به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 41
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام
    سوالاتون که خوبه. یعنی در اصل وقتی براتون سوالی ایجاد میشه باید بپرسید.
    اما این کثرت سوالات و اینکه اگر تنها این دست سوالات را بپرسید این ذهنیت را به مخاطب القاء می کنید که شما یه جورایی زیاد با اشتغال و تحصیل موافق نیستین.

    راستی شما چرا سوالات دیگه ای نمی پرسید. مثلا براتون معنویت مهم نیست؟ ( با مذهبی بودن فرق داره) یا عاطفی بودن براتون مهم نیست؟ مثلا دوست دارید خانومتون خیلی عاطفی باشه یا متوسط و...یا مدیریت خانواده چگونه باشه براتون مهم نیست؟

    از خصوصیات اخلاقی بارزشون ازشون پرسیدین؟ اینکه عصبانی می شن یا نه؟ یا چقدر یا موقعی که عصبانی می شن چی کار می کنند؟
    این ها هم مهمه. فرض اگر فقط این سوالات که خودتون گفتین را بپرسید یکم شخصیت خشکی به نظر خواهید رسید.
    مثلا زندگی مشترک ایده آل شما چه ویژگی هایی داره و... هم بپرسید.

    پیشنهاد می کنم اول یه چند تایی از این سوالات هم بپرسید.
    بعد بقیه سوالاتون را هم چند تا یکی کنید. یعنی اول یه سوال کلی بپرسید بعد اگر تو جوابش به موارد شما اشاره نکرد جزئی تر بپرسید.(این جوری حالت آزمون گرفتن نداره)
    مثلا: میشه لطفا از اهدافتون از ادامه تحصیل و اشتغال و روندی که در ادامه می خواهید در پیش بگیرید توضیح بدین؟
    بعد اگر خودش موارد بعدیتون را گفت که هیچ. ولی نگفت بگید :ممنون. میشه یکم بیشتر در مورد محل کارتون که مثلا ممکنه بیرون شهر باشه یا نه و ساعاتش و نوع محیطش هم توضیح بدین؟

    بعد بگید اوقات فراغت خودتون را چه طور می گذرونید؟ اون وقت خودش اگر کارهای دیگه ای بلد باشه می گه.
    اگر تو اونجا به دوستانش اشاره کرد یه نکته ای هست. بعدش هم می تونید مثلا بپرسید از نظر اجتماعی چه طور هستین و برای مثال چقدر دوست دارید و...
    در کل سوالاتون خوبه.

    نوشتن سوالات روی کاغذ کوچیک یا دفترچه کوچیک خیلی هم خوب است. و نکته مثبت برای دختر خانم محسوب میشه.

    در مورد رفت و آمد با دوستانتون همین را که اینجا گفتین توضیح بدین. در مورد فامیلتون هم بگید کلا رفت و آمدمون متوسطه.ولی با مادری یکم بیشتر.

    در مورد حل مشکلاتون در زمان مجردی همین هایی که اینجا گفتین را توضیح بدین. ولی در زمان متاهلی قضیه فرق داره!!!

    به نظرم شما وقتی متاهل شدین با خانومتون مشورت کنید و کلا تو زندگی متاهلی اولویت مشورت با همسر هست( ذکرش خوبه) ولی اگر مشکل خانوادگی و شخصیتون حل نشد نباید مشکلات به خارج از خانوادتون درز کنه!
    منظورم مشکلات خصوصی و شخصی هست. وگرنه فرضا تربیت بچه و آشپزی و ... نیست. منظورم مشکلات خصوصی و اختلاف نظر های یک زن و شوهر هست.

    چرا این را می گم؟
    شما بهترین شرایط را فرض کنید که مادر منطقی داشته باشید و کاملا هم منصف باشد و عدالت کامل!خب؟
    مثلا شما با خانومتون به مشکلی برمی خورید و مشکل را نزد مادرتون میارید. مادرتون هم منطقی و منصفانه برخورد می کنند و حق را به عروسشون می دن و نه پسرشون. چون حق با عروسه!

    اما هرچند که مادر منطقی بوده و حتی حق را داده به عروستون ولی بالاخره مادره! به بچش علاقه داره.ته دلش می گه حالا شاید پسر من مقصر بوده ولی عروسم دیگه نباید این جوری برخورد می کرد که! یا می گه نکنه این دختره به جگرگوشه ام بی احترامی کرده و...
    اینجا میشه که تو دل مادرتون یک احساس منفی نسبت به همسرتون شکل می گیره. و کلا چون مادر عاطفی هست این ها را اگر به زبان هم نیاورد و خودش را منطقی و... هم نشان بدهد این ها تو ذهنش می مونه و یادش نمی ره.

    اگر حق با شما باشه که بیشتر تو دلش می مونه.و بعدا یه جای دیگه...
    اگر مادر منطقی نباشه هم که مشکل فقط حاد تر میشه.

    در کل من خودم می گم: پدر و مادرامون همین که تا قبل ازدواج این قدر نگرانمون بودند. این قدر دلشون برامون تپیده و... دیگه بعد ازدواج لااقل با مشکلاتمون اذیتشون نکنیم.
    به نظر من درست نیست آدم مشکلاتی که می تونه آزاردهنده باشه خارج از زندگی مشترک مطرح کنه. مگر موارد خاص. نظر شخصی منه. هر جور که خودتون باز صلاح می دونید.

    نحوه برگزاری مجلس عروسی هم همین هایی که گفتین را بگید و بعدا هم باید عمل کنید. البته اگر پرسیدند بگید. شاید جلسه دوم زود باشه. مثلا همون جنبه از وجود موسیقی و رقص در تالار را که جلسه قبل پرسیدند اگر شفاف نگفتین بگید.

    موفق باشید


    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  2. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Gholamzadegan (جمعه 20 تیر 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 24 تیر 93)

  3. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 95 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,272
    سطح
    28
    Points: 2,272, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 38 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    نه خانم مصباح الهدی با کار مخالف نیستم ولی می خوام بدون هر کاری یا هر جایی دوست ندارم کار کنه خانومم اگر به نظر شما بهتره نپرسم و توضیح بدم براش این رو انجام بدم ولی به نظر من بهتره خوشون بگن چون اگر نظرشون متفاوت باشه در آینده من نمی تونم تغییرش بدم.
    در مورد مشاوره هم درست میگید حرفتون صحیح هست.
    راجب معنویت جلسه اول پرسیدم ایشون حجاب براشون چادر هست و فقط واجبات رو انجام میدن که من هم همین برام کافی.همچنین گفتن در مجالس گاهی با چادر و گاهی با مانتو میان.
    پس شما میگید سوالات کلی بپرسم اگر به جوابم نرسیدم جزیی تر بپرسم درست میگم؟
    برا کاغذ بردم با خودم میگم شاید نزارن بریم تو اتاق دوباره تو سالن و جلو بزرگترها باشه جلو خود دخترخانم مشکلی نداره ولی اگر تو اتاق نباشه فکر نکنم در بیارم چون به نظرم صحنه جالبی نیست.

  4. #33
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    آقای غلامزادگان منظور من این نبود که مخالفید.منظورم این بود که وقتی این مدلی سوال بپرسید و تعداد سوالات زیاد بشه و فقط سوالاتون در یک مورد خاص بشه ممکنه این حس به طرف مقابل القاء بشه. برای همین گفتم.

    بله. به نظر من اول کلی بپرسید و منتظر باشید ببینید خودش به چه مواردی اشاره می کنه. کلا مواردی که بدون سوال از جانب شما خودش اشاره کنه ارزشش یکم بیشتره. چون معلوم می کنه واقعا همچین چیزی تو ذهنش بوده و روش فکر کرده. اما وقتی شما سوال می کنید و به جزئیات خاصی اشاره می کنید درواقع یه جورایی می رسونید.
    برای همین اول کلی بپرسید بعد وقتی اون چیزهای مدنظرتون را اشاره نکرد و یا اصلا شاید هم متوجه نشن اون وقت بگید مثلا در این مورد چی؟
    نمی دونم شاید کلا همون اول جزئی بپرسید راحت تر باشه. ولی من خودم حس می کنم حالت گرفتن آزمون داره.
    یه جورایی فکر می کنم جلسه خواستگاری بیشتر شبیه گفت و گو باشه بهتره تا سوال و جواب.
    حالا شاید این سلیقه ای باشه.

    حتما تو اتاق دختر خانم صحبت کنید. اگر این بار هم گفتند جلوی جمع باشه؛ مادرتون بگن که ببخشید راستش پسرم این جوری خیلی راحت نیست.
    اگر نپذیرفتن(که بعید می دونم) شما برای احترام این بار را هم این جوری صحبت کنید ولی به خود دخترخانم بگید که ادامه آشنایی از نظر خانواده شما باید چگونه باشه؟ و آیا پدرتون در این زمینه ها سخت گیرن؟

    اگر دیدین از اون خانواده های خشک و سخت گیر هستند که حتی نمی ذارن دخترشون تو اتاق با شما صحبت کنه؛ به نظرم ادامه ندین. چون شناخت دختر خانم خیلی سخت میشه. ولی بعید می دونم این جوری بشه.

    راستی فکر کنم تاپیک های( آیا من در ازدواج سخت گیرم ) نکات خوبی در مورد معیارها و... داره. خلاصه وار بخونید.

    موفق باشید.
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  5. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Gholamzadegan (جمعه 20 تیر 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94)

  6. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 95 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,272
    سطح
    28
    Points: 2,272, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 38 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    جلسه سوم رو رفتیم
    خیلی پدر دختر خانم سنگین حرف زد واقعا جو رو با حرفهاش کاملا سنگین کرد به صحبت من با دختر خانم نرسید فقط پدرش و من و مادرم حرف زدیم و بعد از اینکه پدر دختر خانم سکوت کرد بلند شدیم

    من یک جعبه شیرینی گرفتم که با پاپیون تزیین شده بود یک دسته گل رز هم گرفتم البته کوچک پنج شاخه گل رز داشت ولی خوب دسته گل خوبی از آب در آمد

    وارد که شدیم اول با مادر احوال پرسی کردم شیرینی رو خواهرم داده بهشون و گل رو بهشون تعارف کردم و بعد با پدرشون احوال پرسی کردم و یکی تعارف برا رفتن به سمت مبل چون ایشون بزرگتر بودن و بعد رفتم و نشستم

    میوه و شربت دختر خانم آوردن و البته به احترامشون بلند شدیم و سلام کردیم البته تقریبا نیم خیز بلند شدیم چون پدرشون هم بودن جو یکم سنگین بود
    بعد مادرشون به مادر من گفتن اگر سوالی دارین بپرسین مادرم گفتن ما صحبت هامون رو کردیم جلسات قبل بهتره اگر حاجقا صحبتی هست بفرمایند بعد یکم راجب من توضیح داد
    پدرشون گفت پشتیبان پسر شما کی و مادرم جواب داد من پسرم رو ضمانت می کنم از نظر اخلاق و کردار و اینکه پا کج نمیزاره ولی از لحاظ مالی ندارم که کمکش کنم
    پدرشون گفتن حاج خانم از خرجا خبر دارین میدونین اوضاع مملکت چطوری چرا پا جلو گذاشتین وقتی پسرتون هیچی نداره و اینکه میگین حقوقش فقط کفاف خرج دانشگاهش رو میده تازه یک ترم دیگه هم که داره زود اقدام نکردین؟
    مادرم گفت من همه اینا رو به پسرم گفتم پسر من یازده سال پدر نداره از سال 84 سر کار میرفته درس می خونده من هیچ اجباریش نکردم کار کنه اجبارش نکردم تو خونه خوج کنه ولی این کارا رو انجام داده الانم میگه مامان جان اگر تو بخوای صبر کنی سرمایه جمع کنم شاید اون موقع تو نباشی اون وقت من چیکار کنم
    بعد یکم دیگه پدر ایشون راجب کار من صحبت کرد و گفت من فکر نمی کنم پسر شما 300 یا 400 بیشتر حقوقش باشه
    مادرم گفت از خود پسرم بپرسین اینقدر ازش مطمین هستم که با تمام صداقتش حرف میزنه و دروغ نمیگه بعد پرشون گفتن خوب حرف بزنن بگن
    منم گفتم والا تا بزرگترا دارن حرف میزنن من جسارت نمی کنم بعد پدرشون گفتن نه پسرم دفاع کن از خودت بالاخره قراره یک عمر زندگی کنین منم گفتم من الان 600 حقوق ثابت دارم
    پدرشون گفتن من باورم نمیشه منم گفتم از صاحب کارم بپرسین گفتن اونم دروغ میگه منم گفتم حاجقا من نمیدونم چوری باید حرفم رو ثابت کنم ولی اگر من و حوفام رو قبول دارین من 600 حقوق ثابتم الان یک هفته دیگه مغازه میره مکان جدید می تونید حتی بیاین مغازه رو ببینین که دارن دکور میزنن و بپرسین کی قرار بیاد اینجا همه همکارا خبر دارن مغازه جدید فروشش بالاست اونجا من دیگه حقوق ثابت ندارم بر اساس کار حقوق می گیرم مثلا برا نرم افزار اندروید 3000 می گیرم
    اینجا حرفم رو قطع کرد گفت شما یک دفعه رفتی و شدی نرم افزارکار یک شب
    منم گفتم حاجقا من الان 7 ماه تقریبا مشغولم نمیگم خیلی بلدم من زمانی که پیش دامادمون فروشندگی می کردم و درس هم می خوندم از طریق اینترنت و کار تجربی یاد گرفتم و وقتی وارد این کار شدم پیش زمینه داشتم و هر مشکلی هم داشته باشم از نرم افزار کارای دیگه می پرسم و خدا رو شکر تو مغازه ای که هستم تا الان مشکلی نداشتم
    اونجا چند متخصص وجود دارن که نرخ نرم افزار رو تعیین می کنن هر چقدر اونا بگیرن منم همون مقدار می گیرم مثلا اگر بلک بری رو 50 بگیرن منم همین مقدار می گیرم
    بعد گفتم کجاها درس خوندی و... که براش توضیح دادم
    بعد گفتن چرا همین رو کار نکردی چرا رفتی دنبال درس منم گفتم حاجقا تو جامعه ما الان لیسانس واجب اگر من لیسانس حسابداری دارم و دارم.کار نرم افزار انجام میدم میدونم تو یک مغازه موبایل فروشی فقط فروشندگی نیست
    اونجا فروشنده می خواد حسابدار می خواد نرم افزار کار می خواد گاهی تستر یا تبلیغاتی هم استخدام میکنن پس من تو رشته خودم هم می تونم تجربه کسب کنم یک موبایل فروشی دنیایی از شغل هست و خیلی کارا میشه داخلش انجام داد

    خلاصه مطلب بعد از حرفهای من پرشون سکوت کردو به نظر میرسید اون جنب و جوش و برخورد سنگین اولیه دیگه درش نیست
    اینجا بود که متاسفانه خواهر بزرگم بهش برخورده بود و ناراحت بود و یک دفعه گفت بریم دیگه مجبورمون کرد بلند بشیم هر چی بهش اشره کردم شربتت رو بخور بعد قبول نکرد و مجبورمون کرد بلند بشیم مادر دختر خانم دید من دارم اشاره می کنم با چشمام

    منم شربت نخورده بلند شدم البته دو تا خواهر دیگم که باهامون بودن گفتن کمی شربت خوردن مجبور شدم سرم رو انداختم پایین از خجالت چون مادرش دید خواهرم به حرفم گوش نداد

    خلاصه با احتیاط کامل نسبت به بهم نخوردن احترام کسی اومدیم بیرون خواهر بزرگم خیلی عصبی بود از هم دم درشون شروع کرد به اعتراض که خیلی بی احترامی کردن من نمیزارم به داداشم توهین بشه و این حرفا

    با این وجود اومدیم خونه و خواهر بزرگم داشت امر و نهی میکرد اصلا نری دیگه و فلان که من محل ندادم به حرفاش چون از نظر من کارش زشت بود

    الان مادرم میگه من نظرم رو مادر و دختر مثبت هست ولی پدرش با اون طرز برخوردش داشت میگفت توقعات ما بالاست و اینکه حرفهاشون بد بود

    منم گفتم مادر جان وقتی داری برا من میری خواستگاری باید انتظار هر مشکلی رو داشته باشی به نظر من پدرشون کاملا منتقی حرف زدن می خواستن ببینن شما چقدر از من مطمینی و ایا عقب میکشی و اینکه منم عقب میکشم یا نه
    مثل اینکه در مورد شما موفق شدن ولی در مورد من نه
    گفتم در مورد پدر دختر طبیعی این حرفا رو بزنه هر چی گفتن با صداقت جواب دادیم زنگ زدیم رد کردن مهم نیست اگر هم گفتن بیاین که میریم

    حالا نظر دوستان رو می خوام به نظر شما ادامه بدم؟

    نظر هممون راجب مادر و دختر مثبت ولی این حرفای پدرشون یکم بعضیهامون رو لرزوند

    البته من به مادرم گفتم من نظری راجب دختر خانم ندارم هنوز شما باید به مادرشون بگی حداقل من با دخترشون دو جلسه دیگه صحبت کنم از نظر ظاهر پسند شده ولی من هنوز نمیشناسمش نمیدونم چی می خواد نظراتش چی چقدر با من به توافق میرسه

    پدر دختر خانم سرهنگ بازنشسته هستش

    موندم ادامه یدم یا ادامه کار اشتباه....

    - - - Updated - - -

    سلام
    جلسه سوم رو رفتیم
    خیلی پدر دختر خانم سنگین حرف زد واقعا جو رو با حرفهاش کاملا سنگین کرد به صحبت من با دختر خانم نرسید فقط پدرش و من و مادرم حرف زدیم و بعد از اینکه پدر دختر خانم سکوت کرد بلند شدیم

    من یک جعبه شیرینی گرفتم که با پاپیون تزیین شده بود یک دسته گل رز هم گرفتم البته کوچک پنج شاخه گل رز داشت ولی خوب دسته گل خوبی از آب در آمد

    وارد که شدیم اول با مادر احوال پرسی کردم شیرینی رو خواهرم داده بهشون و گل رو بهشون تعارف کردم و بعد با پدرشون احوال پرسی کردم و یکی تعارف برا رفتن به سمت مبل چون ایشون بزرگتر بودن و بعد رفتم و نشستم

    میوه و شربت دختر خانم آوردن و البته به احترامشون بلند شدیم و سلام کردیم البته تقریبا نیم خیز بلند شدیم چون پدرشون هم بودن جو یکم سنگین بود
    بعد مادرشون به مادر من گفتن اگر سوالی دارین بپرسین مادرم گفتن ما صحبت هامون رو کردیم جلسات قبل بهتره اگر حاجقا صحبتی هست بفرمایند بعد یکم راجب من توضیح داد
    پدرشون گفت پشتیبان پسر شما کی و مادرم جواب داد من پسرم رو ضمانت می کنم از نظر اخلاق و کردار و اینکه پا کج نمیزاره ولی از لحاظ مالی ندارم که کمکش کنم
    پدرشون گفتن حاج خانم از خرجا خبر دارین میدونین اوضاع مملکت چطوری چرا پا جلو گذاشتین وقتی پسرتون هیچی نداره و اینکه میگین حقوقش فقط کفاف خرج دانشگاهش رو میده تازه یک ترم دیگه هم که داره زود اقدام نکردین؟
    مادرم گفت من همه اینا رو به پسرم گفتم پسر من یازده سال پدر نداره از سال 84 سر کار میرفته درس می خونده من هیچ اجباریش نکردم کار کنه اجبارش نکردم تو خونه خوج کنه ولی این کارا رو انجام داده الانم میگه مامان جان اگر تو بخوای صبر کنی سرمایه جمع کنم شاید اون موقع تو نباشی اون وقت من چیکار کنم
    بعد یکم دیگه پدر ایشون راجب کار من صحبت کرد و گفت من فکر نمی کنم پسر شما 300 یا 400 بیشتر حقوقش باشه
    مادرم گفت از خود پسرم بپرسین اینقدر ازش مطمین هستم که با تمام صداقتش حرف میزنه و دروغ نمیگه بعد پرشون گفتن خوب حرف بزنن بگن
    منم گفتم والا تا بزرگترا دارن حرف میزنن من جسارت نمی کنم بعد پدرشون گفتن نه پسرم دفاع کن از خودت بالاخره قراره یک عمر زندگی کنین منم گفتم من الان 600 حقوق ثابت دارم
    پدرشون گفتن من باورم نمیشه منم گفتم از صاحب کارم بپرسین گفتن اونم دروغ میگه منم گفتم حاجقا من نمیدونم چوری باید حرفم رو ثابت کنم ولی اگر من و حوفام رو قبول دارین من 600 حقوق ثابتم الان یک هفته دیگه مغازه میره مکان جدید می تونید حتی بیاین مغازه رو ببینین که دارن دکور میزنن و بپرسین کی قرار بیاد اینجا همه همکارا خبر دارن مغازه جدید فروشش بالاست اونجا من دیگه حقوق ثابت ندارم بر اساس کار حقوق می گیرم مثلا برا نرم افزار اندروید 3000 می گیرم
    اینجا حرفم رو قطع کرد گفت شما یک دفعه رفتی و شدی نرم افزارکار یک شب
    منم گفتم حاجقا من الان 7 ماه تقریبا مشغولم نمیگم خیلی بلدم من زمانی که پیش دامادمون فروشندگی می کردم و درس هم می خوندم از طریق اینترنت و کار تجربی یاد گرفتم و وقتی وارد این کار شدم پیش زمینه داشتم و هر مشکلی هم داشته باشم از نرم افزار کارای دیگه می پرسم و خدا رو شکر تو مغازه ای که هستم تا الان مشکلی نداشتم
    اونجا چند متخصص وجود دارن که نرخ نرم افزار رو تعیین می کنن هر چقدر اونا بگیرن منم همون مقدار می گیرم مثلا اگر بلک بری رو 50 بگیرن منم همین مقدار می گیرم
    بعد گفتم کجاها درس خوندی و... که براش توضیح دادم
    بعد گفتن چرا همین رو کار نکردی چرا رفتی دنبال درس منم گفتم حاجقا تو جامعه ما الان لیسانس واجب اگر من لیسانس حسابداری دارم و دارم.کار نرم افزار انجام میدم میدونم تو یک مغازه موبایل فروشی فقط فروشندگی نیست
    اونجا فروشنده می خواد حسابدار می خواد نرم افزار کار می خواد گاهی تستر یا تبلیغاتی هم استخدام میکنن پس من تو رشته خودم هم می تونم تجربه کسب کنم یک موبایل فروشی دنیایی از شغل هست و خیلی کارا میشه داخلش انجام داد

    خلاصه مطلب بعد از حرفهای من پرشون سکوت کردو به نظر میرسید اون جنب و جوش و برخورد سنگین اولیه دیگه درش نیست
    اینجا بود که متاسفانه خواهر بزرگم بهش برخورده بود و ناراحت بود و یک دفعه گفت بریم دیگه مجبورمون کرد بلند بشیم هر چی بهش اشره کردم شربتت رو بخور بعد قبول نکرد و مجبورمون کرد بلند بشیم مادر دختر خانم دید من دارم اشاره می کنم با چشمام

    منم شربت نخورده بلند شدم البته دو تا خواهر دیگم که باهامون بودن گفتن کمی شربت خوردن مجبور شدم سرم رو انداختم پایین از خجالت چون مادرش دید خواهرم به حرفم گوش نداد

    خلاصه با احتیاط کامل نسبت به بهم نخوردن احترام کسی اومدیم بیرون خواهر بزرگم خیلی عصبی بود از هم دم درشون شروع کرد به اعتراض که خیلی بی احترامی کردن من نمیزارم به داداشم توهین بشه و این حرفا

    با این وجود اومدیم خونه و خواهر بزرگم داشت امر و نهی میکرد اصلا نری دیگه و فلان که من محل ندادم به حرفاش چون از نظر من کارش زشت بود

    الان مادرم میگه من نظرم رو مادر و دختر مثبت هست ولی پدرش با اون طرز برخوردش داشت میگفت توقعات ما بالاست و اینکه حرفهاشون بد بود

    منم گفتم مادر جان وقتی داری برا من میری خواستگاری باید انتظار هر مشکلی رو داشته باشی به نظر من پدرشون کاملا منتقی حرف زدن می خواستن ببینن شما چقدر از من مطمینی و ایا عقب میکشی و اینکه منم عقب میکشم یا نه
    مثل اینکه در مورد شما موفق شدن ولی در مورد من نه
    گفتم در مورد پدر دختر طبیعی این حرفا رو بزنه هر چی گفتن با صداقت جواب دادیم زنگ زدیم رد کردن مهم نیست اگر هم گفتن بیاین که میریم

    حالا نظر دوستان رو می خوام به نظر شما ادامه بدم؟

    نظر هممون راجب مادر و دختر مثبت ولی این حرفای پدرشون یکم بعضیهامون رو لرزوند

    البته من به مادرم گفتم من نظری راجب دختر خانم ندارم هنوز شما باید به مادرشون بگی حداقل من با دخترشون دو جلسه دیگه صحبت کنم از نظر ظاهر پسند شده ولی من هنوز نمیشناسمش نمیدونم چی می خواد نظراتش چی چقدر با من به توافق میرسه

    پدر دختر خانم سرهنگ بازنشسته هستش

    موندم ادامه یدم یا ادامه کار اشتباه....

  7. کاربر روبرو از پست مفید Gholamzadegan تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94)

  8. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 95 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,272
    سطح
    28
    Points: 2,272, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 38 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من به مادرم گفتم صبر می کنیم تا بعد شب های احیا تا اون موقع محل کار جدید هم آماده میشه و تکلیف کار من صددرصد مشخص میشه
    بعد زنگ بزنن اگر اجازه دادن بریم به امید خدا برای جلسه چهارم
    همچنان منتظر راهنمایی های مفید دوستان هستم
    ممنون

  9. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    gholamzadegan عزیز،سلام
    به نظر من این جناب سرهنگ اصلا آداب معاشرت بلد نیست؛ ببینید میشه به وضعیت یه نفر تندترین انتقادها رو کرد ولی از حیطه ی ادب خارج نشد. رفتار ایشون کاملا توهین آمیزه و نگاهشون به شما یک نگاه از بالا به پایینه. دقت کنید که ایشون به شما بدون ارائه ی هیچ سند و مدرکی ،تهمت و افترای دروغ بستند؛ وقتی توی این مرحله احترامی برای شما نگه نمیدارند معلوم نیست بعدا می خواند چطوری رفتار کنند. ضمنا جلسه ی خواستگاری جلسه ی روانکاوی نیست که شما رو تحت فشار بگذارند و واکنشتون رو نسبت به شرایط بسنجند!
    ایشون با شما موافق نیست ، شاید یکی از دلائلش وضعیت اقتصادیتون باشه؛ مطمئن باشید بعد از ازدواج هم چنین برخوردهایی رو ازش شاهد خواهید بود و این میتونه رو رابطتون با دختر ایشون اثر منفی بذاره؛ به نظر من بیشتر بررسی کنید و خیلی هم خونسرد با قضیه کنار نیاید.
    حفظ استواری شخصیت هر انسان ،مقدم به هرچیز دیگه ایه. احترامتون رو از دست ندید.
    موفق باشید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : دوشنبه 23 تیر 93 در ساعت 22:34

  10. 6 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    Gholamzadegan (دوشنبه 23 تیر 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرهنگ 27 (سه شنبه 24 تیر 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 24 تیر 93), مقیمی (سه شنبه 24 تیر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 24 تیر 93)

  11. #37
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 95 [ 12:56]
    تاریخ عضویت
    1393-2-25
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,272
    سطح
    28
    Points: 2,272, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 38 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از شما
    حالا که حرف های شما رو خوندم متوجه شدم خواهرم همچین بی راه هم نمیگفت
    من نه اینکه تو زندگیم با این گونه رفتارها مواجه شدم و همیشه مدیریتش کردم به جای برخورد به همین دلیل به خودم نگرفتم حرفاشون رو
    حالا که خوب فکر می کنم به حرفهای پدرشون ایشون اصلا نباید با مادر من اونطوری حرف میزد و خیلی هم با من بد حرف زد و به قول شما کلا مخالف بود و نمیدونم اینا اصلا چرا با جلسه سوم موافقت کردن برام عجیبه اگر با وضع مال طرف مخالفین چرا وقت و مالش رو باعث میشید هدر بده
    مشکلی نداره تجربه ای شد برای من که دیگه نگذازم همچین اتفاق هایی بیفته
    تشکر

  12. 4 کاربر از پست مفید Gholamzadegan تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 24 تیر 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 24 تیر 93), مصباح الهدی (سه شنبه 24 تیر 93)

  13. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای غلامزادگان

    شما خیلی خوب در مورد کارتون توضیح دادین.
    اما من هم با آقا رضا موافقم.

    همین طور احساس می کنم پدرشون شاید چون سرهنگ بودند یکمی عادت کردند که از زاویه شک نگاه کنند.

    ما یه همسایه سرهنگ داشتیم یه بار خونمون دعوتشون کردیم از دم در به اینکه درتون مشکل داره یه وقت دزد نزنه و تا یه چیزایی که فکرش را هم نمی کردیم گیر می داد!

    نمی تونم راجع به پدرشون قضاوت کنم. و راستش می ترسم قضاوت کنم. شاید چون سرهنگ بودند و خیلی نگران دخترشون از جنبه تحکم صحبت می کردند و همون دیدگاهی که شما داشتین.

    در کل به نظر من اگر شناختی روی دختر ندارین به نظر من ریسکه.


    راستش اگر فقط از جنبه بالا حرف می زدند می شد گفت اون علاقه پدری و نگرانی پدری از اینکه می خواد مطمئن بشه خواستگار دخترشون چه جوریه، باشه.ولی این که این جوری گفتن دروغ میگه!!! کلا از نوع صحبت هاشون خوشم نیومد. اصلا باادب صحبت نمی کردند. آقا رضا درست می گن آدم می تونه باادب انتقادهای تندی بکنه.

    اگر فقط جنبه تحکم بود می گفتم شاید مثل بابای من باشه با اینکه بابام اصلا آدم متکبری نیست ولی وقتی حس پدری و مسئولیتش برانگیخته می شه اون جنبه تحکم مردونه تو جلسات خواستگاری سمتش میاد.ولی تاحالا اینجوری صحبت نکردند.هیچ وقت طرف را خورد نمی کردند. خواستگار را پسرم و... خطاب می کنند.


    از یک طرف هم احساس کردم پدر دختر از اینکه شما تک پسر هستین و ... و اینکه ممکنه بخواهید مادرتون را هم شما از نظر مالی و... در آینده حمایت کنید نگران هستند.برای همین پرسیدند پشتیبان پسر شما کیه؟


    به نظر من شما که نفر اولتون بوده که خواستگاری رفتین. خودم فکر می کنم آدم تجربه اولش هنوز نمی دونه دقیقا چی می خواد. یعنی خیلی خوبه آدم یه چند موردی تجربه داشته باشه تا از سلیقه خودش مطمئن باشه.

    به نظرم تجربه خوبی هم براتون شد.در واقع پاتون به خواستگاری باز شد و جلوی یه جناب سرهنگ این قدر خوب صحبت کردین!!! واقعا خیلی روان صحبت کردین.انگار چندین بار خواستگاری رفتین!

    من بودم این ریسک را برای ادامه جلسات نمی کردم و موردهای دیگه را می دیدم.

    این جور که معلومه بعدا هم نمی تونید دختر را خوب بشناسید و پدرشون گویا خیلی سرسنگین هستند و ادامه روند شناختتون دشواره.

    سطح خانوادگی خودتون و خانواده دختر را از نظر عرف چه جوری ارزیابی می کنید؟

    واقعا بعد از فوت پدرتون خانواده شما را چه کسی پشتیبانی می کرده؟

    و بعد از ازدواج فکر می کنید مادرتون از نظر مالی و ... چقدر به حمایت شما احتیاج دارند؟ وابستگی چقدره؟ و از چه لحاظ هایی؟( دقیق فکر کنید)


    (شاید حل و فصل همین سوالات تو ذهنتون برای زندگی مشترک آیندتون و برای خواستگاری های بعدیتون مفید باشه.)


    ********************

    اگر شب قدر به حرم امام رضا رفتین؛ اگر احیانا تونستین منو هم از دعاتون فراموش نکنید.

    التماس دعای شدید




    - - - Updated - - -



    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : سه شنبه 24 تیر 93 در ساعت 01:38 دلیل: تکرار

  14. 5 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    Gholamzadegan (سه شنبه 24 تیر 93), m.reza91 (سه شنبه 24 تیر 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرهنگ 27 (سه شنبه 24 تیر 93), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 24 تیر 93)

  15. #39
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    323
    Array
    سلام گفتم که گل نخرید هربار خاستگاری بخایی اینهمه خرج کنی که...

    ولی فکر میکنم این رفتار کافیه برا ادامه ندادن همونطور که اقای محمد رضا و هدی جان گفتن
    یعنی من اگه جای شما بودم همچین حرفایی رو قبول نمیکردم چه برسه به ادامه.

    واقعا ازین طرزبرخورد متاسف شدم اونم نسبت به پسری که اینهمه کارو تلاش کرده درسم میخونه
    میتونستن خیلی مودبانه و با وقار جواب منفی بدن داریم چوب همین کارارو میخوریم همینه که وضع پسرامون شده این.
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  16. 4 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    Gholamzadegan (سه شنبه 24 تیر 93), m.reza91 (سه شنبه 24 تیر 93), فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرهنگ 27 (سه شنبه 24 تیر 93)

  17. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام
    به نظر من که دو خانواده اصلا باهم تناسب ندارن حانواده هایی که پدرشون همچین شغلایی دارن از اون دسته خانواده های خشک و متعصب هستند پدر ایشون هم که اصلا انگار نه انگار شما تحصیلکرده ای و رو پای ودت ایستادی و به جای تحسین کردن از این نظر که بعد فوت پدرتون چطور خانواده رو مدیریت کردید درستون رو ادامه دادید و ..... میگن که فکر نمیکنید الان زوده برای اقدام خواستگاری یعنی چی ؟ یعنی هنوز شمارو تو اون درجه از فهم و درک و مردونگی ندیده که بخواد دخترش رو بهتون بده ....
    با توجه به گفته هاتون مشخص هستش که تو این چند سال تقریباااااااا آمادگی واسه شروع یه زندگی رو داری حالا شاید فعلا یکم از نظر مالی ضعیف باشی اما اگه یه زنی بگیری که واقعا دوست داشته باشه و کمکت کنه تا باهم زندگی رو بسازید تا چندسال دیگه به امید خدا همه چیز حل میشه اینو بدون پایه یه زندگی موفق یه زن خوب .....
    ایشون هم توی اون خانواده بزرگ شده با سخت گیری های پدرش و بدخلقیاش به نظرم مادرش هم زیاد حق تصمیم گیری نداره و نصمیم نهایی رو پدر میگیره .....
    اولا: مخالفت خانواده اصلا خوب نیست و مقاومت در برابرش اصلا جواب نمیده و نتیجه وبی هم نداره من خودم تجربه کردم که دارم میگم.....
    دوما:پدری که از الان این چیزارو داره تو سرت میزنه مطمئن باش 100% بعدا هم بهت میگه فقط کافیه مثلا اونا عید فطر رسم داشته باشن که برای دخترشون طلا ببری و شما فرضا لباس ببری دیگه تمام......
    سوما: دخترخانوم مشخصه که برشی در خانوادش نداره و نمیتونه به خاطر زندگیش بجنگه و هنوز آمادگی لازم واسه مرکز بودن یه خانواده رو نداره.....
    بازهم تصمیم گیرنده نهایی خودتی
    امیدوارم که بیشتر دقت کنی و محتاطانه تر تصمیم بگیری....

  18. 2 کاربر از پست مفید maedeh120 تشکرکرده اند .

    Gholamzadegan (سه شنبه 24 تیر 93), فرهنگ 27 (سه شنبه 24 تیر 93)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.