سلام دوستان !
من ديشب يه تجربه خوب داشتم كه خواستم به شما هم بگم.::
ديشب از همسرم خواستم يه كاري رو انجام بده و تاكيد كردم كه دقيقا چه جوري بايد اونو انجام بده ولي وقتي همسرم اومد خونه ديدم درست برعكس اون مورد رو انجام داده از اونجايي كه بهش تاكيد كرده بودم و اينكه ديگه راهي براي جبران اون مورد نبود خيلي عصباني شدم ولي از اونجايي كه پسرم هم بود و نمي خواستم محيط خونه نا آروم بشه با آرامش به شوهرم گفتم خودت اين جور عمل كردي؟
شوهرم با عصبانيت و مثل كسي كه آماده يه نبرده داد زد كه آره حالا چي شده و....
واقعا عصبي شده بودم از اينكه حق رو به خودش داده و جلو بچه داد و فرياد راه انداخته .بهش گفتم حالا بيا منو بكش!!!
شوهرم همين جور مي خواست داد و فرياد كنه ولي سعي كردم كنارش نباشم و خودم رو به كارهاي ديگه مشغول كردم ...
با اينكه در طول روز خيلي كار كرده بودم و خسته بودم تازه دندون درد هم داشتم ولي با يه ذره فكر ديدم داد و بيداد كردنم فقط قضيه رو بدتر مي كنه...
وسايل شام رو آماده كردم و پسرم رو به حموم بردم تا شايد تا بيرون ميام شوهرم آرومتر شده باشه
ولي همين كه بيرون اومدم باز با عصبانيت گفت:"اين چيه درست كردي؟تو هنوز نمي دوني چطور بايد غذا درست كني.نمك نداره .بي مزه است .حالمو بهم مي زنه و...."اين در حالي بود كه نزديك به دوساعت پشت سر هم توي آشپزخونه وقت گذاشته بودم تا يه غذاي جديد براي شام آماده كنم و وقتي چشيده بودم به نظرم عالي بود.
در جواب شوهرم لبخند زدم و سكوت كردم.
همون موقع برق رفت .يه ماه پيش دو تا شمع تزئيني خوشكل خريده بوديم و ديشب شوهرم بلافاصله رفت اونا رو روشن كرد بهش گفتم مي رم يه شمع ديگه ميارم ولي گفت نه مي خوام اينا رو روشن كنم....
با اينكه نمي تونستم تحمل كنم باز هم لبخند زدم و گفتم خيلي خوب پس بذار من اون چراغ اضطراري رو خاموش كنم تا شاممون حسابي شاعرانه بشه (با اين كه همسرم به قول خودش اصلا اهل اين بچه بازي ها نيست)
شب تا قبل از خواب يه خرده ديگه ايراد هاي بي دليل گرفت و من با اين كه منتظر يه فرصت بودم تا حرف بزنم ولي سكوت كردم...
فقط آخر شب موقع خواب بهش گفتم از اين به بعد وقتي مياي خونه همه ناراحتي ها و عصبانيت هات رو بده به من و من با كمال ميل همش رو ازت تحويل مي گيرم تا تو آروم بشي و...
صبح هم فقط با لبخند يه تذكر كوچولو در مورد اون موضوع بهش دادم:D
بهم گفت صبحانه بده ببرم(همسرم معمولا صبحانه رو در محل كارش مي خوره) من هم با خنده گفتم تز اون شام بد مزه ديشب كه نمي خواي او هم گفت خوب حالا من نبرم مي مونه خراب مي شه بيار مي برم!!:D
خلاصه با آرامش بدرقه اش كردم و رفت
نتيجه اخلاقي!!!!:
اگه من ديشب مقابله به مثل مي كردم و از اونجايي كه در تمام موارد هم بهانه هاي همسرم بي دليل بود حق رو به خودم مي دادم چيزي جز يه اعصاب خرد و دل گرفته از هم بدست نميومد ولي حالا با اينكه هيچ كدوم از اشكالاتي كه پيش اومده حل نشده ولي يه آرامش و شادي خيلي خوبي دارم كه شايد حتي با رفع اون مسائل بدست نمي آوردم
ببخشين اگه پر حرفي كردم فقط مي خواستم شما رو هم در شادي امروزم شريك كنم
اميدوارم همتون از كارهاتون شاد باشين و با لبخند زندگي كنين!
علاقه مندی ها (Bookmarks)