به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 22 , از مجموع 22
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 فروردین 91 [ 20:57]
    تاریخ عضویت
    1387-12-12
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    3,482
    سطح
    36
    Points: 3,482, Level: 36
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 49 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb RE: چه كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط shirin joon
    در مورد اون دخترخانم بايد بگم هنوز هم من شناخت كاملي از ايشون ندارم نوشته هاتون در موردش كامل نيست بنابراين در موردشون يه طرفه به قاضي نميروم...
    شما در متن هاي اولتون نوشتيم تو عشق واسش از هيچ چيز كم نذاشتين...
    سلام شيرين جون
    من و اون خانوم اواخر سال 80 با هم آشنا شديم اون اوايل زياد نميفهميدم عشق چيه..عاشق كيه..تقريبا 6 ماه با هم بوديم كه من به علت قبولي تو دانشگاه مجبور شدم كوچ كنم.از هم دور شديم ..زياد حسي به اون دختر نداشتم..آروم آروم رابطمون كمرنگ شد..تا بعداز اينكه من بعداز 2 سال كاردانيمو تمام كردم..تو اين مدت دو سال زياد باهم در ارتباط نبوديم..تا اينكه يه شب.....بله يه شب من با بچه هاي محلمون تو مسجد امام حسين(ع) محله يه مراسم زيارت عاشورا گرفته بوديم..بعداز مراسم يه نذري بود كه بچه ها تو مسجد پخش كردن چون بچه ها خجالتي بودن از من خواستن كه واسه قسمت زن ها من ببرم.نذري رو بردم واسه زنها..راستش ديدم فقط يه زن اونجاست..صداش كردم كه بياد نذري رو ازمن بگيره اونم اومد نزديك كه شد ديدم همون عشق منه..تا چشمم بهش افتاد برگشتم اما اون التماسم كرد گريه كرد قسمم داد كه وايسم..منم مجبور شدم كه وايسم.حرفشو زد گفت كه چرا به من محل نميذاري و از اين حرفا.....منم چون تو مسجد بوديم حرفاشو قطع كردم و گفتم كه بهم زنگ بزنه...خلاصه زنگ زد و يه جوري دلمو به رحم آورد كه باهاش ادامه بدم..ما ادامه داديم اما من تو رابطه همون پسر قبلي بودم زياد تغيير نكردم..اما اون هميشه بهم مهربوني ميكرد..بهم زنگ ميزد و...تا اينكه يه شب يكي از دوستاش بهم پيام داد كه آقا محسن اون دوستت داره تا الان خيلي خواسته عشقشو بهت ثابت كنه و خيلي حرفاي ديگه...از اون شب يه تغييري در من بوجود آمد نه از سر احساس ترحم يا لطف..يه جورايي عاشق شدم..نه بخاطر حرفاي اون دوستش يا رفتاراي خودش..بگذريم..عاشق شديم...يه مدت گذشت و من با رفتارام بهش ثابت كردم كه دوستش دارم و واسم مهمه و.....البته تو يه رابطه دوستي هيچي از محبت و عشق و علاقه واسش كم نذاشتم..ما باهم در ارتباط بوديم كه خانوادم يه جورايي از رابطه ما بو بردن و من هم چون احساس ميكردم ممكنه فكر بد كنن پيشنهاد خواستنمو به خانوادم دادم كه ......

    يه سوال: اون هرچي ميخواسته شما همون كارو انجام ميدادين؟ بدون چون و چرا؟ فقط به دليل علاقه ؟
    يا نه ... به هرخواسته اون عمل نميكردين و در موردش فكر خودتون و ايده خودتون هم مهم بود؟
    اوايل رابطه رو كه براتون توضيح دادم اون خواسته هاي غير معغولي نداشته كه از من بخواد و منم بخاطر علاقه انجام بددم اگرم كاري بوده اول فكر كردم بعد انجام دادم...اينكه گفتم بخاطرش جلو خانوادم خواستمو گفتم بخاطر اسرار اون يا فهميدن خانوادم از رابطه ما هم نبوده خودم به اين نتيجه رسيدم كه ديگه واسه دوستي كافيه بهتره ديگه از حرف خارج بشم و يه عملي انجام بدم واسه عشقمون...

    تو رابطه تون تا حالا چقدر از خودگذشتگي كردين؟ و آيا به همون اندازه هم دريافت كردين؟؟؟
    چقدر به خواسته هاش تن دادين بدون اينكه به خودتون فكر كرده باشين ؟
    جواب اين سوالا مهمه...
    خود گذشتگي درچه زمينه اي؟؟؟من بخاطر اون از خيلي چيزام گذشتم..جلوي بي حرمتي داداشاش فقط لبخن زدم..اون خواسته هاي زيادي نداشت..از من ميخواست كه بهش اهميت بدم...منم اوايل زياد تحويلش نميگرفتم تا اينكه اون تغيير احساس درونم بوجود اومد كه از اون شب تو مسجد امام حسين با ديدن چهره پريشون و گريونش...بازم ميگم از سر ترحم بهش محبت و عشق نميكردم..واقعا احساسم تغيير كرد ..خواسته يا ناخواسته.. كه الانم با اينكه اين حرفو زده وميخواد اين تصميمو بگيره با اينكه از دستش دلگير شدم ولي با صميم قلبم ميگم كه به معناي واقعي كلمه دوستش دارم و عاشقم...[/quote]

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آبان 89 [ 11:14]
    تاریخ عضویت
    1388-5-20
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    3,634
    سطح
    37
    Points: 3,634, Level: 37
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 190 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: +چه كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟

    کاملا درکت می کنم و میفهمم که چه فکری درموردش میکنی ولی اگر نظر من بخوای چون دوستت داشته تو رو طرد کرده می دونی چرا؟
    چون نشسته شرایط رو سنجیده و دیده چنین ازدواجی همش جر و بحث و درگیری .درگیری خانواده ها میتونه زندگی براتون جهنم کنه مگر اینکه برید یه شهر دیگه که هیچ کسی رو نداشته باشید.میتونی اینکار و کنی؟


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.