دوستان گلم من جلسه ى خواستگاريم به لطف خدا با خوبى و خوشى برگذار شد، البته بيشتر جنبه ى يه مهمونى دور همى داشت تا خواستگارى... يعنى دريغ از چهارتا جمله ى مناسب و به درد بخور كه بين دوتا خانواده رد و بدل شه و تكليف مارو روشن كنه! فقط تيكه پاره كردن تعارف بود، نه راجع به مهريه حرف زديم نه رسم و رسوم، كلا هيچى! بعد هم قرار شد تا آخر تابستون صبر كنيم واسه نامزدى گرفتن و رسمى اعلام كردن، دليلش هم اينه كه همديگه رو بهتر بشناسيم، مشاوره بريم و تكليف كار آقا داماد تا اون موقع معلوم شه، چون ميخواد بعد از ماه رمضون يه كار آزاد در كنار پدرش شروع كنه
من الان دق مرگ دارم ميشم، چون به نظرم شش ماه زمان خيلى زيادى هست براى اين كه بين خواستگارى و نامزدى فاصله بيفته، ما تقريبا همديگه رو شناختيم و وضع ماليمون هم اونقدر بد نيست كه نتونيم از پس شروع زندگى بر بياييم، هم خداروشكر داماد به كمك پدرش يه خونه ى كوچيك داره، هم جفتمون داريم كار مى كنيم و در آمد داريم، به نظرتون اين فرصت شش ماهه كه مطرح شد يه جورايى بلاتكليف گذاشتن ما و بى منطقى نيست؟
نبايد الان از نظر عرف يه مهمونى كوچيك بگيريم و حلقه رد و بدل كنيم كه حداقل شرايط رفت و آمدمون يك كم راحت تر باشه؟ ما واقعا از نظر شناخت نسبت به هم اوكى هستيم، مى ترسم با اين بى فكرى پدر و مادرم همه چى خراب شه
علاقه مندی ها (Bookmarks)