با سلام خسته نباشيد
اول با عرض پوزش نمي دونم جايي كه درخواست كمكم را نوشتم درسته يا نه (جاش تو اين تاپيك هست يا نه ؟) ببخشيد اگر نيست هر دستور بفرماييد در خدمتم

قبلا چند تاپيك در ارتباط با مشكلم با همسرم ايجاد كردم و خودم معرفي كردم و شايد بشناسيدم

مشكل اساسي الانم اينه كه مدتي هست نسبت به همسرم به شدت پرخاشگر و عصبي شدم....... هرچي سعي ميكنم باز برميگردم سرخط....... ديگه از خودمم خسته شدم...... بدي موضوع اينه كه فقط نسبت به ايشون كنترلي روي اعصاب و رفتارم ندارم ....
توي محيط كار و خانواده خودم و همسرم همه منو آدم آروم و با ادبي مي دونن اما در مقابل مهمترين فرد زندگيم حسابي بد رفتار و بد اخلاق و بي ادب شدم....
امروز داشتم مباحث كارگاه زن لطيف و مرد مقتد ررو مي خوندم ......... از خود م خجالت كشيدم من توي اين مدن تمام كارهاي بدي رو كه در اونجا مطرح شده بود رو انجام دادم.......
همه چيزايي كه لطافت يه زن رو براي شوهرش از بين مي بره..... اما دست خودم نيست كنترلي روش ندارم -- نمي دونم چرا .........

شوهرم مرد خوب و با محبتي هست از نظر بيان احساسات و ابراز محبت چيزي كم نمي زاره اما همينطور كه تو تاپيك هاي قبليم كمك خواسته بودم يه عادت زشت دروغ گفتن داره .........

دروغ گفتن هاي مكررش باعث شده تو خيلي موارد هيچ اعتمادي بهش نداشته باشم و اين عدم اطمينان خودش باعث عصبانيتم ميشه...... وقتي مي بينم دوباره دروغي ميشنوم بي اختيار پرخاشگر ميشم و همه ي بايد ها رو زير پا ميزارم و همه ي كارهاي نبايد رو ناخودآگاه انجام ميدم. (متاسفانه مثل خورد كردن غرورش - از بين بردن اقتدارش و ........)

خيلي دلم مي خواد مثل وقتهايي كه هنوز خيلي از دروغ هاش برام رو نشده بود ... احساس كنم تكيه گاهمه ...... سرم رو شونه هاش بزارم ......برم توي آغوشش و از نوازش هاش لذت روحي ببرم . ..اما نمي تونم.......... هر وقت خيلي اين احساس نياز روحي سراغم مياد يادم به دروغ گفتن هاش مي افته و احساس مي كنم تكيه گاه امني نيست و اين خودش باعث ميشه دوباره بد بشم . بد اخلاق بشم و سر هر چيزي باهاش بجنگم

ببخشيد خيلي نوشتم

از دست خودم خسته شدم

چكار بايد كنم....... با خودم چكار كنم؟