سلام دوستای خوبم
دلم خیلی گرفته دیگه خسته شدم از بس کارهای احمقانه میکنم گفتم بیام اینجا شاید شما کمکم کنید راستش همه از من خیلی توقع دارن می خواهن من بهترین باشم تو همه چی منم به خدا آدمم کم میارم اگه ذلم بشکنه هیچکسی نیست یه سراغ ازم بگیره وقتی دلم میگیره میگن چرا حالت خوب نیس مگه تو هم دلت میگیره منم به خدا آدمم کافیه کوچکترین خطایی سربزنم با من چه می کنن شکر خدا من باید تو همه زمینه ها نمونه باشم هیچ کس از درونم خبر نداره واسه همین رفتم چت کردم گفتم اونجا هیچ کس از من توقع نداره و اگر با کسی درد ودل کنم چون منو نمیشناسه اشکال نداره ولی بازم نتونستم تا اینکه چند وقت پیش یه آقایی خیلی اصرار داشتن که منو ببینن منم با اینکه با تمام این دوستی هی مخالفم از عواقب همه این دوستی ها خبر دارم رفتم نمیدونم چرا؟شاید می خواستم بگم من این همه که فکر می کنید خوب نیستم حالا اون آقا می خواهد که من باهاش باشم چی کار کنم؟آخر عاقبت همه این دوستی ها را میدونم ولی نمی تونم با این آقا بهم بزنم چندبار گفتم نه من دیگه ادامه نمی دهم ولی نشد من چی کار باید بکنم؟