905 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    واااااااااااااااااااااای سارا چقدر این پستت خیال منو راحت کرد. تو که مازوخیست نیستی دختر! چرا بیخودی ملتو نگران می کنی؟! هان؟

    =======================================

    خب من دیگه چی برات بنویسم؟! خودت عصاره همه حرفایی که من اینجور مواقع می زنم، رو می دونی:

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها
    یه جمله معروف هست که میگه هر دردی منو نکشه قویترم میکنه، الان مصداق همین مشکل منه
    همش همینه.

    سارا معلومه تو دختری نیستی که با این درد بمیری! درد می کشی، اما نمی شکنی!

    قدم برداشتن آدمایی که سنگینی یک کوه رو روی شونه هاشون دارن، اما خم نمی شن، تحسین برانگیزه. برای من خیییلی قشنگه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  5. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 29 فروردین 92), barani (پنجشنبه 29 فروردین 92), rahghozar (پنجشنبه 29 فروردین 92), sara.s (پنجشنبه 29 فروردین 92), she (شنبه 31 فروردین 92)

  6. #44
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    در جواب ونوس عزیز باید بگم که رابطه م با پدر و مادرم افتضاحه... مامانم فکر میکنه قویترین و باشعورترین دختر دنیارو تحویل اجتماع داده، هیچ چیزی از روابط من نمیدونه. منم نذاشتم تا الان بفهمه. بعد هم چون مادرمه نمیتونم در مورد جزئیات رابطه باهاش حرف بزنم. علم غیب که نداره. فکر میکنه همه چیز اوکی هست.
    در جواب رهگذر باید بگم این رابطه اینقدر فراز و نشیب داشته که یه جاهایی واقعا ایشون من و رفتارمو تحمل کردند. به خاطر وابستگی عصبیش میکردم و الان هم ازم متنفره تا جایی که نه میخواد صدامو بشنوه نه منو ببینه
    الان دلم میخواد دعا کنم بدبخت و بیچاره بشه و یه روز خوش تو زندگیش نبینه. امیدوارم زنی که داره میگیره از اون اعصاب خورد کن های حرفه ای باشه و روزگارشو سیاه کنه. در ضمن متوجه شدم که زنه نوه‎ی خالشه. قضیه ازدواج هم واقعی واقعی هست و برای بی خیال کردن من از این حربه استفاده نکرده
    میخوام برم تو فاز تهدید یه چند ماهی روانیش کنم. از این که مثل من درد بکشه لذت میبرم

  7. #45
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 آبان 92 [ 22:36]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    420
    سطح
    8
    Points: 420, Level: 8
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سارای عزیز سلام
    من تاپیک قبلیتونو کامل خونده بودم. این آقا هم بی شخصیت هست هم بی وجدان..هر چقدرهم که افکارش متفاوت باشه.
    تنها آدم با تجربه روی کره زمین تو جذب کردن و برقراری رابطه ایده آل هم نیست..
    با توجه کردن به همه خصلت هایی که از نظرت منفی هست حتما راهی هست که این بتی رو که ازش ساختی بشکنی.

  8. 2 کاربر از پست مفید mozhan تشکرکرده اند .

    sara.s (پنجشنبه 29 فروردین 92), شیدا. (شنبه 31 فروردین 92)

  9. #46
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    دارم خفه میشم، نتونستم حرفامو بهش بزنم، جواب تلفنمو اس‌ام‌اس نمیده. نامه ای که براش نوشته بودم که بخونه میگه گم کردم. دارم خفه میشم. به صداش، به یه لحظه بودنش احتیاج دارم

    - - - Updated - - -

    وای خدا، ای کاش یه روز خوب بیاد که من دیگه از حامی اینجا ننویسم، یا بغلش کرده باشم یا فراموشش

  10. کاربر روبرو از پست مفید sara.s تشکرکرده است .

    barani (پنجشنبه 29 فروردین 92)

  11. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 مرداد 93 [ 08:34]
    تاریخ عضویت
    1391-10-18
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,347
    سطح
    20
    Points: 1,347, Level: 20
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,236

    تشکرشده 119 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سارا جون عزیزم
    میدونم که داری روزای خیلی سختی رو میگذرونی
    عزیزم چاره ی دیگه ای نیست باید تحمل کنی خانمی
    یه خواهش ازت دارم خانمی خواهش میکنم دیگه بهش زنگ نزن اس ام اس نده
    اگه بتونی خط تلفن همراه تو عوض کنی که دیگه آخرشه
    چون احتمالش زیاده اگه قضیه ازدواج واقعی باشه ایشون خطشو عوض کنه
    که اگه این کار رو بکنه بازم شما رو ناراحت خواهد کرد پس شما اول اقدام کن
    قربونت برم .سخته .جدایی .دل کندن سخته ولی میشه
    بخدا صدام از جای گرم در نمیاد من آلان 5 ماهی میشه که دارم این درد رو تحمل میکنم ولی میدونی آلان چقدر بهتر از روزهای اولم هستم ؟
    اون که میخواد بره جلوشو نگیر چون هرچی بیشتر التماس و آه وناله کنی فایده که نداره هیچ برای رفتن مصرتر خواهد شد
    عزیزم همونطور که خودت گفتی این درد مارو نمیکشه قویتر میکنه
    مراقب خودت باش

    زندگی ،خاطره آمدن و رفتن ماست
    لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست

  12. #48
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بچه ها من چیکار کنم؟ یه نامه شونصد صفحه ای براش نوشته بودم و مجابش کرده بودم که نمیتونه منو ترک کنه! با دلیل و مدرک... بردم دم در خونه‌ش، اینقدر وایسادم که بیاد. دادم بهش! حالا زنگ میزنم که جوابشو به نامه‌م بشنوم برنمیداره. اس‌ام‌اس داد که نامه تو گم کردم... دیگه هم بدون هماهنگی نیا در خونه‌م
    چرا هیچ جوابی واسه من نداره؟ حتی حاضر نیست صدامو بشنوه یا منو ببینه

  13. کاربر روبرو از پست مفید sara.s تشکرکرده است .

    barani (پنجشنبه 29 فروردین 92)

  14. #49
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,996
    سطح
    33
    Points: 2,996, Level: 33
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 97 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سارا جون عزیزم خونسرد باش و ارامش خودتو حفظ کن. تو باید کم کم ایشون رو فراموش کنی...
    میتونی حرفاتو واسش sms بدی چون حتما میخونه . لزومی نیست جواب بده همین که از نظر هیجانی تخلیه میشی کفایت میکنه. یا اینکه روی برگه کاغذ واسه خودت بنویس تا اروم شی.
    راستی لزومی نداره به مامانت این قضیه رو بگی میتونی مثلا ازش در مورد راههای ریلکسیشن و تخلیه هیجانی کمک بگیری...
    عزیزم رابطتت با خونواده مخصوصا با پدر و مادرت رو بیشتر کن تا بتونی راحتتر با مسئله ای که واست پیش اومده کنار بیای.
    و خودتو اماده کن تا بتونی بدون وجود دوستت هم زندگی شادی داشته باشی...
    واسه ی یه زندگی خوب و بهتر نیازی به وجود کسی نیست این تو هستی که باید همه چیو از نو بسازی. تو میتونی.
    چون ادم قوی هستی...

  15. 2 کاربر از پست مفید venus123 تشکرکرده اند .

    barani (پنجشنبه 29 فروردین 92), sara.s (پنجشنبه 29 فروردین 92)

  16. #50
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    28
    Array
    آره بارانی جان، تهدیدم کرد اگه زیاد زنگ بزنی خطمو عوض میکنم... بهش گفتم باورم نمیشه توی یه هفته قضیه ازدواجت اوکی شد! داری دروغ میگی
    گفت به ارواح خاک پدرم دارم زن میگیرم حتما باید تن بابامو تو گور بلرزونم تا تو باورت بشه. بعد هم گفت سارا به جان مادرم بهم پیله کنی زنگ میزنم به پدرت. من خیلی میترسم همه چیو به بابام بگه. ولی آخه اگه بگه که پای خودشم گیره:confused:

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط venus123 نمایش پست ها
    سارا جون عزیزم خونسرد باش و ارامش خودتو حفظ کن. تو باید کم کم ایشون رو فراموش کنی...
    میتونی حرفاتو واسش sms بدی چون حتما میخونه . لزومی نیست جواب بده همین که از نظر هیجانی تخلیه میشی کفایت میکنه. یا اینکه روی برگه کاغذ واسه خودت بنویس تا اروم شی.
    راستی لزومی نداره به مامانت این قضیه رو بگی میتونی مثلا ازش در مورد راههای ریلکسیشن و تخلیه هیجانی کمک بگیری...
    عزیزم رابطتت با خونواده مخصوصا با پدر و مادرت رو بیشتر کن تا بتونی راحتتر با مسئله ای که واست پیش اومده کنار بیای.
    و خودتو اماده کن تا بتونی بدون وجود دوستت هم زندگی شادی داشته باشی...
    واسه ی یه زندگی خوب و بهتر نیازی به وجود کسی نیست این تو هستی که باید همه چیو از نو بسازی. تو میتونی.
    چون ادم قوی هستی...
    آخه من میخوام حتما بدونم چرا دیگه منو دوست نداره؟ مگه من چه خطایی مرتکب شدم؟
    من میخوام بدونم چیکار کردم که یهو اینطوری شد

  17. کاربر روبرو از پست مفید sara.s تشکرکرده است .

    barani (پنجشنبه 29 فروردین 92)


 
صفحه 5 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.