من خیلی سنتی و ناپخته سع سال پیش ازدواج کردم .بعد از عقد فهمیدم خیلی از حرفایی که تو خواستگاری گفته بود دروغ بود خودشون ثروتمند نشون میدادن در حالیکه بعد از عقد فل همیدم تمام خرج خونه و تحصیل خواعر برادرش هم شوهرم میده در حالیکه پدرش سالم بود و داءم خونه بود.فهمیدم شوهرم عرق خور حرفه ای بوده و به من نگفته اختلافات فرهنگی فاح ش باهاشون داشتم از عروس خیلی انتظارات داشتن خیلی دخالت می کردن مادرشوهرم خیلی رک بود و هر حرفی رو میزدمن خیلی از اونا سرتر بودم انگار خودشون فهمیده بودن و هی میخواستن تخریبم کنن اما من خیلی کوتاه میومدم چون شوهرم و دوست داشتم اونم میگفت خیلی دوستم داره و داءم بهم وعده میداد و حق و به من میداد خیلی از خانوادش بد میگفت از اینکه حمایتش نمیکنن.خلاصه بعد از دو سال شوهرم به همه چی پشت پا زد من و بچم و ول کرد به شکل عجیب و وحشتناکی سمت خانوادش رفت الان هم داریم جدا میشیم باباش همه کارست خودش و پشت پدرش قایم میکنه بچش و نمیبینه .از اینکه با همچین ادمی وصلت کردم پشیمونم همش دنبال انتقام از خودش و خانوادشم حال خوبی ندارم کمک کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)