به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: با یک آدم بد بین چه می شه کرد؟

    سلام:

    mamfred عزیز ..من این تاپیک شما رو ندیده بودم ولی وقتی خواندم بی اختیار به سال قبل همین موقع ها برگشتم..
    می دونید چرا؟
    برادر شما دقیقا همان احساسی را دارد که نامزد من ( البته گفتم در حد نشون کرده) من داشتند...
    کاش ایشان هم خواهر دلسوزی مثل شما داشت ولی...
    من نمی خوام از تجربه خودم بگم ولی حداقل انچه حس کردم را می تونم بگم و شما می تونید تصور کنید که شاید ان دختر خانم مقابل برادر شما هم تا حدی همین احساس من را داشته باشد....که هنوز بعد یک سال به خوبی به یاد دارم..وای یکسال!!
    منظورم یکسال از اولین روز اشنایی من با ایشان بود..
    نمی دانم چقدر تاپیک اول منو خوندید من در آن تاپیک بیشتر روی اشتباهات خودم تکیه کردم و خوب دوستان عالی راهنمایی کردند ولی این تاپیک شما دقیقا اتفاقی است که برای من افتاد ..
    ما یک هفته به مراسم قطعی( منظورم جلسه اخر) یک شب همچین پیامی دریافت کردم مبنی بر ترس..به خوبی یادم میاد که 10 شب بود و من متعجب از اینکه از چه چیزی می ترسد..
    ان لحظه بیشتر گمان می بردم از اشتباهات یک یا دوتایی من است که ان هم بود ولی اصل قضیه همین مسئله برادر شما بود که به نوعی برعکس من خودم رو متهم دیده بودم..که بعدا فهمیدم قضیه ایشان دقیقا قضیه برادر شما بود و نه اشتباه من..
    من خوب یادمه روز اخر به من همین حرف هایی که برادر شما گفت ..گفته شد؟!
    اگر نتونم خوشبختت کنم؟
    اگر 2 سال دیگه اندازه الان منو دوست نداشتی؟
    اگر نتونم هر چی می خوای تهیه کنم؟
    اگر متخصص نشم؟
    اگر
    اگر
    اگر...
    و اگر 2 سال دیگه کارمون به حدایی کشید من با چه رویی تو روی خانواده ات نگاه کنم..
    mamfred عزیز...
    بعد از آن روزها من اول فکر می کردم مشکل اشتباه من بود ..ولی وقتی 2 ماه قبل حدودا دوباره حرف زدیم باز از ترس هاش می گفت و اصلا اشتباهی از من به یاد نداشت...تنها از ترس از ازدواج و نتونستن می گفت و من با همه علاقه ام ..با همه دوست داشتنم گفتم بهتره هر کدوممون پی زندگی خودمون بریم...چون با مرد ترسو من نمی تونستم زندگی کنم..
    اون هم همین مشکل رو داشت وقتی من گفتم مگه تو خانواده شما کسی طلاق گرفته یکی از دوستاش همین طور شده بود..از هر بحثی می ترسید..خوب یادمه یکبار بهش گفتم همینه که هست تا 2 روز می گفت این حرف رو خانم ها یا اقایون تو طلاق!! می گن...

    منتها من اون زمان به این نشانه ها توجهی نکردم ..
    شما برادر خوبی دارید که حداقل قبل از اینکه کاملا جلو بیاد به این احساس رسیده و حداقلش اینه که اون خانم هم راحت تره که حداقل هنوز خواستگاری رخ نداده..
    من از شما خواهش می کنم تصور کنید من اون خانم هستم..دیدید من چقدر سختم شد تا فراموش کردم ..اگر برادر شما می ترسد اصلا به او اصرار نکنید.در این مرحله رها کردن بهتر است از جلو رفتن و در نهایت رها کردن...
    اگر برادر شما بر این ترس خود غلبه کند خودش ادامه می دهد ..مطمئن باشید..ولی با اصرار شما بدتر می شود که بهتر نه..
    البته من از تجربه خودم این مثال رو زدم...ولی خوب به یاد دارم که ایشان هم نمی ترسید ولی وقتی جدی شد آنقدر ترسید که من به یاد دارم..خوب یادمه به یکی از دوستان صمیمی در تالار گفتم که اون می ترسید..
    من 2 ماه قبل فهمیدم از ازدواج می ترسید..
    و تنها یک نکته..
    اشتباه بزرگ من فشار وارد کردن به او بود و اینکه اون از من خواسته بود کهصبر کنم و من هم اصلا صبر نکردم..که بزرگترین خطای من بود...
    اگر شما با ان خانم تماس دارید تنها به او بگویید که اصلا به برادرتان فشاری ایجاد نکند..تهدید به ازدواج با کس دیگری نکند..اگر واقعا ایشان را دوست دارد زمان دهد...کاری که من بچگانه نکردم...
    شما اگر مطمئن هستید که اینان هم را دوست دارند و تنها مانع ترس برادر شماست..اطراف هر دو آنان را آرام کنید..و از دختر خانم بخواهید به غایت صبور باشد..این را چون خودم تجربه کردم و اشتباه کردم بیان می کنم..البته یک نکته هم هست..من کاملا خودم مقصر نبودم در این عدم صبر..که بعد از ان بارها به خانواده ام گفتم..متاسفانه خانواده من با وجود اینکه از قشر تحصیلکرده جامعه هستند هر روز حتی تعداد پیامک های اونم می شمردند و اگر کم می شد من باید کلی توضیح می دادم که چه شد..و همین منجر می شد که من به ایشون فشار بیارم..متاسفانه دختر خانم ها مشکل صبر خانواده هم دارند..در آن قضیه من خانواده من هم اصلا صبور نبودند و تا به مرحله ترس ایشان رسید حکم دادند تمام..و من مجبور شدم به اون که دوستش داشتم فشار بیارم و ماحصل اون اشتباهات من شد..برای همین تاکید دارم هر دو خانواده صبر داشته باشند...این صبر با ارزش است...
    ..
    همه دوستان آنقدر منطقی و راهگشا صحبت کردند که دیگر صحبت های من تکراری است منتها فقط خواستم با این پست کمی از احساس ان خانم بگویم...همین..
    من بارها فکر می کردم از چه چیز ترسیده...فکر می کردم بهانه تراشی می کند ولی فهمیدم هیچ کدام نبود منتها از فرط دوست داشتن من نمی خواست موجب دردسر من شود همین و من بچگانه نتونستم پا به پاش در این ترس ها کمکش کنم و با کارهای غلطم بیشتر اون رو در ترسش محکم کردم...پس شما از دختر خانم بخواهید اشتباه مرا نکند تا مثل من به خاطر کم تجربگی و حفظ غرور کسی را که دوست دارد از دست ندهد..همین..

    موفق و موید باشید..

  2. 4 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (یکشنبه 17 آبان 88)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 91 [ 08:41]
    تاریخ عضویت
    1388-1-27
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    5,116
    سطح
    45
    Points: 5,116, Level: 45
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,281

    تشکرشده 1,260 در 376 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: با یک آدم بد بین چه می شه کرد؟

    سلام سارای عزیزم
    وقتی داشتم پستت رو می خوندم بارورم نمی شد که انقدر به احساس برادرم نزدیگی یک لحظه شک کردم گفتم نگنه با دختری که با برادرم هست ارتباطی داری که انقدر قشنگ فهمیدی من چی می گم
    دقیقا این همون چیزیه که برادرم باهاش مشکل داره ترس از ازدواج
    بله خانومی اونا همو خیلی دوست دارن ولی برادر من می ترسه اقدام کنه به هزار دلیلی که برای خودش منطقیه ولی اطرافیان نمی فهمن
    وقتی با دختره صحبت می کنم، وقتی اشک میریزه ، وقتی می گه نمی خوام از دستش بدم تو رو خدا کمکم کن نمی دونم چی بهش بگم
    سارا جان بزار یه چیزی بهت بگم عشق برادر من و این دختر خانوم تو هر دوتا خانواده سر زبوناست این دوتا بخاطر هم هر کاری که باید می شد کردن از همه چیزشون گذشتن هم برادرم هم اون دختر خانوم و حالا برادرم با این مشکل رو به رو شده باورم نمی شه که نمی تونه با کسی که براش میمیره ازدواج کنه
    منم سعی می کنم واسه دختر گوش شنوا باشم ولی ازش خواستم که صبر کنه و به برادرم فشار نیاره
    بهش گفتم تو ارزشت خیلی بیشتر از اینه که بخوای التماس کنی صبر کن اون بر میگرده
    شاید کسی باور نکنه ولی مثل یه داستان عشقیه غم انگیز شده چون اون دختر هم شدیدا از طرف خانوادش تحت فشاره و به من پناه آورده و من اصلا نمی دونم باید چیکار کنم

  4. کاربر روبرو از پست مفید mamfred تشکرکرده است .

    mamfred (پنجشنبه 14 آبان 88)

  5. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: با یک آدم بد بین چه می شه کرد؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط mamfred
    سلام سارای عزیزم
    وقتی داشتم پستت رو می خوندم بارورم نمی شد که انقدر به احساس برادرم نزدیگی یک لحظه شک کردم گفتم نگنه با دختری که با برادرم هست ارتباطی داری که انقدر قشنگ فهمیدی من چی می گم


    mamfred عزیزم سلام مجدد:

    من اگر می خواستم تمام احساست ان زمان را برایتان بگویم که بی شمار است.این روزها بیشتر به یادش هستم و براش بهترین ها رو مدام خواستم چون تولدش هم بود و البته بهش تبریک گفتم...اون هیچ تقصری نداشت زندگی گاهی خلاف انتظار ما پیش می ره و من راضیم به سربلندی و خوشبختی و سلامتیش از ته قلبم...
    باور کنیدد منم وقتی این تاپیک رو خوندم اول فکر کردم شما از قول اون می گید ولی یادم افتاد اون پسر بزرگ بود و خواهری نداشت...اگر داشت شاید بهتر احساس منو درک می کرد..
    بگذرم..
    من تنها خواستم با اون پست خدمتتان بگم که ساپورت روحی خوبی برای به خصوص خانم باشید..من می دونم چه می کشه و یاد خودم و تنهایی اون زمان خودم می افتادم.اینکه هیچ کس حتی من ترس اونو درک نمی کردیم و من مدام پی علت می گشتم که نهایتا هیچ کدومش نبود ..حتی بهش می گفتم که من رو دوست نداشته در حالی که می دونم الانم خیلی خیلی دوستم داره هرچند الان این صحبت من در آستانه شروعم با کس دیگه ..صحیح نیست ولی چه کنم که قسمتی از زندگیم بوده که دوستش داشتم و نمی تونم روش خط بکشم..
    منتها mamfred عزیز..من و اون هم خیلی مغرور بودیم..هم خیلی بچه بازی در آوردیم ..و لجبازی کردیم و چون هردومون اشتباه کردیم یعنی نه اون به خانواده اش از ترس گفت و نه من که اون ترسیده ..تا جایی که با اشتباهات من اون واقعا ترسید..
    برای همین من بارها خانواده ام را متهم کردم که به من همفکری ندادند و منو اونو تحت فشار گذاشتند در حالیکه پدرم همیشه می گه آخه تو اصلا به من نگفتی چی شد...وقتی گفتی که افتاده بودید رو لجبازی...
    برای همین هم هست که من از شما خواستم خوب ساپورتشون کنید که اشتباه نکنند...
    من بارها آرزو کردم کاش با یک نفر ..حتی یک نفر حرف زده بودم...برخلاف من اون با چند روانشناس ازدواج صحبت کرده بود ولی من اصلا...البته اون از من عاقلتر بود خیلی زیاد..
    و اون بهش گفته بود با این ترس باید صبر کنه ولی من نکردم...
    شما تنها کمکشون کنید..درد دل خانم رو گوش بدید ولی ازتون تقاضا دارم اگر فکر می کنید برادرتون ممکنه بعدا راضی به این ازدواج نشه به دختر امیدواری ندید...
    خیلی سخته ..من هنوزم می ترسم یاد اون روزها..اون بحث ها..تنهایی ها..اشک هام..پس دادن کادوها..رفتنم زیر سرم ..وهزاران خاطره که هنوزم اشک تو چشمام میاره و همش می ترسم..
    فقط می تونم بگم..هیچ کاری نکنید جز اینکه نگذارید اشتباه کنند..نگذارید دوست داشتنشون با غرور خراب بشه..نگذارید دختر خانم احساس بد بی احترامی به خودش و احساسش و خانوادش پیدا کنه..نگذارید مثل من تنها بمونه و اشتباه کنه...
    همین..
    من ازتون خواهش می کنم تنهاشون نذارید ..کاش منم اون زمان کسی مثل شما رو داشتم..حیف که اون زمان بهترین های زندگیم ایران نبودند و گرنه مطمئنم منم اشتباه نمی کردم.حیف..
    ولی حکمت خدا در این بوده و من شاکرم و خوشبختی اون همه آرزومه و هر شب براش دعا می خونم که بهترین و موفق ترین بشه..اونم مطمئنم برای من می کنه...
    ولی دور افتادیم و من برخلاف اون که حاضر نیست فعلا ها ازدواج کنه و از ایران رفته..به حکم تقدیر با فرد دیگری باید زندگی کنم که اون هم قابل دوست داشتنه و اون نامزد من با شناختی که از من به خودم داد هرچند از هم دور شدیم ولی زندگی الان منو ساخت..
    نذار خاطره برادرتون تو ذهن آن خانم خراب بشه..بذار همیشه خاطرش سبز بمونه و کمکشون کن...
    من هر شب براشون دعا می کنم چون حال آن خانم رو خوب می فهمم.خیلی خوب..
    موفق باشید..

  6. 2 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (شنبه 16 آبان 88)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    338
    امتیاز
    4,957
    سطح
    45
    Points: 4,957, Level: 45
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 286 در 92 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: با یک آدم بد بین چه می شه کرد؟

    سلام به خواهر دلسوز و مهربان
    به نظر من شما نه تنها این دختر رو دلخوش نکن،بلکه سعی کن کم کم کاری کنی که از برادرت دور بشه،از همین نقاط ضعف برادرت(وسواس،ایده آل گرایی زیاد،تردیدو..) زیاد پیش این دختر صحبت کن تا دختر خودش زده بشه و خودش قبل از اینکه برادرتون بره خواستگاریش جوابش منفی شده باشه
    چون تجربه نشون داده که مردهایی که از اوایل روابطشون به هر دلیلی این رفتارها وافکار رو دارند و تردید ولشون نمیکنه (که اکثرا مربوط به مسائل گذشتشون میشه) با پیشروی در رابطه بدتر میشوند که بهتر نمیشوند چون همیشه دنبال بهانه و سر نخ هستند تا به اون نتیجه گیری که تو ذهنشون کردند پاسخ بدهند وممکنه جون این دختر رو به لبش برسونند
    این سوالهای اگر 2 سال دیگه این طور بشه،اون طور میشه و اگر به درد هم نخوریم و... همش نشونه هست،نشونه ای از به هم زدن رابطه هاشون در آینده
    پس شما خواهر خوب کمک کنید که حداقل با زندگی این دختر خانم بازی نشه،برادرتون اول باید خودشو درست کنه و مرد بشه،به اعتقاد من این طور مردها محکم نیستند و نمیشه بهشون تکیه کرد(ببخشید که رک میگم)
    اگر هم این دختر خانم از طرف خانوادش تحت فشار هست اصلا جای خورده گیری بهشون نیست،حق دارند نمیخوان با زندگی دخترشون بازی بشه
    فکر کنم یکی از سخت ترین کارهایی که دختر خانم ها در این مواقع دارند همین توضیح به اطرافیان هست که هرچه تعداد افرادی که از رابطه باخبرند بیشتر باشد کار سخت تر میشه،پس قبل از اینکه رابطه بیشتر بشه(با خواستگاری های رسمی و نامزدی و...) و کاار این دختر سختتر، نذارید رابطه پیش بره و توجه داشته باشید که یه کاری کنید تا وقتی برادرتون این افکار رو داره خود دختر بی خیال بشه،چون اگر از طرف برادر شما جواب منفی بشنوه خیلی بیشتر بهش فشار میاد،واقعیت روحیه بیشتر خانم ها همینه

  8. کاربر روبرو از پست مفید lمریم تشکرکرده است .

    lمریم (شنبه 23 آبان 88)

  9. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 91 [ 08:41]
    تاریخ عضویت
    1388-1-27
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    5,116
    سطح
    45
    Points: 5,116, Level: 45
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,281

    تشکرشده 1,260 در 376 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: با یک آدم بد بین چه می شه کرد؟

    سلام من 5 شنبه حق عضویت پرداخت کردم چرا دسترسیم قطع شد؟؟؟

  10. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 بهمن 88 [ 06:06]
    تاریخ عضویت
    1388-11-02
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با یک آدم بد بین چه می شه کرد؟

    سلام دوستان
    من هم با baby موافقم. به نظر من بهتر به دختر خانم بگيد يه مدتي به برادرتون بي توجهي كنه شايد اينجوري برادرتون يه تكوني به خودش بده.


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.