به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 102
  1. #21
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها
    مشکل ما فقط این اختلاف سنیه. اگه من فقط سی سالم بود حامی الان مال خودم بود. ما تو خیلی چیزا با هم جور هستیم. ساعتها حرف داریم با هم بزنیم. جفتمون توی یه کار و رشته ایم. همه چیزمون خوبه... ولی اون الان خسته ست.
    راستش تا الان فکر می کردم ارتباط جنسی و جسمی نداشتید. حالا که همه استفاده هاش را کرده یادش افتاده که مادر داره و باید ازدواج کنه؟

    نوشتی تنها مشکل اختلاف سنی است.
    می شه بگی کی مخالف ازدواج شما بخاطر اختلاف سنی است؟
    ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 31 فروردین 92 در ساعت 13:18

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 تیر 92 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1391-12-09
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    1,385
    سطح
    20
    Points: 1,385, Level: 20
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 192 در 82 پست

    Rep Power
    29
    Array
    شیدا جان ما به طور کامل با هم رابطه داشتیم. ناراحت کاری که باهاش میکردم نیستم. خودم دوبرابر اون لذت میبردم. هرچند خدا منو ببخشه که رابطه حرام بوده و دارم چوبشو میخورم!
    در مورد این که کی مخالف ازدواج ماست، راستش نمیدونم. هیچوقت حرف ازدواج ما نبوده. خودمم هیچوقت چیزی نپرسیدم. اما خودش میگه که من بابت شرایط سنی و زمانهای آزاد باید ترکت کنم...

  3. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    سلام

    دوستان عزیز

    لطفا تاپیک افتهای احتمالی در کار مشاوره رو مطالعه کنید و بعد از اون به ارسال پست بپردازید.اینجا کسی حق نداره کسی رو سرزنش کنه.مراقب جملاتتون باشید تا اوضاع مراجع رو بدتر نکنه.

    سارا جان

    اگر پستی ناراحتت میکنه فقط کافیه اونو گزارش کنی تا حذف بشه.خودت هم احتمالا میدونی که امکان حذف تاپیکت نیست.از حرفهای بچه ها ناراحت نشو.هرکسی سعی داره با قلم و زبون خودش بهت کمک کنه.حالا یکی تند تر و یکی نرم تر.

    به دلیل دو تا پست اینجا رو ترک نکن.تو الان بیشتر از هروفتی به مشاوره و درد و دل نیاز داری.پس اوضاع رو بدتر نکن.

    بپذیر که مقصری.همون قدر که تو مقصر بودی و خودت رو در اختیار این اقا گذاشتی اونم مقصر بوده.درسته.پس خیلی مظلومانه به این قضیه نگاه نکن و فکر نکن خیلی در حقت اجحاف شده و ظلم شده.

    اگر در واقع پایان ماجرا چیزی غیر از این میشد جای تعجب داشت.این یک واقیعته.خیلی از اقایون با کسی که بدون تعهد باهاشون وارد رابطه میشه اصلا حتی فکر ازدواج هم نمیکنن.چه برسه به خوده ازدواج

    اگر اون اقا از این رابطه لذت برده تو هم بردی.کسی که مجبورت نکرد؟کرد.؟
    خودت هم با علاقه رفتی سمت و سوی این کار.

    تو اگر یک درصد هم با این شخص ازدواج میکردی مطمئنا زندگی خوبی نمیتونستید داشته باشید.زندگیتون میشد پر از شک.هم تو و هم اون بارها با خودتون میگفتید اگر فلانی انقدر راحت میاد و با من وارد یک رابطه میشه پس حتما با کسان دیگه هم این کار رو میکنه.به خصوص اون اقا این فکر رو در موردت میکرد و هزاران مشکل دیگه ایجاد میشد.
    همیهش میگن هروقت جلوی ضرر رو بگیری منفعته.الان جریان شماست.

    حالا چقدر میخواهی باز هم ضرر کنی به خودت بستگی داره.
    دنیا تموم نشده.

    هم تو و هم اون اقا حق دارید برای زندگیتون تصمیم بگیرید.اون اقا حالا اینجوری تصمیم گرفته.

    قدیمیا حرف قشنگی میزنن.میگن برای کسی بمیر که برات تب کنه.راست هم میگن.عشق و علاقه باید دو طرفه باشه

    سارا جان
    مرتکب اشتباه شدی.بپذیر.انقدر به زمین و زمان بد و بیراه نگو.تو بار تقصیرت در این رابطه بیشتر بوده.میدونی چرا؟

    برای اینکه اگر اصلا وارد این رابطه نمیشدی اصلا کار به اینجا نمیکشید.

    زندگی جدید رو برای خودت رقم بزن.میتونی یه زندگی جدید رو شروع کنی.درس بخونی و به خودت زمان بدی تا روح و روانت اروم بشه.

    کم کم میتونی به فکر ازدواج هم باشی.(با صداقت)

    شاید زمان ببره اما شدنیه.

    اون رو هم بسپر به خدا.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    masom (سه شنبه 27 فروردین 92), کامران (سه شنبه 27 فروردین 92), باران بهاری11 (سه شنبه 27 فروردین 92)

  5. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    54
    Array
    سلام سارا جان . خوبي؟
    تكلت به خدا باشه. مطمئن باش هر روز كه از خواب بيدار ميشي كمي از دلتنگي هات كم ميشه . همه ماهايي كه اينجاييم همونايي كه ميگن به دردت نميخوره و ازين حرفا خودشون يه روزي همين شرايطو تجربه كردن و ميفهمن تو چه حالي داري . ولي به عنوان يه خواهر دارم بهت ميگم
    عمر غم هم كوتاهه. ميگذره. كم كم برات عادي ميشه.
    به اون خداي بزرگ كه هر چي دارم و ندارم از اونه. يه روزي ميرسه كه به حال امروزت فكر ميكني و دستاتو بالا ميبري و ميگي خدايا شكرت. شكر كه ازش جدا شدم.خدايا شكرت كه الان با كسي كه قلبش پاكه نيتش خوبه قدرت تصميم گيري داره و دركل فردي نرماله ازدواج ميكنم
    اين شرايط رو هممون تجربه كرديم.
    بعدش هم فكر ميكني چرا سكست باهاش عاليه؟ چرا باهم خوب ميتونين حرف بزنين؟ چرا به نظر خودت حرف همو ميفهمين؟
    همش برا اينه كه اون مردي با تجربه س.اون ميدونه چطور باهات رفتار كنه كه تو رو به خودش وابسته كنه و الا تو چرا بايد به جاي اينكه بري سراغ يكي مثل خودت كه جوونه بري سراغ كسي كه كلي خاطره داره و دنياش باهات فرق ميكنه. اون كلي سكس داشته كه ميدونه چطور راضيت كنه و مطمئن باش اينو تجربه شخصيه كه بهت ميگم هر مردي كه فقط يه مدت كوتاه با زنش باشه كم كم ياد ميگيره چطور راضيش كنه.
    ايشالله كه روزي بيايو بگي كه چقدر خوشبختي با كسي كه بتوني همه دوره هاي زندگيتو باهاش بگذروني.
    بوووووووس

  6. 5 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    asemani (سه شنبه 27 فروردین 92), barani (سه شنبه 27 فروردین 92), shabe niloofari (سه شنبه 27 فروردین 92), she (سه شنبه 27 فروردین 92), شیدا. (سه شنبه 27 فروردین 92)

  7. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سارا جان ، خودت بهتر از همه میدونی این رابطه چقدر بهت آسیب زده. دنیای قشنگتری اون بیرون منتظرته به شرط اینکه از این حال و هوا دربیای و اون آقا رو برای همیشه صد در صد از زندگیت بذاری بیرون. همه ایمیل ها و عکس هارو پاک کن ، تلفن ها رو رد کن ، اس ام اس هارو نخونده پاک کن ، کادو هارو بریز دور (همه رو) از شر هر چیزی که تورو یاد اون میندازه خلاص شو عزیزم.
    مدتی به خودت فرصت بده ، سرتو با کار گرم کن و تو این مدت از روانپزشک کمک بگیر. بعد از این دوره سخت مثل فولاد آبدیده میشی اگه از اشتباهاتت (که هر کسی میتونه مرتکب بشه) درس گرفته باشی. مهم اینه که به این نتیجه برسی که "وقتشه ، وقتشه رفتن، وقتشه....."

    پ.ن :
    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
    مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

  8. 2 کاربر از پست مفید samanis تشکرکرده اند .

    she (سه شنبه 27 فروردین 92), شیدا. (سه شنبه 27 فروردین 92)

  9. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    91
    Array
    پریا جان اگه اینجا بودی الان میومدم و بغلت می کردم! حرف منو زدی خانومی.
    .
    آره سارا جون ما هم از این تجربه ها داشتیم. همین ما که ازدواج کردیم. به نظر تو سنتی هستیم. کهنه بچه می شوریم. با مادرشوهر بحث می کنیم. آبگوشت می پزیم... خیلی از ما هم :
    .
    1. یه روزی دانشجو بودیم و پر از خیال و آرزو و شعارهای فمنیستی.
    2. عاشق مردی شدیم که مظهر اون دانش و شعارها بوده برامون. یه آدم باتجربه و فهمیده خیلی بزرگتر از خودمون.
    3. اون مرد خیلی وقتا زن داشته خیلی وقتا زن نداشته ولی به ما راه نداده. خیلی وقتا راه داده و کار کشیده به سکس.
    4. ما هم تن دادیم چون دختر بودیم. با احساس بودیم نمی خواستیم از دستش بدیم. نیازهای جوونی و عشق داشتیم.
    5. سکس برای ما هم وابستگی آورده. نه تنها قلبمون بلکه تنمون هم گرفتار شده. بوی عطرش رو گرفتیم.
    6. مرد با تجربه رابطه جنسی خوبی هم می تونه برقرار کنه. رفتار متناسب و پخته ای هم داره. بلده چطوری بازی کنه که نبازه.
    7. هیچ مردی رو نه دیدیم و نه شنیدیم که با کسی هم بستر بشه رفیق بشه به قصد لذت و بعد دلش بخواد با اون ازدواج کنه.
    8. ما ولی دلمون خواسته ازدواج کنیم نه به خاطر اینکه اون رو مث روز اول دوست داشتیم پاک و صادقانه. نه! فقط به خاطر وابستگی شدید. به خاطر عشق. به خاطر اینکه باور کنیم فریب نخوردیم. به خاطر اینکه خودمون رو گول می زنیم.
    9. این رابطه بالاخره تموم میشه. ما هم درد کشیدیم. مث درد اعتیاد. تمام تنمون درد گرفته. به یه زنگ به شنیدن صداش نیاز داشتیم. به یه لحظه دیدنش. به یه نگاهش نیاز داشتیم.
    10. یه روزی درد آروم میشه و کم کم بی تفاوتی میاد. یه روزی دوباره به زندگی برمی گردیم. با چیزهایی که بدست آوردیم و چیزهایی که از دست دادیم.
    11. آخرش هممون بازنده ایم. ولی میزان باخت فرق می کنه. بعضی ها ازش متنفر می شن. بعضی ها فراموش می کنن. بعضی ها می بخشن. بعضی ها بت خودساخته رو می شکنن.
    12. بزرگ میشیم. عشق های دیگه ای میاد. مردهای جوون تر، بی تجربه تر. ناپخته تر. مردهایی که احترام و شگفتی ما رو بدست نمی یارن اما می تونن ما رو برای خودمون بخوان. برای زندگی شونه به شونه. برای همراهی. مردهایی که شخصیت ما رو خرد نمی کنن.
    13. ما هم یه روزی ادعاهامون رو کنار می ذاریم. به واقعیت نگاه می کنیم. به خودمون. به رشد کردن. یه روزی دوباره به خودمون احترام میذاریم.
    14. یه روزی صاحب دختری جوون میشیم که ما رو نادون میدونه و عاشق استاد فهمیده و روشنفکرش میشه.

  10. 9 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    .نیما. (شنبه 31 فروردین 92), asemani (سه شنبه 27 فروردین 92), barani (سه شنبه 27 فروردین 92), mahroo (سه شنبه 10 اردیبهشت 92), mohammad6599 (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), paria_22 (سه شنبه 27 فروردین 92), sara.s (چهارشنبه 28 فروردین 92), shabe niloofari (سه شنبه 27 فروردین 92), شیدا. (سه شنبه 27 فروردین 92)

  11. #27
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 اسفند 93 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    224
    امتیاز
    2,769
    سطح
    32
    Points: 2,769, Level: 32
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 345 در 153 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خسته جان

    تصوری از احساست الان ندارم ک بگم درک می کنم و اینا الکی . حرف هایی هم ک دوستان می گن فقط برا کمک به شما هست مطمئنا و بس . دلیل دیگه ای به ذهنم نمی رسه
    تو یکی از پست ها از سر عصبانیت عقایدتون رو گفتین ک فکر کنم تا به حال به این صراحت نگفته بودی و خوب با این طرز فکر اگه اصلاح نشه شما همین الانش هم مشکلی ندارین . چون می دونستین چقد اختلاف سنی دارین ، اهل ازدواج هم ک نیستین ، پس به خواسته هاتون ک رابطه جنسی و یه نفر برای عاشق شدن بهش بود رسیدین .

    جناب حامی ولی منطقی تر از شما به نظر می رسه لااقل برای حرف مادرش ارزش قائل هست و می دونه تا همیشه نمی شه به یک زندگی بدون تعهد و کنار همی ادامه داد .
    مشکل خیلی از ماها اینه ک بین سبک زندگی غربی و ایرانی گیر کردیم .یعنی از طرفی تریپ روشنفکری و عقاید بزا بر می داریم و موضوعی مثل ازدواج رو لوث می کنیم تا فقط کنار هم زندمانی کنیم ولی از اون طرف انقد احساسات می زاریم پاش ک اون رو فقط توی ازدواج باید بزاری ن فقط یه رابطه بدون حریم . هزار باز شنیدیم و دیدیم ک مردا دختر های آسیب پذیر رو فقط برای لذت و رفع نیازهاشون می خوان ولی موقع ازدواج قضیه فرق می کنه و می گردن دنبال پاک ترین و معمولا چادری ترین دختر به عنوان همسرشون تلخه ولی خوب شما عاشق هستین و انگار تو این دنیا کسی جز شما عاشق نبوده و نمی دونه عشق یعنی چی .خیر ، عشق باعث بزرگ شدن آدما ، پیشرفت ، بهتر شدن زندگی آدما می شه نه شکستن همه چیز .

    ما تو خیلی چیزا با هم جور هستیم. ساعتها حرف داریم با هم بزنیم. جفتمون توی یه کار و رشته ایم. همه چیزمون خوبه
    همینا ؟ کافیه ؟

    عشق خیلی خوبه ولی عشق فکر نمی کنم به معنی نادیده گرفتن همه چیز و انجام دادن همه کار باشه . اگه یه بار عشق رو معنی کنی ممنون میشم دوست دارم بدونم از نظر شما عشق یعنی چی واقعا
    ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 31 فروردین 92 در ساعت 13:23

  12. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 مهر 03 [ 03:24]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,691
    امتیاز
    44,059
    سطح
    100
    Points: 44,059, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,911 در 1,649 پست

    Rep Power
    349
    Array
    سلام بر سارای عزیزم.

    سارا جان شما توی این رابطه که قصدت ازدواج نبود، درسته؟

    عزیزم هر رابطه ای یه خوبی هایی داره، یه هزینه هایی. فکر کن ببین از اول چه اهدافی از این رابطه داشتی؟ ببین اونها برآورده شدن یا نه. من فکر می کنم قصدت از رابطه لذتی بود که ازش می بردی، درسته؟ خب تو لذتت رو بردی. هر سلامی یه خداحافظی ای داره، باهاش ازدواج که نکرده بودی، قرار نبود همه عمر با هم باشید درسته؟

    به خودت احترام بگذار عزیزم. بپذیر تو هم خواسته هایی در این رابطه داشتی که بهشون رسیدی. و رسیدن به اون خواسته ها، یه هزینه هایی هم داشته که داری پرداخت می کنی دیگه.

    خودت رو قربانی نبین. بپذیر که تو تصمیم گیرنده بودی.


    نقل قول نوشته اصلی توسط sara.s نمایش پست ها
    http://www.hamdardi.net/thread-27494.html
    من تا حالا هیچ مردی رو به این حد تو زندگیم دوست نداشتم. بهش میگم تو که از روز اول میدونستی من 18 سال ازت کوچیکترمو به دردت نمیخورم چرا با من این کارو کردی؟
    میگه خودت خواستی. الانم نمیخوام پست باشم. میتونم بازم ازت سو استفاده مالی و جنسی کنم ولی میبینم نمیخوام تورو خرابت کنم. یه بار هم بهم گفت مگه چه اتفاقی افتاده چند بار اومدی پیشم با هم گپ زدیم و حال کردیم. ( به همین راحتی از سکسمون حرف میزنه) سکسی که خودش میگه تو این 40 سال چیزی مثل منو تجربه نکرده.
    سارا جان استادت درست می گه.

    و اینهایی که اینجا نوشتی هم هیچ تناقضی با هم ندارن. شما رابطه جنسی با هم داشتید. اما این هیچ الزامی ایجاد نمی کنه که هیچ کدوم نخواید تغییر مسیر بدید.

    یه رابطه جنسی بی نظیر (که 40 سال پیش تجربه نشده) کافی نیست که کسی نخواد بره با یکی دیگه نامزد کنه. متوجهی؟ رابطه جنسی برای استادت مهمه، اما برای انتخابش، معیارهای دیگه ای داره، یکیش مادرش.

    سارای عزیزم. اگه واقعی و درست به همه چی نگاه کنی، دیگه اینقدر رنج نمی بری.

    بپذیر که با هم خوش گذروندید. و بپذیر که دیگه تموم شد. :*

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 31 فروردین 92 در ساعت 13:28

  13. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    khoshkhabar (سه شنبه 27 فروردین 92), paria_22 (سه شنبه 27 فروردین 92), she (سه شنبه 27 فروردین 92), کامران (سه شنبه 27 فروردین 92)

  14. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    91
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میـشل نمایش پست ها
    بپذیر که با هم خوش گذروندید. و بپذیر که دیگه تموم شد. :*
    دارم به نگاهت نگاه می کنم میشل جان !!!!!!!!
    ویرایش توسط فرشته مهربان : شنبه 31 فروردین 92 در ساعت 13:30

  15. #30
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میـشل نمایش پست ها

    سارای عزیزم. اگه واقعی و درست به همه چی نگاه کنی، دیگه اینقدر رنج نمی بری.

    بپذیر که با هم خوش گذروندید. و بپذیر که دیگه تموم شد. :*
    فکر نمی کنم این نگاه واقعی و درست باشه.
    اگر با هم خوش گذرونده بودند و اگر همه چیز اینطور بود که شما می گی یا سارا می گه ( اما باور نداره) الان نباید مشکلی باشه.

    این روابط دختر را وابسته می کنه. مخصوصا ارتباط جنسی که حتی از نظر علمی ثابت شده که تاثیری روی مغز زن می ذاره که وابسته می شه.

    با این صحبتها که هر دوتون لذت بردید یا ... ( که خیلی ها برای توجیه سکس های نامشروع می گن ) درست نیست و فقط بهانه و دست آویزی هست برای این که مردهایی که سکس نامشروع داشتند بگن دو طرفه بود و تو هم لذت بردی و دختر رابطه هم سعی کنه بفهمه که لذت برده اما نمی دونه چش شده و چرا نمی تونه به راحتی اون مرد بگذره و بره.

    چرا مرد به راحتی می گه مامانم آرزو داره من داماد بشم و ما بخاطر اختلاف سنی مون نمی تونیم با هم باشیم
    و دختر که (به خاطر بسیار جوان تر بودنش ) باید شاکی این اختلاف سنی باشه می خواد بمونه، اما مرد واسش بهانه می آره.

    بهتره قبول کنیم که اشتباه بوده تا این که یک تجربه و رابطه خوب که تمام شده. چون اگر رابطه خوبی است تکرارش برای سارا و تجربه اش برای دیگران نباید چیز بدی باشه.

  16. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khoshkhabar (چهارشنبه 28 فروردین 92), mohammad6599 (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), she (سه شنبه 27 فروردین 92), فرشته مهربان (شنبه 31 فروردین 92), کامران (سه شنبه 27 فروردین 92)


 
صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.