با سلام (((سلام. خب چرا به همراه خانمتون نمیرید پیش خانوادتون؟
خودش دوست نداره بیاد یا شما خودتون میخواید تنها برید؟))) ایشون میان بریم اما آنچنان سرد و خشک رفتار میکنن که صدای خواهرو مادر و همه مونو درآورده ! عمدا نمیخواد با احدی از آنها حتی ذره ای صمیمی بشه! صمیمی که هیچ حتی ظاهرو نگه داره! مرز بین اختلافها و کم محلی های خانواده اونها با خانواده من در زندگی ما کجاس آخه ؟ همسر من به شدت پشت خانوادش در میاد منم بالطبع حق رو به خانواده خودم میدم و این شروع ماهها درگیری و قهره بین ماهستش. بارها به ایشون گفتم زندگی ما سوا هست باید به فکر هم باشیم اما واقعا ایشون فیزیکی ازدواج کرده و روحا هنوز مجرده و پیش اون خواهر و مادر کینه ای. چندین ماهه دنبال انتقالی به تهرانم حتی اگه با این هزینه های مسکن دربدر بشم اما اونم درست نمیشه . واقعا خدا خودش شاهده که کم آوردم . این حرف و اینجا میگم: واقعا اگه بچه ای نبود بطور جد به جدایی فکر میکردم اما اون راهم برام بسته اس . مگه میشه خدا همه راهها رو رو بنده اش ببنده یا من کورم ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)