سلام من باربد هستم 17 ساله من و مادر و پدرم با هم زندگی میکنیم خیلی هم خوب هستیم منتها گاهی وقتا پدرم با من مشکل دار میشه شاید یه کم حرف زشت از دهنش در بره مامانمو دوست دارم ولی اون هم همینطور از نظر من بیشتر بحث هایی که بابام میکنم زیر سر مامانمه .
احساس میکنم باعث ننگ خونوادمم هم مامان بابام هم خواهرای بزرگتراز خودم که هنوز که هنوزه بعد ازدواجشون منو نصیحت میکنن و مثل بچه ها باهام برخوردمیکنن
ولی من از نظر دیگران بسیار موفق دیده میشم
نمیدونم چرا ؟؟ تعجبم از اینه که چرا من خودمو یک کودک موفق میبینم ؟
احساس میکنم با این که خیلی نصیحتم میکنن باز هم بی تفاوتی و بی محبتی ازشون سر میزنه
دوست دارم گریه کنم ، حال و هوای خودکشی کردن هی به سرم میزنه ولی میدونم جرئتشو ندارم یعنی خودمو کوچیک میبینم ...! هیچکس رو پیدا نمیکنم باهاش حرف بزنم ، خیلی خودمو هر روز دور تر و دورتر میبینم نسبت به والدینم مثل یه جاده که با ماشین دنده عقب از اونا دور میشم | الحمدالله از وضع رفاهی بد نیستیم ولی دلیل این همه بدبختی رو نمیدونم
لطف کنین همتون کمکم کنین به خدا راهی بجز این انجمن ندیدم