نمیخوام به ازدواج دخترخاله ام حسودی کنم.
سلام دوستان.پارسال همین موقع ها بود که اومدم تاپیک زدم در مورد شکست عاطفی که داشتم و دوستان هم کمکم کردن.چند ماه بعدش هم یک تاپیک زدم در مورد خواستگاری که داشتم بازم دوستان لطف کردن.من پدر و مادرم جدا شدن.مادرم برای ما خیلی زحمت کشید.ما به لحاظ تحصیلی موفق ترین بچه هلی فامیلیم.امکانات مالی خیلی متوسط نسبت به بقیه.به لحاظ زیبایی تو فامیل زبانزدیم.ما خیلی سختی کشیدیم.من خودم 7سال دانشجوییمو تو خوابگاه و با ماهی 70هزارتومن زندگی کردم.هیچکس تو فامیل نمیدونه اینا رو.الان خواهر و برادر من خارج از ایران زندگی میکنن و شغل های عالی دارن.من همیشه دلم میخواست یک ازدواجی کنم که همسرم مثل کوه پشتم وایسته.چون من از خواهر و برادرم خیلی بیشتر سختی کشیدم و احساسمم این هست که هیج دستاوردی نداشتم تا الان. چون هنوز توی هیچکدوم از قسمتای زندگیم به ثبات نرسیدم.من یک دختر خاله همسن دارم.همیشه خیلی نسبت به من حساسیت داشت.خیلی پولدارن ولی همیشه به صورت واضح و اشکار به من که پدر نداشتم و امکانات مالی اونو هم نداشتم حسادت میکرد.الان اون داره ازدواج میکنه.برای اولین بار تو عمرم دچار حس گزنده و تلخ حسادت شدم.از خودم بدم اومده به خاطر این احساس.از وقتی فهمیدم همش تو فکرم.میگم چرا من انقدر سختی کشیدم ولی کار ندارم ازدواج نکردم ولی اون ک تو ناز و نعمت بوده همه چی داره.خواهر من 10ساله خارج از ایرانه دختر خالم تونسته بره پیشش من نه.دائم به من فخر میفروشه بابت این موضوع.کمکم کنید.میخوام خوش قلب باشم.از خوشحالی بقیه خوشحال باشم.من نمیخوام حسود باشم.کمکم کنید روی خودم و تفکراتم کار کنم.من خیلی وقته زبونم به دعا کردن نمیچرخه.از شکست عاطفی که خوردم فقط احساس مسکنم عادت کردم نه اینکه خوب شدم.لطفا کمکم کنید.