به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 52
  1. #1
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 خرداد 04 [ 22:57]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,584
    امتیاز
    67,964
    سطح
    100
    Points: 67,964, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 97.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,216

    تشکرشده 14,130 در 2,566 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    307
    Array

    تعارض های برابر، راه حل چیست؟

    یه زمانهایی خیلی شکننده میشی
    خیلی تحمل و صبرت میاد پایین
    یه زمانهایی ذهنت همش درگیره
    میدونی منطق چیه
    میدونی به احساست که زودگذر هم هست داری بیش از حدش بها و ارزش میدی
    ولی می بینی منطق نمی تونه آرومت کنه

    خیلی احساس زجرآوری دارم ، و بدتر از اون سیل اشکهایی است که سرازیر میشه




    رفته بودم سر حوض

    تا ببینم شاید

    عکس تنهایی خود را در آب

    آب در حوض نبود

    تو اگر در تپش باغ . خدا را دیدی

    همتی کن و بگو . ماهی ها

    حوضشان بی آب است

    وه که ای ماهی زیبای زمان

    در پی آب مباش

    من خدا را دیدم

    او همان تنهایی است

    او هماغوش تو در داخل آب است عزیز

    آب با من می گفت

    که به عشق تو چنین بی سر و پا مواج است

    قلب او خانه تست

    آب حس کردنی است

    آب تنهاست عزیز

    در پی ماهی زیباست عزیز

  2. 19 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (شنبه 20 اسفند 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: این تلخی ها هم بگذرد...

    بالهاي صداقت عزيزم... منم عينا همين احساس رو دارم... تو تنها نيستي عزيز دلم...

  4. 6 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (سه شنبه 13 دی 90)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    126
    Array

    RE: این تلخی ها هم بگذرد...

    جلوي گريه هات را نگير بي امان گريه كن ولي به دور از چشم ديگران. گريه كن تا مي توني ولي به دور از چشم ديگران. اينقدر گريه كن تا گريه هات تموم شه.

    وقتي گريه هات تموم شد بنويس علت ناراحتي ات را و سعي كن براي خودت حل اش كني به هر شكلي كه شده.

    بارها دچار اين حالت شدم و به همين شكل حل اش كردم بال هاي صداقت عزيز. تو داشتن اين حس تنها نيستي من بارها تجربه اش كردم مهربونم.

  6. 6 کاربر از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده اند .

    ليلا موفق (چهارشنبه 14 دی 90)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: این تلخی ها هم بگذرد...

    بالهای صداقت

    وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هرچه می خواهد ببارد...


  8. 9 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (جمعه 19 اسفند 90)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: این تلخی ها هم بگذرد...

    بالهای صداقت عزیز منم عین توام حتی بدتر از تو
    تو تنها نیستی..............
    غم بود کوه، دل بود کاه...........
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  10. 7 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (سه شنبه 13 دی 90)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 دی 93 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1390-10-03
    نوشته ها
    42
    امتیاز
    2,290
    سطح
    28
    Points: 2,290, Level: 28
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    74

    تشکرشده 75 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: این تلخی ها هم بگذرد...

    بعضی وقتها خیلی زجر آوره مخصوصا وقتی که سیلی محکم رو از کسی میخوری که یک روزی نوازشگرت بود .
    اما چیزی که خیلی خوبه گذر زمانه . من هم دوران سختی رو گذراندم . دو ماه گریه کردم ولی کم کم و خودبخود وقتی که غم دلم رنگ کهنگی گرفت با خودم روراست شدم و تصمیم گرفتم که منم با گذر زمان بگذرم .
    گذر زمان کمکم کرد به حالت اولم برگردم هرچند گاه گاهی باز به یاد روزهای زجر آور میافتم و اتفاقی که برام افتاد ولی این برای من بزرگترین تجریه زندگیم بود . همه چیز میگذره
    خدا خیلی به ما نزدیکه ولی ما نمیبینیم و احساسش نمیکنیم . وقتی واقعیت را به ما نشان میده تازه میفهمیم که خدا با ما بود و اونو شکر میکنیم .

    چه دعایی کنمت ؟
    بهتر از اینکه خدا پنجره باز اتاقت
    باشد.....

  12. 5 کاربر از پست مفید navay ashna تشکرکرده اند .

    navay ashna (سه شنبه 13 دی 90)

  13. #7
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 خرداد 04 [ 22:57]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,584
    امتیاز
    67,964
    سطح
    100
    Points: 67,964, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 97.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,216

    تشکرشده 14,130 در 2,566 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    307
    Array

    RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟

    سلام دوستان عزیز و ممنون از هم حسی تون
    اون روز بعد از زدن این تاپیک رفتم تهران
    تمام طول مسیر رو با صدای ضبط ماشین گریه می کردم ، اصلا متوجه نشدم چه طوری این مسیر رو طی کردم و رسیدم خونه مامانم اینا
    با شروع هر ترانه این سخن مدیر هم یادم میومد


    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی


    موسیقی های جذاب، عکسهای قشنگ قشنگ و متون ادبی مبهم و همه گیری که ما در جهت شعله ور کردن یک حس خاص خودمون به استخدام می گیریم، منجر می شود که فرایندهای منطقی طی مسیر از اولویت خارج شوند.

    به همین خاطر هست گاهی ترانه هایی که با حال ما تطابق دارد منجر به تشدید احساسات ما شده و مانع بازیافت آرامش ما می شود.

    بسته به شخصیت مان گاهی از غم و اشک و... نیز لذتی پنهان می بریم و این خود مشوقی برای ما می شود که مرثیه خوانی احساسی ما افزایش یابد


    خلاصه اینکه:
    کاهش و کنترل احساسات و بسیج روند منطقی ذهن در برون رفت از مشکلات و رسیدن به هدف در چنین موقعیت هایی (موقعیت هایی که با مشکلی روبرو هستیم)، از کوبیدن بر طبل احساس مفید تر است. شک نکن

    می دونستم که این بها دادن به احساسم درست نیست اما دوست داشتم گریه کنم
    دوسال بود که گریه احساسی نداشتم
    ==================
    موقع برگشتن هم دوباره همون ترانه ها بود ولی اینبار بار عاطفی روی من نداشت ، بیشتر توجهم به جاده و رانندگی بود تا همنوایی ترانه ها با احساساتم

    حالا که کمی آروم شدم مشکلم رو بررسی کردم و می تونم بیانش کنم تا راه حل بگیرم

    تقریبا دو سال هست که زندگی ام رو از نو بازسازی کردم و در طول مدت این دوسال با بکار گرفتن مهارتهایی زندگی و مشاوره ها تا اینجا زندگیم رو پیش بردم
    من در اون مدت که در کنار شوهرم نبودم و در این تالار زندگی ها رو می خوندم و راهکار ها رو می دیدم
    متوجه شدم که من هم در زندگی زناشویی خیلی بی تجربه و ناآگاه بودم
    و واقعا دلم می خواست فرصتی بدست بیارم تا کاستی هایم رو در زندگی رفع کنم
    که با کمک خدا و تلاش زیاد این فرصت رو بدست آوردم
    دوسال پیش که من و همسرم یکبار دیگه تصمیم گرفتیم باهم باشیم او شرایطش رو مطرح کرد و من نیز شرایطم رو گفتم و بر سر اون شرایط توافق کردیم ،
    لحظات خیلی خوبی در مدت این دوسال با همسرم به وجود آوردیم و رابطه مون خیلی خوب شکل گرفت اما مشکل من اینجاست که تقریبا یک ماهی هست که همسرم داره ساز مخالف میزنه و تمام رشته هایی که با هم بافتیم رو پنبه می کنه
    از در محبت و با تمام تلاشم سعی کردم با این رفتارهای شوهرم نیز بسازم و خم به ابرو نیارم تا یه مشکل کوچک به یه بحران تبدیل نشه ، اما شواهد این طور نشان می دهد که موفق نبودم

    در نهایت شوهرم بهم گفت: من نمی تونم بر سر توافقم با تو بمونم
    و این مساله خیلی من رو آزرد
    چون من چیز زیادی ازش نخواسته بودم ( با تمام مسائلش کنار اومده بودم ، سیگارش ، مشروبش، دوستان ناجورش، خانواده اش، عدم ارتباط با خانواده من و ...)



    دیدم دو راه پیش رو دارم

    1)جدایی
    2)ادامه این زندگی


    دلیل اصلی من برای جدایی تنهایی است ، چون شوهرم خیلی زیاد داره من رو تنها میذاره ، توی شهری که زندگی می کنیم من غریب هستم ، شهر کوچکی هست و اینجا خیلی احساس تنهایی می کنم
    بیشتر وقتم را با دخترم هستم ، ولی نیاز دارم با یک انسان بالغ هم صحبت بشوم
    شوهرم خودش رو درگیر کارش کرده و خیلی کم خونه هست ، ساعت هایی هم که هست ، من خوابیدم (چون صبح باید زود بیدارشم و برم سرکار) و به دلیل تفاوت زیاد عقیدتی که با هم داریم نمی تونیم از مصاحبت با هم استفاده کنیم
    همسرم وقتی خونه هست بی بی سی تماشا می کنه ، حتی شده یک خبر رو چندین بار نگاه می کنه و از سیاست های کشور انتقاد می کنه و انتظار دارد من با او همراه بشوم
    خوب من اصلا آدم سیاسی نیستم
    خنثی هستم نه اینور نه اونور
    بیشتر سعی می کنم فقط به معنای تایید حرفهایش لبخند بزنم و گاهی بگم آره ، شاید ، نمی دونم

    من نیاز دارم ، با همدیگه در مورد خودمون ، زندگیمون صحبت کنیم ، باهم یه فیلم تماشا کنیم ، و از همین روزمرگی های همه زندگی ها

    که اگر هم طلاق بگیرم این تنهایی پر نمیشه ، چون خلا هم صحبت رو بازهم دارم

    پس چه جدایی و چه موندن در زندگی برایم یک امتیاز داره و نمی دونم چگونه این تعارض رو حل کنم

    تعارض بعدی موندن در این شهر و یا منتقل شدن به تهران در کنار فامیل و آشنایانم هست

    این شهر خوبه
    محل کارم خوبه ، همکاران خوبی دارم ، مهمتر از همه اینجا همه جا به هم خیلی نزدیک هست ، چون شهر بزرگ نیست ،
    خونه خیلی خوبی دارم ، بزرگ هست و زیبا
    دخترم مدرسه اش رو خیلی دوست داره ، اینجا آرامش دارم ، ترافیک نیست ، وقت های آزاد زیادی هم دارم ، هزینه های زندگی به مراتب کمتر از تهران هست ، اینها مثبت هاش هست

    اگه برم تهران ، توی شهری میرم که بهش تعلق دارم ، در کنار فامیل هامون می شوم
    می تونم در مراسمشون شرکت کنم ، دوستانم رو ببینم ، در حقیقت به جایی می روم که عمری در آنجا زندگی کرده ام و بزرگ شده ام ، و اونقدر مراکز تفریحی و تجاری داره که می تونم وقتم رو پر کنم ، البته اگه با اون شلوغی تهران وقتی هم باقی بمونه
    ولی بدیش هم اینکه امکانات رفاهی رو که در اینجا دارم در تهران نخوام داشت مسلما منزلی کوچک تر و معلوم نیست در کجای تهران... دوری راه ها بالا بودن هزینه ها ... اینجا من 7 از خونه میرم بیرون که برسم اداره ولی اونجا نه ... اینجا کاری اداری دارم ولی اونجا نمی دونم وضعیت کاریم چگونه میشه ، ساعات کاریم چه جوری میشه ، مدرسه دخترم ، دوستانش و ....
    گیر کردم نمی دونم چی کار کنم چون امتیازهای موندن در این شهر و رفتن هم برابر هست

    با مادرم که در این خصوص صحبت می کردم
    بهم گفت : تو چرا یه چیزی رو به سختی بدست میاری ولی به آسونی از دست میدی؟
    یادت رفت چقدر در تلاش بودی که زندگیت رو حفظ کنی؟ حالاچرا دوباره اومدی اول خط؟

    الان واقعا نمی دونم چگونه باید این مشکل رو حل کنم ، واقعا گیج شدم ، بین دوراهی مونده ام
    خودمم و در کنارش دخترم ... حتی نمی دونم با همسرم چگونه برخورد کنم ...
    چند روزی میشه جز به ضرورت با هم صحبت نکرده ایم ...
    نمی دونم چگونه می تونم باورش کنم ... فکر می کنم خیلی نسبت به تعهداتش و حرفاش مسئول نیست ...
    توی حرفاش صداقت نداره
    مرد خیلی خیلی خوبی هست ... اما اصلا نمیشه روش حساب کرد ، نه روی حرفهاش و نه روی قولهاش ، ...



  14. 19 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (چهارشنبه 14 دی 90)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 دی 91 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1389-12-23
    نوشته ها
    301
    امتیاز
    2,429
    سطح
    29
    Points: 2,429, Level: 29
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,706

    تشکرشده 1,723 در 325 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟

    سلام بال های صداقت عزیز!!

    یه استادی دارم که میگه یافتن مسئله بیش از 50%درصد حل آن است!!!

    به عنوان یک تازه وارد و آش خور باید بگم شما خیلی خوب میتونی احساست رو حتی تو محیط مجازی بیان کنی با خوندن مشکلت درکش اصلا سخت نبود، خواستم که واقعا این تواناییت رو تحسین کنم.

    شما قابلیت حل مشکلت رو داری چون تا اینجا رو خیلی خوب آمدی

    به عنوان یه مجرد در مورد مشکلت با همسرت هیچی ندارم که بگم!!

    اما در مورد رفتن به تهران باید بگم که خیلی دقت کن!
    افراد زیادی رو میشناسم که آبا و اجدادی اهل تهرانن و دیگه از زندگی توش خسته شدن!
    خودت بهتر اشاره کردی به مشکلاتی که تهران داره.
    شخصا بگم زندگی تو یه شهر کوچیک رو واقعا ترجیح میدم البته همه دنبال چیزی هستن که ندارن!!!
    نمیدونم ابعاد دلتنگی برای خوانوادت چقدره، ولی خیال خامی خواهد بود اگر فکر کنی با مشغله ای که زندگی تو تهران خواهد داشت، بتونی زود به زود فامیلتو ببینی.

    البته نکات مثبت هم داره ها!
    ولی اگر نکات مثبتش خیلی بیشتر از زندگی حال حاضرت بود، جابجا شو!

    ببخشید بضاعت من همین قدر بود
    به اضافه یه عالمه دعا برای همه کسایی که برای زندگیشون می جنگند


  16. 14 کاربر از پست مفید دانوب تشکرکرده اند .

    دانوب (چهارشنبه 14 دی 90)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟

    بالهای صداقت عزیزم...دوست خوبم... می فهمم چی میگی و توقعت از زندگی اصلا بی جا نیست اما اینو در نظر داشته باش ما در روابطمون با موجودی سروکار داریم بنام انسان... و یک انسان هم ممکنه به هزار و یکصد دلیل حالش متغیر بشه...
    می دونی چیه؟ شوهرت می دونه تو چی میگی. نگی هم نگاه بدنت و چشمهات تابلو هست... احساس میکنم شوهرت از ترس اینکه اونچیزی که میخوای نتونه برآورده کنه زده زیر همه چی!... وقتی یکنفز توقعی از آدم داره و مرتب هم با دلش آدم رو می پاد یه جورایی آدم احساس می کنه توی زندانه و باید فرار کنه...شاید تو با خواهشهات یه قفس برای همسرت درست کردی... فکر می کنی چرا دنبال سیگار و مشروب و اینا می ره؟ چون بهش حالت بی خیالی می ده و فارغ از دنیاش میکنه.... سعی کن خودت این حالت رو براش بوجود بیاری و فعلا تا مدتی ازش چیزی نخوای...نه اینکه ولش کنی ها! نه...به وظایف زناشوییت رسیدگی کن اما چارچوبی براش تعیین نکن تا با تو همونقدر احساس راحتی کنه... بعد یک مدت که خستگیش در رفت به فواصل طولانی هر بار یک خواسته ات رو مطرح کن و اگر هم قبول نکرد شونه هاتو بنداز بالا و زندگیتو بکن...
    ببین! تو باید موقعیت شناسی کنی... باید همسرت رو اونجور که هست و ذاتشه قبول کنی... گاهی اوقات شاید بهتر باشه فقط ذل بزنیم به نیمه پر لیوان و اصلا فکر نیمه خالی رو هم نکنیم...
    در مورد تهران اومدن هم بنظرم شرایطت خیلی سخت میشه و زندگی در تهران واقعا سخته. بخصوص برای تربیت موطلایی شاید به مشکل بخوری. از طرفی به این هم فکر کن که همسرت درصورت اومدن به شهر به این درندشتی و با خصوصیات الانش چه شکلی ممکنه بشه و تفریحاتش چی خواهد بود!
    من مطئنم تو این مشکل هم از سر راه برمی داری گلم نبینم چشمای قشنگت بارونی بشه!

  18. 15 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (جمعه 19 اسفند 90)

  19. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟

    سلام بالهای صداقت عزیز،

    من که خودم از پست هایت همیشه چیزهای زیادی یاد گرفتم و کمک کردن به عضوی مثل شما برای من سخت است. ولی دوست دارم برایت بنویسم.
    و همینطور منتظر خواندن پست های اعضای با تجربه ی تالار هستم.

    همین اول یک چیزی بگویم:
    از این به بعد خواستی آهنگ گوش بدهی و گریه کنی، لطفاً پشت فرمان و توی جاده گریه نکن. هم جان خودت رو به خطر می اندازی و هم جان دیگران رو.

    وقتی این رو خواندم، متوجه شدم مادر فهمیده ای داری:

    بهم گفت : تو چرا یه چیزی رو به سختی بدست میاری ولی به آسونی از دست میدی؟
    یادت رفت چقدر در تلاش بودی که زندگیت رو حفظ کنی؟ حالاچرا دوباره اومدی اول خط؟
    شما یک بار تا پای جدایی رفتی. بعد تصمیم گرفتی که جدا نشوی. زحمات زیادی کشیدی و شرایط رو هم بهتر کردی. حالا باید دید که چه پیش اومده که بخواهی همه اینها رو فراموش کنی.

    شوهر شما گفته:

    در نهایت شوهرم بهم گفت: من نمی تونم بر سر توافقم با تو بمونم
    برای من این سوال پیش اومد که شوهر شما این حرف رو در چه شرایطی زده؟ آیا اختلاف پیش آمده بود و عصبانی بود و یک دفعه این حرف رو زد؟
    یا اینکه رفته فکر کرده و همه جوانب رو در نظر گرفته و اون وقت اومده این حرف رو زده؟
    اگر حالت دوم بوده، منظورش چی هست؟ خواستار جدایی هست؟
    به هر حال شما برای با هم ماندن یک توافقاتی داشتید و اگر یکی از طرفین نخواهد بر سر حرفش بماند کار سخت می شود...

    به نظرم وقتی راجع به جدایی می خواهی فکر کنی، قضیه ی برگشت به تهران رو خیلی در نظر نگیر. بلکه به زندگی مشترکت و خوبی ها و بدی های شوهرت فکر کن.
    شما 2 سال پیش یکبار دیگر شوهرت رو انتخاب کردی. و خودت انتخاب کردی و کسی مجبورت نکرده بود. درست است؟ می دانستی که این انتخاب یعنی زندگی دور از خانواده و در شهرستان و شرایط همسر رو هم می دانستی. به نظرم اشتباه هست که قضیه تهران و یا دوری از خانواده رو در تصمیم گیریت دخیل کنی. و این احتمال رو هم بده که برگردی به تهران و بعد از چند وقت متوجه بشوی که حالا شرایط زندگی خیلی هم بهتر نیست. و همینطور اینکه شرایط کاریت به هیچ وجه مشخص نیست. و از طرف دیگر دختر شما از پدر یا از مادرش دور می شود...


    من می دانم بالهای صداقت یک خانم منطقی است و احساسی تصمیم نمی گیرد. این حق بالهای صداقت است که خوشبخت باشد.
    به نظرم شکست در ازدواج یکی از بزرگترین شکست هایی است که در زندگی یک آدم می تواند اتفاق بیفتد. و همینطور با شرایطی که در جامعه داریم، با جدا شدن یک سری چیزها رو از دست خواهی داد. البته خیلی به مردمی که اطراف شما هستند بستگی دارد، ولی واقعیت این است که جامعه دید خوبی نسبت به زنان مطلقه ندارد.

    به نظرم وقتی به جدایی فکر کن که بدانی دیگر همه راه ها رو رفتی و ماندنت در این زندگی یعنی زجر. وقتی جدا شو که واقعاً دیگر شوهرت رو نخواهی و هیچ امیدی به ادامه زندگی با او نداشته باشی. و اون وقت که مطمئن شده باشی بدون شوهرت آرامش بیشتری خواهی داشت!


    من با این مخالفم که آدم یک عمر بدون عشق و محبت در کنار کسی زندگی کند، ولی آیا واقعاً به این مرحله رسیدی؟!

    خوب فکرهایت رو بکن... نکند یکروز تنها پای تلویزیون بنشینی و بگویی کاش شوهرم بود و اخبار می دید...

    موفق باشی.

  20. 18 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (چهارشنبه 14 دی 90)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سردرگمی و نداشتن تعادل در زندگی
    توسط sepi در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 03 خرداد 92, 05:59
  2. تعارض های برابر(2) ، راه حل چیست؟
    توسط بالهای صداقت در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 02 فروردین 91, 00:22
  3. 1 مقدمه:انسان کیست؟! انسانیت چیست؟!
    توسط مدیرهمدردی در انجمن منحصر به فرد بودن انسان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 اردیبهشت 90, 05:24
  4. روش تهیه اب قورباغه-تعجب نکنید .این خبر را بخوانید.
    توسط Niloo55 در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 اردیبهشت 88, 10:10

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.