تاثیر پذیری زیاد شوهرم از دوست صمیمیش
سلام
شوهرم یه دوست صمیمی داره و از اونجاییه که ما تو شهر غریب زندگی می کنیم و فقط خونواده دوست شوهرم که همشهریمونن اینجا داریم روابطمون باهاشون زیاده،من از یه سری رفتارای شوهرم رنج می برم چون حس می کنم تعادل توی رابطش برقرار نمی کنه،به جای اینکه بیشتر به نظرات من توجه کنه انگار یه جورایی گوش به فرمان اونه،چون اونا ماشین ندارن بار یه سری از کاراشون گردن شوهر منه مثلا بخواد بره تا مرکز شهر به شوهر من زنگ میزنه اونم حاضره از خواب بلند شه و ببرش اما من باید کلی منتش بکشم تا بره واسه خونه نون بخره یا خرید کنه،اگه خونه خودمون کاری داشته باشه مثلا تعمیرات جزیی و ..هر چی منتش بکشم ادورم میزنه ولی تا اون یه کاری داشته باشه فوری می پره،اگه اونا حوس کنن تفریح برن حتی اگه من نتونم برم به زور به خاطر اونا منو میکشونه برم ،دیروزم داشتیم دونفری میرفتیم جایی که دوستش بهش زنگ زد و از اون سر شهر کشوندش خونش تا کاری رو براش انجام بده و برناممون به هم ریخت،اصلا انگار توی این مورد نمیتونه نه بگه،حتی رفتنمون به شهرستان هم با اون هماهنگ میکنه قرار بود امروز بریم به خاطر اونا که بیان انداختش فردا در صورتی که من ازش به طور منطقی خواسته بودم رفتنمون یه روز به تاخیر بندازه این کار نکرد،اصلا انگار اون حرفش برد داره و حرف من براش بی ارزشه،کلا شوهرم طوری رفتار کرده که حس میکنم اون براش مهمتر از منه ،مسایل فقط اینا نیستن خیلی چیزای دیگه که شاید نشه گفتشون،کلا شوهرم جدا از این رایطه دوستانش این اخلاق داره که باید کلی با خواهش و التماس یه چیزی رو بهش بگی بعد فوری حرفم قطع میکنه و میگه خوب دیگه حرفت زدی خودم راجبش تصمیم میگیرم ولی اهمیت دادن بیش از حد به اون داره کلافم میکنه،توی موارد مختلف طوری رفتار میکنه که حس میکنم هیچ اختیاری از خودم ندارم دلم میخواد منم یه ستون این زندگی باشم ولی اون خیلی مرد سالاره برخلاف چیزی که خودش فکر میکنه،خیلی طولانی نوشتم اخه دلم خیلی پره
لطفا راهنماییم کنید