فكر ميكنم همون قضيه هميشگي يعني فاصله بين 2 نسل باشه
تشکرشده 4,874 در 1,141 پست
فكر ميكنم همون قضيه هميشگي يعني فاصله بين 2 نسل باشه
گلنوش67 (دوشنبه 23 آبان 90)
تشکرشده 4,928 در 1,071 پست
سلام دوست عزیز
می دونید چرا بعد از دوسال مشکلت هنوز حل نشده و سرجای اول هستی؟ چون دوسال پیش هم نخواستی حلش کنی. اومدی چند سطر نوشتی و حتی نخوندی دوستان چی گفتن.
ببین پسر خوب بیا مشکلاتت رو عنوان کن. باهم بشینیم براش راهکار پیدا کنیم. شاید خودت هم مقصر باشی. شاید اگه 50% خودت رو تغییر بدی، خانواده ات هم 50% تغییر کنند و مشکلت حل بشه.
میگی پدرم از پوششم و موبایل دست گرفتنم ایراد میگیره، خوب یکم توضیح بده شاید یکمی ایراد داشته باشه.
اما حق و حقوق، آنی دوسال پیش بهت گفت که هیچ حق و حقوقی نداری. و خانواده ات ملزم نیستند که برات مسکن مجزا تهیه کنند تا شما اونجا زندگی کنی.
تو این دوسال چی کار کردی؟ اهل درس که ظاهرا نیستی، چقدر پس انداز داری؟ الان کار و برنامه ات چیه؟
اتفاقا اصلا و ابدا راهکار شما ازدواج نیست. چرا فکر می کنی کسی بهت این پیشنهاد رو خواهد داد؟!
خانواده شما هرچقدر بد باشن یه حسن برات داشتن که از سربازی معاف شدی. درسته؟
از این دو سال عمرت چطور استفاده کردی؟
اگه دوست داری که کمکت کنیم به تمام این سوالات پاسخ بده تا هم بیشتر باهات اشنا بشیم و هم بتونیم راهکاری برای حل مشکلت ارائه بدیم.
هستی (دوشنبه 23 آبان 90)
تشکرشده 707 در 218 پست
پسرم من تا الان كه يه خانم ميانسالم با خانواده ام زندگي ميكنم.با مادر و پدرم هم دست برقضا بسيار متفاوتم. مخالف نه..اما متفاوت..اتفاقا والدين من هم با بسياري از فعاليت هاي ادبي و رزشي و اجتماعي من موافق نبودن و من امكان بسياري از اونا رو از دست دادم.. حالا به خاطر مسائل فرهنگي يا هرچه هنوز جدا زندگي نميكنم و چون هم در اين خونه زندگي ميكنم بايد قوانين اين خونه رو رعايت كنم.. اما اينا چه ربطي به سعادت و استقلال من داره؟
من از سال آخر دانشجويي خودم خرجمو در ميارم.. تو پسر عزيز من آيا خودت شغلي داري؟آيا حرفه يا صنعتي رو بلدي كه توش بتوني پيشرفت كني؟آيا دانش يا تخصص خاصي ياد گرفتي ؟آيا تو فعاليت هاي خانواده و خونه اي كه توش زندگي ميكني مسئوليتي رو عهده گرفتي؟آيا هيچوقت از ديد اونا دنيا رو نگاه كردي؟
من نميگم خانواده ات حق دارن..پدر و مادر ما بايد ما رو به خحطر اونچه هستيم نه افتخارات خودشون دوست داشته باشن.. اما ماهم وظايفي داريم. دست كم در قبال خودمون.. ما وظيف داريم همين كه به سن استقلال رسيديم تلاش كنيم دستمون تو جيب خودمون بره..ما تا وقتي تو يه خونه زندگي ميكنيم بهتره حداقل باعث نگراني ديگران نشيم..و وقتي يه جا زندگي ميكنيم بخش هايي از مسئوليتهاي اونجا .. پاكيزه كردنش.. تعمير كردنش و .. برعهده ماست.پسرم تو برامون بنويس منظور تو از پيشرفت چيه؟ماهم فكر ميكنيم و ذهن هامونو رو هم ميذاريم تابتونيم برات راهي فكر كنيم.. عمل كردن يا نكردنش با خودت..خوشبخت باشي
ملاحت1 (دوشنبه 23 آبان 90)
تشکرشده 0 در 0 پست
آره دوست عزیز از نظرات همه دوستان استفاده کردم بسیار بسیار سپاسگذارم از همشون . به این نتیجه رسیدم که باید ازدواج کنم فکر کنم تنها راه حل باشه
تشکرشده 0 در 0 پست
ممنونم دوستان. بنده فروشگاه کامپیوتر دارم هم دیپلم تجربی دارم هم کامپیوتر ولی اهل دانشگاه رفتن نبودم(به دلایلی) ولی دیگه به این نتیجه رسیدم که برم دانشگاه من حرفه ام تو کامپیوتر هست من الان 23 سالم هست پدرم نمی زاره وارد تجارت بشم من به پول و سرمایه نیاز دارم چون کارم خرجش زیاده ولی حاضر نیست این با این همه دارایی که داره بهم کمک کنه خب باید تکلیفم روشن بشه دیگه من با کمبود سرمایه نمی تونم راهی به پیش ببرم دیگه اون دوره ها گذشته که بخوای تو نداری و تو صفر شروع کنی الان پول و سرمایه نداشته باشی هیچ جا تحویلت نمی گیرن
ابه هر کی مشکلمو گفتم ازدواج رو بهم پیشنهاد کرد من 23 سالمه نمی دونم دیگه از بزرگتر نمی شم که بچه های خیلی کوچکتر از من به جاهای بزرگ رسیدن ولی من بخاطر پدرم که یک ذره به من اعتماد نداره دارم تلف می شم
دوست عزیز اون موقع که اولین بار پست رو گذاشته بودم نا امید شدم فکر کردم کسی جوابمو نمیده دیگه برنگشتم
تشکرشده 707 در 218 پست
پسرم همه به تحصيلات آكادميك و دانشگاهي علاقه مند نيستن. اينم يه واقعيته. اما هر كس بايد يه تخصص يا فن برا گذران عمرش بلد باشه.. پس تو يه حرفه هم داري.براي ايجاد اعتماد بايد جربزه نشون بدي. پدرت بايد تلاش تو رو تو فروشگاه ببينه. اگر توانايي خاصي داري بايد يه جورايي توخونه و خونواده روش كني. بهر حال از اين كه به جاي زندگي همينجوري به زندگي مسئولانه تري فكر ميكني ممنونم.در ضمن نگو از اين بزرگتر نميشم.من به خودم تا تا آخر عمرم و تا روزي كه زنده ام فرصت بزرگتر و بهتر شدن دادم. البته هر روز هم براش تلاش ميكنم.ملاكت به جايي رسيدن بقيه نباشه تو هم بزودي قدرت ها و لياقت هاتو رو ميكني. قدم به قدم.اما يادت نره برا رسيدن به سعادت راه ميان بر وجود نداره.. قدم به قدم!
تشکرشده 0 در 0 پست
دوست عزیز من واقعا خسته و نا امید هستم خیلی نا امیدم شبا خواب ندارم دلم بحال خودم می سوزه همه دوستام یه سروگردن از من جلوترن دوست دارم تا جایی که می تونم ازشون دور بشم چون واقعا نمی تونم تو روشون نگاه کنم با این نا پدری که دارم اون مانع درس خوندن من شد نذاشت تو رشته ی که دوست دارم درس بخونم الانم به این روز افتادم که همش باید منت کارمندان اموزش پرورش رو بکشم تا خیر سرشون واسم دروس فنی و حرفه ای به کامپیوتر طتبیق بدن کلا شانس ازم رو برگردونده البته هیچ وقتم شانس نداشتم
تشکرشده 2,844 در 585 پست
با این رویه ای که شما در پیش گرفتین دو سال دیگه هم که بگذره هیچ بیست سال دیگه ام به نتیجه نمیرسین!
درسته آدم خسته میشه، ناامید میشه ، از زندگی بیزار میشه اما.... برای یه مدتی نه این همه وقت.این که بعد از این همه مدت نتونستین مشکلتونو حل کنید و نه تنها این مشکل حل نشده بلکه بزرگترم شده نشون میده که کار شما ازی ه جای دیگه میلنگه.
دوست عزیز ناراحتی شما به خاطر ناپدری یا کارمندای محترم آموزش و پرورش یا شانس نیست.فرافکنی نکنید.به خودتون نگاه کنید به جای این که دلتون برای خودتون بسوزه مشکلتونو ریشه یابی کنید(و خواهشا تو این ریشه یابی به این نتیجه نرسین که تقصیر پدرتونه!) سهم خودتونو هم در بروز وقایع ببینید.
یک زن امیدوار (سه شنبه 01 آذر 90)
تشکرشده 707 در 218 پست
پسرم دلسوزي براي خود ممنوع!نوشته اصلی توسط awatdr
مقايسه ممنوع!
اين كه چون يه امكانو از دست دادم بقيه امكاناتم بدردم نميخوره ممنوع!
شانس ازم رو گردونده ممنوع!
هيچوقت شانس نداشتم هم..ممنوععععععععععع!
( پسرم اينو در گوشي نوشتم اما :طتبیق نه.. تطبيق!)
دوم والدين ما در طول عمرشون به خاطر اختياراتي كه دارن ممكنه از سر دلسوزي تصميمي بگيرن كه سرنوشت ما رو تغيير بده يا حتي چرا كه نه..خراب كنه.. اما نقش ما چيه؟بشينيم و همه مسئوليتها رو گردن اونا بندازيم؟
بالشخصه من در تمام دوران دبيرستان به خاطر مخالفت والدينم اجازه ورزش در حد تخصصي رو نداشتم.در دانشگاه هم به خاطر وقت محدود.وقتي هم شروع كردم والدينم معتقد بودن ديره و ممكنه آسيب ببينم و.. اما من ادامه د ادم.. بدون دعوا يا دلسوزي براي خودم.الان در حد تقريبا حرفه اي يكي از سه ورزش مورد علاقه مو دنبال مي كنم.
براي داشتن استقلال كاري و حرفه اي و هنري و.. گاهي نياز به استقلال مالي داريم.البته از راه سالم و درست.تو بخشي از اين مهارتو داري.
سوم :همدلي با والدينم خيلي وقتا مخالفت اونا رو باهام كرده.همدلي يه جورايي درك نفر مقابلته نه تاييد نه مخالفت با اون . جبهه نگير .در عوض گاهي سعي كن ببيني چرا ناپدريت از توانايي هاي تو غافله يا چرا نمي تونه يا نمي خواد اونا رو ببينه.
در برخي از مسئوليتهاي خونه بسته به توان و تجربه ات سهمي بر عهده بگير.حضرت علي ميگن: بهاي هر كس به ميزان سود مندي اونه.
و آخر اگر چه از نظر من ظاهر بيانگر درون آدم نيست اما انعكاسي از درون آدم مي تونه باشه.نمي گم ظاهر سازي كن مطابق خواست خانواده ات لباس بپوش يا رفتار كن.. اما دست كم در ميهماني ها و محافل يه ريزه همسو تر باهاشون رفتار كن.ببين جواب ميده؟ اينا راه هاي امتحانيه.. وحي منزل نيست!شايد خودت با فكر كردن روش راه هاي بهتري پيدا كني!موفق باشي.
ببين باقي دوستان مثل خانم اميدوار هم به اين نكته زيبا اشاره كردن پسرم!و چقدر هم قشنگ گفتن!تا وقتي در خودمون احساس مسئوليت نكنيم يعني بالغ نشديم و توان مستقل زندگي كردن نداريم.نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
تشکرشده 0 در 0 پست
میشه بگید من چه خطایی کردم این وسط برم خودمو اصلاح کنم؟نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)