سلام
من تازه عضو شدم ولي قبلش خيلي توي اين تالار گشتم و خيلي از موضوعات رو خوندم .
موضوع من سر اينه كه من حدود 1 ساله كه با يك پسر دوستم و دوستش دارم و اونم من دوست داره . اونقدر كه از بي وفايي پسر ها و ضربه خوردن دختر ها خوندم كه ميترسم يك موقع همچين بلايي به سر من هم بياد . ما با هم قصد ازدواج داريم ولي خانواده هامون نميدونن . تازه فكر نميكنم اگه بدونن هم موافقت كنن.
مسئله اينه كه ما الان خيلي احساسي برخورد ميكنيم . خيلي عشقولانه با هم برخورد ميكنيم . ولي من ديگه ميترسم . ميترسم يك روز بره و من رو تنها بزاره و من داغون بشم.
واسه اين يك اس ام اس بهش دادم و بهش گفتم كه اگه واقعا قصد ما ازدواجه ما بايد يك رابطه ي ساده با هم داشته باشيم تا بتونيم همديگه رو بشناسيم و وابستگي توش نباشه و اين نباشه و اون نباشه و ...
ولي اين دوستم بعد از خوندن اس ام اسم بهم گفت از اس ام اس ات متنفرم . من همچين كاري رو نميكنم كه بخوايم خيلي خشك با هم برخورد كنيم و بدون احساس باشيم .
حالا بگيد من چيكار كنم . از يك طرف دوستش دارم و واسه خودمم اين شرايطي كه گفتم سخته و اي يك طرف هم از وابستگي و بعدش جدايي ميترسم . ( مخالفت خانواده ها هم كه رو شاخشه ) از يك طرف هم دوستم قبول نميكنه كه ما رابطه مون اينجوري بشه . حالا بگيد من چيكار كنم ؟ چه جوري راضيش كنم كه قبول كنه؟