به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    1,396
    سطح
    20
    Points: 1,396, Level: 20
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    جدايى يكدفعه من و تنهايي

    سلام دوستان
    من قبلاً يه تاپيك زده بودم راجبه وابستگى خواهرم به من
    حالا مشكل من تنهاييمه كه داره خيلى اذيتم ميكنه
    منو نامزدم از هم جدا شديم بدون اينكه باهم حرف بزنيم دليله جداييمونو بگيم خانواده ها خيلى راحت بدون حضور ما جدامون كردم و همه جا اعلام كردن بعد از چند سال
    واين برام مسئله است كه چرا اين اقا كه منو اينقدر دوست داشت اينقدر به من وابسته بود هر ساعت پيشه من بود و من زنش بودم و ميگفت وقت مرگ پايان جدايي چرا سراغم نيومد چرا نيومد بخواد كه بركردم
    روز اخر منو اون سر يه مسءله كوچيك داشتيم بحث ميكرديم كه همسايه ها فكر كردن دعواست و زنگ زدن پليس وقتى پليس اومد و ما توضيح داديم چيزى نيست و رفت اما همون لحظه بابام به باباش زنگ زد كه ببين پسرت چيكار كرده پليس اومده كه همون لحظه باباش زنگ زد به اونو اون رفت واسه خانواده توضيح بده مسئله چى بود كه ديگه همو نديديمو فقط خبر جداييمونو فهميديم و پس دادن هداياى عقد و كه اون وسط ما باز همو نديديم
    بهمين سادگى رفت اين مسئله داره ديونم ميكنه چون امكان نداشت قهره منو ببينه يعنى هيچ وقت نه دعوايى داشتيم هروقت ناراحت ميشدم همون لحظه از دلم در ميورد تا از سركار تعطيل ميشد پيش من بود حتى وقت ناهارشو ميومد كه با من باشه ميگفت زندگى بي من معنى نداره براش
    حالا چرا اينجورى شد
    چيكار كنمبه نظرتون بعد٧ ماه هنوز شبا با گريه ميخوابم هنوز تا كسى بهم پيشنهاد ميده ناراحت ميشم ه
    وز منتظرم بياد دمه شركت و بيادو باهام حرف بزنه
    بايد چيكار كنم ميخوام فراموشش كنم ميخوام بهتونم به يه رابطه جديد فكر كنم

  2. کاربر روبرو از پست مفید atosa تشکرکرده است .

    آرام دل (پنجشنبه 12 تیر 93)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    دوست عزیز صدای دعواتون چقدر بالا بوده که همسایه ها به خودشون اجازه دادن به پلیس زنگ بزنن ؟ چون اینطور مواقع اکثرا دخالت نمی کنن و میگن زن و شوهرن خودشون آشتی می کنن.
    یعنی شما به ایشون زنگ نزدید یا ایشون به شما
    مگه موضوع دعوا چی بوده ؟
    البته اگر شما فکر می کنید جدایی فقط سر اون دعوا بوده احتمالا اشتباه می کنید و این قضیه ریشه دار تر بوده مثلا همون مواقع که میومده منت کشی از دلتون در میاورده شاید حق با ایشون بوده و به مرور زمان سرد شده یا خیلی مسائل دیگه
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  4. 6 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 12 تیر 93), salehe92 (پنجشنبه 12 تیر 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 11 تیر 93), واحد (چهارشنبه 11 تیر 93), آرام دل (پنجشنبه 12 تیر 93), خیال تو (پنجشنبه 12 تیر 93)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 03 [ 04:02]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    37,798
    سطح
    100
    Points: 37,798, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام.
    یعنی بعدش شما هیچ زنگی، مسیجی و ایمیلی هیچی ندادین و حال ایشون رو نپرسیدین؟
    یعنی فقط نشستین و نگاه کردین؟

  6. 5 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    salehe92 (پنجشنبه 12 تیر 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 11 تیر 93), واحد (چهارشنبه 11 تیر 93), آرام دل (پنجشنبه 12 تیر 93), خیال تو (پنجشنبه 12 تیر 93)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    من واقعا متاسفم برای کسانی که سرگرمی دیگه ای ندارند و مجبورند اینجا داستان سرایی کنند.

    یه نگاه به تاپیکهایی که باز کردین و ساپورت می کنید بندازید.

    بهتر نیست برید سایت 98 یی ها قصه بگید؟

    کاری می کنید که کسانی هم که تاپیک واقعی می ذارن و مشکلشون را بیان می کنند دیگه کسی بهش توجه نکنه.

    شاید یه روزی شما هم نیاز به همدردی و کمک دیگران داشتید !!!!!!
    هر چند الان هم نیاز شدید به درمان دارید و متاسفانه سایت برای درمانهای تخصصی کاری نمی تونه بکنه.

    یک کلیک چپ روی اسمتون و مشاهده ارسالهای انجمن، نشون می ده شما کدوم تاپیکها رفتید و قصدتون از ساپورت اون تاپیکها چیه.

    شفای عاجل
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (سه شنبه 10 تیر 93), khaleghezey (چهارشنبه 11 تیر 93), فرهنگ 27 (چهارشنبه 11 تیر 93)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    39
    Array
    این مسئله برای شما خارج از ایران اتفاق افتاده ؟
    اونجا دو نفر با جنگ و دعوا با هم زندگی نمیکنن وقتی که میبینن هیچ تناسبی با هم ندارن از هم جدا میشن و براشون این مسئله معنی نمیده که دو نفر سالها با هم زندگی کنند و اسمشون زن و شوهر باشه بدون اینکه از هم خوششون بیاد (هنوز به این باور نرسیدن که میشه با لباس سفید وارد زندگی مشترک شد و با کفن زندگی مشترک به پایان برسه)

    به نظرم همسایه ها مقصر نیستند چون با این نوع از زندگی ما ایرانیها هیچ آشنایی نداشتند

    اما پدر شما نباید پای پدر همسرتون رو وسط میکشیده

    اون پسر هم مقصر نیست
    دوران نامزدی دوران آشناییه

    حتما نباید اتفاق خیلی خاصی رخ بده تا دونفر حس کنند به هم نمیخورن

    این حس در مجموع ماه ها رفت و آمد بوجود میاد

    ممکنه پسری بشدت عاشق دختری باشه اما بمرور زمان متوجه بشه اون چیزی که میخواد نیست ولی از روی دلسوزی یا ترس یا خوشبینی و هر عامل دیگه ای با اون دختر ادامه بده بدون کوچکترین تغییری در رفتارش اما یک روز ناگهانی به این نتیجه برسه که این روند باید بالاخره متوقف باشه

    و به احتمال فراوان پدر مادرش توی این مدت تو گوشش میخوندن که شماها با هم خوشبخت نمیشید ولی پسر اسرار بر ادامه داسته و مقاومت میکرده
    وفقط یک تماس از جانب پدر شما کافی بود تا این انبار باروت منفجر بشه و دیگه اون پسر نتونه این ازدواج رو توجیح کنه

    کلی احتمال و حالت میشه برای این اتفاق بوجود آمده در نظر گرفت
    اما نکته مهم اینه که شما نباید دیگه به ایشون فکر کنید و همه چیز رو باید تمام شده بدونید

    احتمالا فرهنگ کشوری که در اون حاظر هستید در اون پسر و خانواده اش هم تاثیر گذار بوده
    در کشور های دیگه طرفین خیلی سخت گیری میکنند برای پیدا کردن همسر مناسبشون و ممکنه حتی سالها با هم باشند و از هم جدا بشند بدون اینکه ازدواجی رخ بده

    اما بعد از ازدواج براحتی از هم طلاق میگیرند و اینکه یکی از طرفین به خواسته های خودش نرسه کافیه

  10. کاربر روبرو از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده است .

    واحد (چهارشنبه 11 تیر 93)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 تیر 94 [ 17:55]
    تاریخ عضویت
    1391-10-29
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,271
    سطح
    35
    Points: 3,271, Level: 35
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    195

    تشکرشده 268 در 91 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    من واقعا متاسفم برای کسانی که سرگرمی دیگه ای ندارند و مجبورند اینجا داستان سرایی کنند.

    یه نگاه به تاپیکهایی که باز کردین و ساپورت می کنید بندازید.

    بهتر نیست برید سایت 98 یی ها قصه بگید؟

    کاری می کنید که کسانی هم که تاپیک واقعی می ذارن و مشکلشون را بیان می کنند دیگه کسی بهش توجه نکنه.

    شاید یه روزی شما هم نیاز به همدردی و کمک دیگران داشتید !!!!!!
    هر چند الان هم نیاز شدید به درمان دارید و متاسفانه سایت برای درمانهای تخصصی کاری نمی تونه بکنه.

    یک کلیک چپ روی اسمتون و مشاهده ارسالهای انجمن، نشون می ده شما کدوم تاپیکها رفتید و قصدتون از ساپورت اون تاپیکها چیه.

    شفای عاجل
    این بنده خدا که کلا دو تا تاپیک باز کرده.با موضوع معقول
    فک کنم دارید اشتباه میکنید شیدا خانوم

  12. 2 کاربر از پست مفید tanin-91 تشکرکرده اند .

    salehe92 (پنجشنبه 12 تیر 93), صبا_2009 (سه شنبه 10 تیر 93)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    1,396
    سطح
    20
    Points: 1,396, Level: 20
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شيدا خانم اولاًمن اگه تاپيك زدم چون واقعاً نياز به كمك داشتم هم در مورد خواهرم هم نامزدم
    دوماً من اگه جايي جواب دادم نظر شخصى خودم بوده كه به نظر ميومده شايد به كسى كمك كنه مثل بقيه
    مرسى از دعات واقعاً نياز دارم شفا چون تو اين سن از زندگى خسته شدم
    اما يه نصيحت خواهرانه عزيزم واقعاً اخلاق تند و زبون نيش دارى دارى كه اين واسه يه خانوم خوب نيست ممكنه دل خيلى ها بشكنه كه شيشه شكسته شده رو جمع كردنش دست و زخمى ميكنه

    درسته اينجا همه با هم دوست ميمونن و بعد چند سال جدا ميشن اما اين يه شوك بود برا من كه چرا ديگه پيشم نيومد كه حرفامونو بزنيم ش به باباش به بابام گفته بود ايشالا شايد چند سال ديگه باز اينها به هم برگشتن بابام گفته بود يه بار اشتباه كردم ١٠بار كه اشتباه نميكنم
    ميدونم منو دوست داره ولى از خانواداش ميترسه اخه حرف زدن اونم دمه شركت ديگه به كسى ربطى نداره كه نيومده
    چند
    تا تكس داد صبا جان اما توش فقط نوشته بود دوست دارم دلم تنگ شده چندتا جوك و اخريش تبريك شب يلدا
    كه خواهرم نزاشت جواب بدم
    ينجا تا كسى بحث ميكنه همسايه ها زنگ ميزنن پليس بستگى به صدا نداره بستگى به حسشون داره كه اينا دارن دعوا ميكنن يا نهاصلاً درك ندارن اخه به اونا چه من ميخوام ازادانه بحث كنم اما نميزارن

    من مشكلم فراموشى كه نميدونم هر وقات تنهام بدياش يادم ميره و حس پشيمونى بهم دست ميده
    خيلى بدى داشت دروغگو بود مشروب خور بود يعنى معتاد به مشروب خورى بود و ميديد و به من اولا گفته بود به دود حساسيت دارم اما ٢تا قيلون تو ماشينش بود تو ماشينش داشت و اصرار داشت منم مثل خودش كنه كه باهاش بحث نكنم
    خيلى پولكى بود نميخواست درامدمو خرج خانوادهام كنم در صورتى كه سهام مال بابام كه به من واگزار كرده ىبه خاطر بيماريش كه خونه نشينش كردههم
    ش ميخواست پول از خانواده ها پس بگير
    ولى خوبيش اين بود باهام خوب بود اهل دعوا كردن نبود دختر باز نبود اهل خيانت نبود

    من واقعاً بريدم نياز به يه همراه دارم سختمه يه زندگى رو تنهايي بچرونم و اين جدايى يدفعه كه حتى خودمونم تصميم نگرفتيم فشارو روم بيشتر كرده
    خيلى كم حرف شدم ديگه از زندگى خسته شدم همش ميگم خدا دوستم داشته كه جدا شدم چون باهاش يه عمر غمگين بودم از اون ور ميگم بعدى بدتر نباشه
    خيلى سختمه چيكار كنم فراموشش كنم

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 تیر 03 [ 04:02]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    37,798
    سطح
    100
    Points: 37,798, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    آتوسا جان، من فکر کردم که نامزدت کاملا مطابق با معیارهات بوده و هیچ مشکلی نداشتین ولی با این چیزایی که نوشتین، این جدایی خیلی هم بد نبوده، شاید اصلا یه اتفاق مثبت تو زندگیت بوده.
    به نظر من مشکل اصلی شما همون وابستگی خانوادتون به شما هست و فشار کاری زیادی که بهتون تحمیل شده و همین باعث میشه که تنهایی رو بیشتر احساس کنید.
    امکانش هست عضو انجمن آزاد بشین؟ اونجا مدیر بهتر می تونه در مورد خانوادتون بهتون راهکار بده.

  15. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    salehe92 (پنجشنبه 12 تیر 93), آرام دل (پنجشنبه 12 تیر 93), خیال تو (پنجشنبه 12 تیر 93)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مهر 94 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    44
    امتیاز
    1,396
    سطح
    20
    Points: 1,396, Level: 20
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 29 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    صبا جان خودم هم ميدونم اين جدايي اجبارى بهترين اتفاق بوده چون باهاش خوشبخت نبود اما اين يه دفعه اى بودنش شوك خيلى بدى بود بهم
    اره تمام مسءوليت زندگى با من انگار دارم يه خانواده رو اداره ميكنم عين يه مرد خريد بكنم كار بكنم درس بخونم قبض هارو بدم مواظب خرج كردن باشم
    تو شركت با ١٠٠ تا مرد طرفم كه حياى ايرونى نميدونن بايد با همشون بسازم تا مشكلى تو روند كارا ايجاد نشه سهامم پايين نياد
    تمام اينا فشار كه كسى دركم نميكنه نياز به يه تكيگاه دارم دارم از زندگى نا اميد ميشم
    عزيزم اين انجمن ازاد چيه من از اينجا ميتونم پول واريز كنم؟

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 تیر 93 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1393-1-16
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    434
    سطح
    8
    Points: 434, Level: 8
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 55 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من1زمانی با1نفر اشنا شدم.دوستش نداشتم.درسته دانشگام تمام شده بود اما هنوز نمیفهمیدم دوست داشتن چطوریه وبه خاطر فشار شدید کار و دوری از خانواده (گرچه بابام هیچ وقت منو دوست نداشت)به اون اقا 1کم وابسته شدم.ونمیدونستم وابستگی با دوست داشتن و عشق فرق میکنه.پسر خوبی بود تنها مشکلش هم این بود که تمام تصمیماتش رو مامانش میگرفت و همه اش میگفت مامانم اینو گفته مامانم دوست جدیدش خیلی بی نظیره.وقتی از پیش تو برمیگردم خونه مامانم تمام صحبتامون رو میپرسه ومن هم براش میگم چی خوردیم کجا رفتیم در مورد چیها توضیحاتمون چی بود.30 سال هم داشتا اما مثل 15 ساله ها بود.من به هیچ چی ایراد نمیگرفتم.فقط دلم میخواست باهام حرف بزنه.خیلی تنها و غریب بودم.اون بی احساسی من رو متوجه شده بود وخودم نه.1روز به شوخی بهش گفتم من نمیخوامت خاستگار زیاد دارم و... .
    دیگه نیومد پیشم.بهم زنگ یا اس نداد.من هم با خودم گفتم اگه بهش اس بدم پررو میشه.خودش باید بیاد منت کشی.1هفته شد ونیومد.زنگ زدم برنداشت.اس دادم جواب نداد.زنگ زدم داداشش مامانش گوشی برداشت.ازش خواستم شماره ی دخترشو بهم بده نداد.بعد از چند وقت که دائم بهش اس میدادم و خواهش میکردم برگرده بهم گفت خودت اینجور خواستی و همه اش از جدایی و خاستگارات حرف میزدی.یادت میاد فلان روز منوبرده بودی 1ی از خاستگارات رو نشونم بدی؟
    هر چی گفتم بابا 1شوخی بود خواهش میکنم برگرد گفت حق با مامانمه که ما به درد هم نمیخوریم.
    تمام یادگارهاشو گذاشته بودم در 1کارتن کفش و روزی چند بار نگاش میکردم و گریه پشت گریه.حتی شادونه ای که از1دست فروش خریده بود برام و دستش بهش خورده بود هم میبوسیدم که دست اون بهش خورده.
    بعد ها با شوهرم اشنا شدم و وقتی عشق رو تجربه کردم کلی خدا رو شکر کردم که چه قدر خوب شد که اون خودش رفت.ارزش همه ی گریه هام رو داشت. الان انقد شوهرم رو دوست دارم و قربونش میرم و هواش رو دارم که هیچ وقت فکرش هم نمیکردم من بتونم عاشق 1مرد بشم.چون تا قبلش به مرد ها کاملا بی حس و بدبین بودم.من و شوهرم واقعا2تا عاشق دیوونه ایم وهیچ وقت با1مشت اشغال مقایسه اش نمیکنم

  18. 2 کاربر از پست مفید barania تشکرکرده اند .

    Farzane-F (پنجشنبه 12 تیر 93), خیال تو (پنجشنبه 12 تیر 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رهايي از وابستگي(انسان رهايي يافت
    توسط fateme71 در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 تیر 92, 17:27
  2. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 اسفند 91, 16:21
  3. پاسخ ها: 42
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 دی 91, 13:13
  4. راهنمايي براي شروع تلاش براي فردايي بهتر
    توسط roz_zard در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 دی 89, 12:45
  5. منو راهنمايي كنيد تنهايي وبي كسي دارد مرا از پادرمي اورد
    توسط تابي در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 04 دی 87, 09:18

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.