به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 75
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    نقل قول نوشته اصلی توسط koloni
    نمی دونم اقایونی که می گن اینا جز محاسن یه زنه مجردن یا متاهل.ولی می دونم جایگاه زن و مرد با هم فرق می کنه. من تا حالا هیچ جا نشنیدم یه خانوم تا این اندازه برای روابط جنسی مشتاق بوده. تا بوده حرف از امتناع و ناز کردن خانوما بوده.
    http://www.hamdardi.net/thread-10672-post-100540.html#pid100540

    به نظرم این هم نمونه ای از بی مهارتی یک زن و البته برخورد نامناسب یک مرد با این بی مهارتی

    خانوم های محترم توجه داشته باشید که در زندگی مشترک از جایگاه خودتون خارج نشید

    این خانوم هر چند که در خواستشون اشکالی نبوده اما با عدم مهارت جذابیت روابط زناشویی رو برای مرد از بین بردند و مرد هم عوض اینکه دلیل (روش غلط زن) ازبین رفتن جذابیت رابطه رو بیان کنند خود زن رو نشانه گرفتند و با گفتن اینکه زنشون جذابیتی نداره زندگی خودشون رو دچار بحران کردند


    مرد باید همیشه طالب باشد و زن مطلوب

    زن اهل ناز است و مرد اهل نیاز


    اگر این جایگاه ها عوض شود در زندگی اختلال به وجود می آید .

    شاید اگر مرد یادآوری می کرد که عزیزم بیشتر دوست دارم که من خواهان تو باشم و تو برام ناز کنی اینجوری خیلی شیرین و دلچسب تر می شه ، دیگه این مشکل به وجود نمیامد

    و اگر خانوم هم به جای ادامه ناراحتی و خواسته و برنامه ای نامقعول برای زندگی دو نفره با همسرش وارد گفت و گو در این رابطه می شد و جویای دلیل می شد منظور اصلی همسر را متوچه می شد و تغییر رویه می داد

    یک اشتباه دیگر اینکه مرد به جای این که منظور اصلی خود را بیان کند برنامه غلط همسرش را پذیرفت و او را در برداشت اشتباهش تثبیت کرد

  2. 5 کاربر از پست مفید baran.68 تشکرکرده اند .

    baran.68 (سه شنبه 06 مهر 89)

  3. #22
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات



    الگوی رفتاری غلط:

    برداشت غلط از یه پست
    عدم خویشتنداری و بررسی دقیق موضوع جهت برطرف شدن ابهامات
    انتظار نادرست از مدیری که دوستم بوده و هست
    بدون در نظر گرفتن پیامدهای منفی ، رنجش را علنی کردن




    مرور الگوی بالا

    طی پیامی به مدیری که پستم را ویرایش کرده:
    سلام
    چرا تاپیک مدادم رو عوض کردی ؟
    مگه فونتش و یا فرمت بندی اش بد بود؟
    ... حالا ویرایشش کردی به کنار اما ازت خیلی دلخورم که عنوانش رو عوض کردی
    ... اصلا برام مهم نیست که تاپیکم با پست دوستان بیاد بالای انجمن تالار و هزار تا تشکر پاش بخوره
    چیزی که خیلی برام مهم هست و واقعا منو الان ناراحت و عصبی کرده
    اینه که چیزی رو که مال من نیست به من نسبت بدهی (متن مقاله از من نیست...فرمت بندی از من نیست...عکسهاش هم از من نیست.....حتی عنوانش هم از من نیست=وای دارم منفجر میشم=)
    واقعا انتظارش رو نداشتم
    می خواهم داد بزنم
    ولی خوب منتظر جوابت می مونم
    امیدوارم قانع بشم امااگر قانع نشدم حق اینکه به مدیر بگم و ازش دلیل منطقی بخواهم رو برای خودم محفوظ می دونم
    الان ازت دلگیرم
    بای بای




    گرچه تاپیک... خیلی جنجالی بود و امواج منفی زیادی داشت
    اما نتایج مثبت زیادی هم در بر داشت

    مشکل به خاطر یک پست تحریک کننده ایجاد شده بود
    به خاطر یک پست؟آره فقط به خاطر یک پست؟
    آیا ارزشش رو داشت؟
    آیا رنجش و عصبانیت من مهم تر از رابطه ی دوستی ام با
    فرشته ی نجات زندگی ام بود؟
    ...
    آه ، آه ، آه

    آری براستی من تالار همدردیرا چون نگینی گرانبها دوست دارم ...اما این من بودم که عکس العملی نادرست و تند نشان دادم

    تمام شب رفتارم رو بررسی می کردم ... و به اینکه چرا کنترل خودم را از دست دادم و بدون صبر عمل کردم فکر می کردم
    یعنی اگه حالا که زندگی ام تازه شکل گرفته یه همچین اتفاقی با همسرم در زندگی پیش بیاد من چی می کنم؟
    آیا زندگی من که تازه داره شکل میگیره توان تحمل نتیجه ی واکنش اینچنینی را داره؟
    محیط تالار یه محیط مجازی ... من در دنیای واقعی چگونه ام؟
    به روزهای اولی که به تالار اومده بودم فکر می کردم و تک تک راهنمایی ها را مرور می کردم همه دوستان عزیز در این تالار مرا به صبر دعوت می کردند
    خصوصا فرشته مهربان کسی که مستمرا و پیگیرانه ذهن من را از فکر طلاق به سمت خودم معطوف می کرد و تمام سعی اش رو کرد تا من مهارت های ارتباطی و صحیح را بیاموزم

    نه
    من نباید چیزهایی رو که در این مدت خونده ام را به آسانی فراموش کنم و از یاد ببرم
    من نباید نتیجه ی تلاش ها یم را بر باد بدهم
    من نباید آموزگارانم
    چون آقای سنگتراشان و فرشته مهربان
    و دوستان همراهی چون
    فیلو سارا - نقاب - باران- موعود- مامفرد- سارا- آنی- کیوان - کامران - شاد ....
    را از خودم و تغییراتی که ازشون دم میزنم مایوس کنم







  4. 10 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (شنبه 10 مهر 89)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آبان 90 [ 20:18]
    تاریخ عضویت
    1387-12-28
    نوشته ها
    99
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 26 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    یا الله.
    منم به نوبه خودم این مسائل رو تجربه کردم البته با عشقم که بهش نرسیدم.
    ولی این مدتیکه با هم بودیم از این قبیل مسائل بین ما مشاهده میشد.
    مثلا اون اکثر مواقع دوستداشت از من سوال میکردند :
    اگر من از دنیا رفتم ، آیا کسی جای منو میگیره یا نه؟
    من گاهی اوقات سر به سرش میزاشتم و میگفتم خوب معلومه ، یک سوگولیه دیگه میاد:-)
    و اون خشن میشد و به من میگفت لیاقت نداری.
    ولی وقتی جوابش میدادم : نه ، بعد از تو نمیخام دنیا هم باشه ، چه برسه به کسی دیگه.
    آرامش پیدا میکرد و بیشتر از قبل مهربون میشد.
    خانمها و آقایان عزیز به این نکات توجه داشته باشن که هیچوقت همسرشون رو در مقایسه با دیگران قرار ندن.
    هر شخصی با خودش مقایسه میشه و تاجایی که امکان داره در جهت پایداری و استحکام زندگی قدم بردارند.
    اول و آخر یار......

  6. 7 کاربر از پست مفید iman-unicorn تشکرکرده اند .

    iman-unicorn (شنبه 10 مهر 89)

  7. #24
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,995 در 7,403 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    با سلام
    سپاسگزارم تاپیک پر محتوایی ایجاد کردید.

    هرکسی یک الگوی مناسب مانند آنچه که BABY نوشته است ، در این تاپیک ارائه دهد، مبلغ 10000 ریال معادل 5 روز شارژ عضویت تالار همدری به عنوان هدیه دریافت خواهد کرد.

  8. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 22 شهریور 90)

  9. #25
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    سلام،

    من یک الگوی رفتاری غلط رو می نویسم. امیدوارم دوستان درستش رو برای من بنویسند.

    قرار بود برای افطار ماهی تو ماهیتابه سرخ کنیم (که من خیلی دوست دارم).
    2 ساعت مانده بود به افطار و من گرسنه ام بود. خواهرم گفت من درست می کنم.
    نزدیک افطار رفتم تو آشپزخانه، دیدم ماهی رو طوری که من دوست دارم، درست نکرده و یک غذای جدید درست کرده :)
    تو دلم گفتم ای بابا، این همه گرسنگی، افطار هم معلوم نیست چی باید بخوریم. ولی به رویش نیاوردم.

    شروع کردم به جمع و جور کردن آشپزخانه. دیدم کلی ظرف کثیف کرده و همه کابینت ها پر ظرف کثیفه!
    گفتم تو هر وقت غذا درست می کنی، کلی ظرف کثیف می کنی. (خب این لحن صحبت کردن من صحیح نبود. شاید علتش ناراحتی سر نوع غذا بود که بالا گفتم).
    اون هم بهش برخورد و گفت که خب اگه بهتر بلدی، تو درست کن. (حتماً پیش خودش گفته این همه زحمت کشیدم غذا درست کردم، حالا اومده چی میگه! :) )
    من هم گفتم تو اصلاً انتقاد پذیر نیستی. چرا بهت برمی خوره وقتی یک ایراد می گیرم؟!

    بعد 3-4 بار من و اون همین 2 تا جمله ی آخر رو تکرار کردیم، فقط هر دفعه صدامون بالاتر می رفت

    آخرش من گفتم هر جمله ای که من می گم، حتماً باید بعدش یک چیزی بگی؟
    دیگه چیزی نگفت.

    البته خدا رو شکر 2 دقیقه بعدش آشتی کردیم.
    ولی کلاً این مدل بحث بعضی مواقع بین ما اتفاق می افته :)

    فکر می کنم تقصیر من بود که اصلاً این بحث رو شروع کردم.
    ولی نمی دونم چرا اون هم هر موقع ازش ایراد می گیرم ناراحت میشه.
    مثلاً یکبار پیتزا درست کرده بود. گفتم اگر به جای زیتون سبز، زیتون سیاه می ریختی بهتر می شد. ناراحت شد. گفت باید یاد بگیری وقتی پس فردا خانمت هم چیزی برات درست می کنه، ایراد نگیری.
    پس چطور باید آدم خواسته اش رو بگه؟!

  10. 4 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (چهارشنبه 02 آذر 90)

  11. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    سلام.
    من یه پیشنهادایی دارم امیدوارم به دردت بخوره.

    قرار بود برای افطار ماهی تو ماهیتابه سرخ کنیم (که من خیلی دوست دارم).
    2 ساعت مانده بود به افطار و من گرسنه ام بود. خواهرم گفت من درست می کنم.
    نزدیک افطار رفتم تو آشپزخانه، دیدم ماهی رو طوری که من دوست دارم، درست نکرده و یک غذای جدید درست کرده
    بیشتر وقتا اول کار اگه یکی از طرفین اون چیزی که توی ذهنش هست رو بگه، جریان انقدر پیچیده نمیشه.
    اگه شما یه تاکید میکردی که من الان هوس ماهی ماهیتابه ای کردم و مثلا اینجوری میگفتی: «همونجوری که همیشه خوشمزه درست میکنی درست کن که خیلی هوسشو کردم. توی مایتابه و..»
    بعدش یه کمی غذا رو توصیف میکردی و از خوشمزه بودن دستپختش میگفتی
    اونوقت یه مکالمه شروع میشد که خواهرت بهت میگفت که قصد داره یه جور دیگه درست کنه. و حداقل باعث میشد بعد از درست شدن غذا جا نخوری. البته وقتی متوجه میشدی قصد داره یه چی دیگه درست کنه خب متقاعدش میکردی که همونی که دوس داری درست کنه. و قضیه تموم میشد.

    بعضی وقتا یادمون میره که اطرافیان چیزی که توی ذهن ما هست رو نمیتونن بخونن و یادمون میره برای اینکه متوجه بشن ما باید از حرف زدن استفاده کنیم. :)

    شروع کردم به جمع و جور کردن آشپزخانه. دیدم کلی ظرف کثیف کرده و همه کابینت ها پر ظرف کثیفه!
    گفتم تو هر وقت غذا درست می کنی، کلی ظرف کثیف می کنی. (خب این لحن صحبت کردن من صحیح نبود. شاید علتش ناراحتی سر نوع غذا بود که بالا گفتم).
    اون هم بهش برخورد و گفت که خب اگه بهتر بلدی، تو درست کن. (حتماً پیش خودش گفته این همه زحمت کشیدم غذا درست کردم، حالا اومده چی میگه!
    بعد از اینکه غذا درست شد، قاعدتا دیگه باید قید ماهی ای که دوس داشتی رو میزدی. اما در مورد اینکه میخواستی بهش بگی چرا انقدر ظرف کثیف میکنی، (البته میدونم بهونه بوده ولی اگه یه وقت بخای اینو بگی) میتونی اینو بگی:
    « (اولش یه تعریف) دستت درد نکنه عجب غذایی درست کردی. (بعدش خیلی ملایم انتقاد) ولی چقدر ظرف کثیف شده. (برای اینکه تو مود مورد انتقاد قرار گرفتن نمونه یه شوخی) اگه رو من و مامان حساب باز کردی واسه شستنشون ما نیستیما. (خنده) کاش میشد کمتر ظرف کثیف شه که کارا دو برابر نشه.»
    بعدش احتمالا خواهرت به این فکر میکنه که واقعا میشد با ظرف کمتری غذا رو درست کنه یا نه.
    یا ممکنه بهت بگه که نمیشه و توضیح بده هر کدوم برای یه کاری لازم بوده.
    اگه بشه حتما دفعه بعد رعایت میکنه. اما ممکنه واقعا غذایی که درست میکنه اونقدر ظرف بخواد!

    البته خدا رو شکر 2 دقیقه بعدش آشتی کردیم.
    دعوای خواهر برادری همینه دیگه. خوبیش اینه که زود تموم میشه:)

    ولی نمی دونم چرا اون هم هر موقع ازش ایراد می گیرم ناراحت میشه.
    مثلاً یکبار پیتزا درست کرده بود. گفتم اگر به جای زیتون سبز، زیتون سیاه می ریختی بهتر می شد. ناراحت شد. گفت باید یاد بگیری وقتی پس فردا خانمت هم چیزی برات درست می کنه، ایراد نگیری.
    پس چطور باید آدم خواسته اش رو بگه؟!
    خب آقا حامد حتما بد ایراد میگیری دیگه. :)
    البته بعضی وقتا خانما از نظر هورمونی توی وضعیتی هستن که با کوجکترین حرفی ناراحت میشن و موضع میگیرن. اطرافیان باید هواشونو داشته باشن.

    اما در این مورد خاص که گفتی بهتره بگی که
    (اولش میتونی مکالمه رو با یه فرد سومی شروع کنی. مثلا مادرت)
    «اونروز که از فلان رستوران پیتزا گرفته بودیم روش زیتون سیاه گذاشته بود. نه؟ به نظرم بد نیس یه بار تو خونه امتحان کنیم ببینیم چه جوری میشه.»
    بعد به خواهرت بگی که «این دفعه امتحان کن ببینیم بهتره یا نه»
    بعدش که درست کرد، ازش تعریف کنی و بگی این هم قشنگتر میشه هم خوشمزه تر. (و البته تشکر یادت نره)


    خیلی با ظرافت باید خواسته هات رو بگی. یه جوری که یه مشورت راه بندازی و سعی کنی در آخر به اون چیزی که میخوای برسی.

    ببخشید خیلی طولانی شد.
    امیدوارم غلط راهنماییت نکرده باشم

  12. 9 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (سه شنبه 08 شهریور 90)

  13. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 بهمن 91 [ 04:21]
    تاریخ عضویت
    1390-6-13
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    1,366
    سطح
    20
    Points: 1,366, Level: 20
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    42

    تشکرشده 43 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    با تشکر از مطالب آموزنده دوستان
    من چندباری شده که بیرون میخواشتم خانومم رو ببینم یخورده تاخیر پیش می اومده.
    یه بار اون اوایل خیلی ناراحت شدم که دیر اومده و تبعات و حرفای خوبی هم بعدش ردو بدل نشد
    شب باخودم نشستم فکر کردم گفتم خب تاکسی نبوده ترافیک هم بوده اصل اینه که گفت بدو بدو اومدم تاکسی گیر نیومده .منظورم ازین حرف قصدش بوده که میخواسته زود برسه خلاصه بعد اون ماجرا اگه گاهی دیر میکنه یا مشکلی پیش میاد باخودم میگم اون تمام سعیش رو میکنه که زود برسه منم باید یخورده تحمل کنم اصلا اشکال هم نداره بجاش وقتی رسید به سپاس از اومدنش با یه برخورد خوب و محترمانه ازینکه اومده تشکرمیکنم میگم حالا دو دقیقه این ور و اون ور فرقی نداره.

    ولی حیف خانومم اینطور نیس یه بار ماشین نبود 5 دقیقه دیر رسیدم خانومم کلی ناراحت شد گف 20دقیقه اس منو کاشتی حتی اجازه نداد بگم ماشین نبوده

    دیگه ازون به بعد همیشه سعی میکنم زودتر برم که هیچ وقت تو خیابون منتظر من نشه

    حالا برداشتهاش آزاده دوستان لطفا نظر بدن

  14. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    موقعیت مشکل آفرین و تنش زا :

    همه جمع شدن تو محوطه. گویا یه نفر راپورت یکی از کارگرا رو به رییس داده و رییس اون کارگر رو به خاطر اعتیاد اخراج کرده و خانواده اش دارن وسایلشون رو از کمپ جمع می کنن که برن. چشمها، همه پر از اشکه و نفرت از ستایش توش موج می زنه. انگشت اتهام به سمت اونه. همه فکر می کنن خبر چین رییسه. همه ...

    الگوی رفتاری :

    ستایش اما رفتار بسیار تحسین برانگیزی به نمایش می گذاره:

    1- در اون موقعیت اصلا تلاش نمی کنه از خودش دفاع کنه که "نه من اینکار رو نکردم". چون هیجانات جمع گوش شنوایی برای کسی نذاشته.

    2- به خاطر توهینی که بهش شده دست از خیر خواهی برای اون کارگر بر نمیداره. همه تلاشش رو برای بهبود اوضاع انجام می ده. پا میشه پیش رییس و قانعش می کنه که اون کارگر مجرم نیست و در واقع یه مریضه که باید بهش کمک کرد.

    3- حتی بعد از فروکش کردن هیجانات و مشخص شدن بی گناهیش، راه نمی افته اینطرف و اونطرف که "ایها الناس دیدید من یه همچین آدمی نبودم؟" ... "دیدید شما بودید که اشتباه کردید؟"می گذاره زمان همه چیز رو حل کنه و نادرستی قضاوت ها رو نشون بده.

    4- عذرخواهی کسی که متهمش کرده بوده رو ، با روی باز می پذیره و بزرگوارانه ازش می گذره

    5- در پایان این ماجرا باز هم وظیفه اش رو تموم شده نمی دونه و پرستار همون معتادی میشه که حالا می خواد ترک کنه ...



    سریال ستایش هقته پیش برای من کلی درس داشت. رفتار بزرگ منشانه ستایش مسحورم کرده. خیلی دوست دارم من هم چنین شخصیتی داشته باشم.


  15. 5 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (سه شنبه 20 دی 90)

  16. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    در پاسخ به پست 25 آقا حامد
    راستش یه چیز مهم در مورد آقایون و البته بعضی از خانوم ها وجود داره که هیچ وقت بهش اهمیت نمی دن و اون لحن صحبت و نوع بیان جملاتشون هست!
    آقا حامد: " میگم آبجی! خوب اون چیزی رو که ما دوست داشتیم درست نکردی ها؟"
    خواهرش: " مگه شما چی دوست داشتی؟ (شاید موضع بگیره)!
    آقا حامد: (با لبخند)" راستش خیلی دوست داشتم که امروز واسه افطار این نوع ماهی رو میخوردم! یه مقدار توضیح میداد، بعد میگفتید، خیلی هوس کرده بودم؛
    اما خوب؛ امشب دستپخت آبجی رو بخوریم ببینیم این جوری چه مزه اییه؟!"
    خواهرش: " باشه! یادم باشه که دفعه ی دیگه اون جوری که دوست داری برات درست کنم"
    ------------------------------------
    در مورد ظرفهای کثیف که زیاد شده بوده!
    آقا حامد:" (در حالی که با دست آروم میزنه روی شونه ی خواهرش؛ ببینید با یه مهربونی خاصی) میگم آبجی! نمیشد این غذای خوشمزه ات رو با ظرف کمتری می پختی؟"
    " با شوخی؛ آخه! فکر کنم هر چی کالری که با خوردن این غذا به بدنمون برسه؛ عوضش با شستن این ظرفها از بین بره؟!" مطمئن باشید خواهرتون یا لبخند میزنه یا هیچی نمیگه؛ اما دفعه ی بعد حتما سعیش رو میکنه که ظرف کمتری رو کثیف کنه!

  17. 4 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 22 شهریور 90)

  18. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: الگوهای رفتاری درحل مشکلات

    سلام
    خواهش مي كنم راهنماييم كنين.

    به مهدي گفتم بيا عيد فطر بريم جمكران.
    گفت: ولي من مي خواستم بريم خونه بابا اينا. (حرفشون كه مي ياد قلبم شروع ميكنه تند تند بزنه)
    گفتم: ما كه نه ديگه روز تعطيل داريم. نه عيد هر مراسمي مي شه تو مي خواي بري خونه بابات اينا.
    گفت: تو هم بيا بريم نگفتم كه مي خوام تنها برم. مي ياي بريم.
    گفتم: نه.
    گفت: چرا؟ خيلي ها اختلاف پيدا مي كنند تا ابد كه قهر نمي مونند تا كي مي خواي اينطوري ادامه بدي و نياي؟
    گفتم: مهدي تازه يه كم داره بدن و اعصابم آروم مي شه. خواهش مي كنم دوباره اون روزا را شروع نكن. ياد ندارم يك روز فقط يك روز ما رفته باشيم خونه بابات اينا يا اونا اومده باشند اينجا و بعدش دعوا نشده باشه و كار من به بيمارستان نكشيده باشه.
    گفت: ولي من كه نمي تونم پدر و مادرم را نبينم
    گفتم: تو برو ببين من هيچ مخالفتي ندارم. مگه هفته پيش نرفتي بازم برو. هر وقت دوست داري برو . ولي به من نگو بيا.
    گفت: سكوت
    گفتم: سكوت و احساس كردم اونم ياد اون روزهاي تلخ افتاده
    بعد از نيم ساعت اومد بغلم كرد و گفت باشه مي ريم جمكران.
    منم دوباره باهاش مثل قبل شدم.
    ولي انگار يك چيزي درونم شكسته بود.
    شب شوخي كرد ولي من مثل بچه ها كه كسي گازشون مي گيره و گريه ميكنند. گريه ميكردم و ديگه دست خودمم نبود كه جلوي گريه ام را بگيرم. نمي دونم چم شده بود. اونم مدام مي گفت چت شده باهات شوخي كردم.
    بعد يك ساعتي يك كم آروم شدم رفتيم بخوابيم. بهش گفتم. مهدي من الان مدت هاست كه شب ها خواب مي بينم وقتي بيدار مي شم خيلي خسته ام انگار اصلا نخوابيدم. و..............................
    به حرفام گوش مي كرد. با خودم گفتم نكنه بره و به مامانش بگه
    بهش گفتم مهدي تو محرم مني ديگه. نه؟
    گفت يعني چي ؟ گفتم يعني حرف هايي را كه بهت مي زنم به كسي نمي گي .
    گفت: نه
    گفت: خوب بگو
    گفتم: همين.
    صبح كه بيدار شديم. بوسيدم و خداحافظي كرد و گفت دوستت دارم.
    گفتم: اگه دوستم داري بيشتر بهم محبت كن
    گفت: چه جوري ديگه محبت كنم مثل كتاب باربارا دي آنجلس
    گفتم: نه و خداحافظي كردم.
    ساعت 11:15 بهم زنگ . حالم پرسيد و گفت صبح خيلي ناراحت بودي. گفتم آره الانم همينطوريم.
    گفت: چيزي شده؟
    گفتم: نه بابا چي شده
    چند دقيقه به گريه هام گوش كرد و گفت مي خواي بعدا زنگ بزنم.
    گفتم : آره و قطع كردم.

    فرداي آن روز:
    گفت: بيا چهارشنبه بريم خونه مامانم اينا ديگه
    گفتم: نمي تونم مهدي ديگه نگو.
    گفت: آخه چرا؟ مگه چي شده؟
    گفتم: هيچي نشده فقط بچه توي شكم من مرده.
    گفت: افتادن بچه اصلا دليل اش معلوم نيست چي بوده.
    گفتم:......................................... .......
    گفت: ...............................................
    و داشت دعوامون مي شد كه گفت باشه بذار من نماز بخونم بعد حرف مي زنيم.
    بعد از نماز ديگه چيزي نگفت و من هم چيز ي نگفتم.
    شب ساعت 10 -11 تلويزيون عيد را اعلام كرد.
    رفتم توي بغلش نشستم و گفتم: ببين مهدي من پدر و مادرت را شب بيست و يكم بخشيدم. الانم كينه اي ازشون به دل ندارم. فقط ديگه نمي خوام ببينمشون. مي دوني فكر مي كنم اگه دوباره باهاشون رفت و آمد كنم دوباره زندگيمون را مي كنند جهنم. ببين الان چقدر خوبه. اين چند ماه كه باهاشون رفت و آمد نكرديم نه ضرر مالي بهمون خورده (بزن و بشكن داشتيم) نه من مريض شدم. تو فردا برو خونشون بهشون سر بزن. منم چون مامانم اينا نيستند مي رم امامزاده صالح. هروقت اومدي بيا دنبالم بري خونه.
    گفت: خيلي دوستت دارم عزيزم. تو خيلي خوب و مهربوني.
    گفتم: تو هم خوب و مهربوني.
    رفتيم پشت بام نور افشاني ها را نگاه كرديم و بعد از يك ساعت پايين اومديم.
    گفت: حالا تا كي مي خواي نياي خونه بابام اينا.
    گفتم: پسر خوب ما ديگه در مورد اين موضوع حرف زديم و تمومش كرديم. پس ديگه در موردش حرف نزن.
    گفت: اگه تو نياي خونه بابام منم نمي يام خونه مامانت اينا ها
    گفتم: باشه تو هم نيا خونه ما.
    گفت: اينطوريه. بعد چند لحظه فكر كرد و گفت ولش كن ديگه نمي خوام دعوامون بشه.
    منم گفتم آره عزيزم ولش كن منم ديگه هيچوقت دلم نمي خواد دعوامون بشه.





 
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.