خدایا به هر آنکه دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن برتر است و به آنان که دوستتر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق هم برتر است.
تشکرشده 190 در 107 پست
خدایا به هر آنکه دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن برتر است و به آنان که دوستتر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق هم برتر است.
همون شادزی (دوشنبه 05 بهمن 88)
تشکرشده 29 در 11 پست
با تقدیم: گر نمیدیدم تو را گر نمی دیدم در این دنیا تو را گر نبودم با تو هرگز اشنا گر نبودی همچو شمع یا نمیدیدم تو را در بین جمع گر نمی کردی به سوی من نگاه با نگاهی گر نمی رفتم ز راه گر که عشقت سرنوشت من نبود یا که عشقت در سرشت من نبود .........
yasiman (شنبه 26 شهریور 90)
تشکرشده 2,960 در 521 پست
همسر عزیزم،
امیدوارم هیچوقت همدیگرو ملاقات نکنیم...
نه اینکه از خط خطی شدن صفحات شناسنامم بترسم...
که مدت هاست دارم با خودم کلنجار میرم برا تصمیم گرفتن، تصمیم برای زندگیم،...
و امروز تصمیم گرفتم،
بیشتر از شهوتی میترسم که در من پره...من هنوز پر از شهوت رفتنم...
هنوز سایش رو به دنبال خودم میبینم، سایهای که گاهی اوقات دستمو میگیره و سعی میکنه جنازه منو با خودش به جلو بکشه...
به چند نفر وابسته ام؟!
دپندنسی، چه مفهوم عجیبیه...مفهوم عجیبی که زندگی آدما رو معنی دار میکنه...و چه انواعی داره...
درست مثل روزی که *** از من پرسید، چه غلطی میخوام بکنم...
گفتم خیلی برام فرقی نمیکنه، ...به نظرم چیزی ندارم که از دست بدم...
بهم گفت پس این فرم رو بردار و برو، بهش گفتم اما...گفت آها، پس تو هم یه چیزی داری که از دست بدی...
بهش گفتم اره،اما من به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نیستم، جوابم انقدر براش منطقی بود که دیگه چیزی نگه و پایین فرم رو امضا کنه...
منطقی که اونروز نمیفهمیدم...دلیلی که خودم نمیدونستم چرا منطقیه...اما از نظر *** منطقی بود...
بعدها *** برام از انواع دپندنسی میگه...دپندنسی که در پستترین و ضعیفترین حالت به عشق میرسه...و وقتی به این نقطه رسید، دیر یا زود باید منتظر شکستش بود...
اما امروز من باید بگم نوع دیگری هم از دپندنسی وجود داره...دپندنسی که از دپندنسی افراد دیگه به تو به وجود میاد...
چیزی که امروز بالهای من رو بسته...
همسر عزیزم، من نمیخوام به کسی وابسته باشم و نمیخوام کسی به من وابسته باشه...نمیخوام بیشتر از این احساس سنگینی بکنم، میخوام پرواز کنم...پرواز...
امیدوارم دیگه کسی رو نبینم که بخواد دلم رو بلرزونه...
امیدوارم دیگه کسی به لیست وابستگیهام اضافه نشه...
پس دیدار به قیامت!
K
تشکرشده 3,145 در 958 پست
من این تایپیک رو ندیده بودم...
خیلی خوبه که با تو ام..
دوست عزیزم، همراه روزهای سخت زندگیم.. حالا که به گذشته نگاه می کنم، می بینمت که چطور کنار من قدم به قدم می اومدی.. چقدر بیشتر از من زجر کشیدی چرا که همه نگاه ها به سمت من بود و کسی تو رو نمی دید...
عزیزم، چقدر دوست دارم لحظه ای رو که دستهامو می گیری و از عشقت بهم می گی، وقتی که با عشقت قدم بر می داری و با عشقت لبخند می زنی.. تمام اینها رو می شنوم، احساس می کنم و می بینم..
عزیزم، با تو اوج گرفتن منظره ای است که از تمام پنجره ها تماشایی اس.
اولین باری که دیدمت، هنوز در خاطرم هست، وقتی که احساس کردم، تمام اطرافم منجمد شده و فقط تو و لبخندت به سمتم می اومدین .. با اینکه هنوز نمی شناختمت ولی انگار سالها پیش تو رو دیده بودم و بهت انس داشتم.. بعد از اون چه روزهایی که گذشت و چه کوچه های علی چپی که با هم ازش رد شدیم!! تا اینکه فهمیدیم تمام کوچه های علی چب به هم راه دارن و مدام هم مسیر هم هستیم..
عزیزم، بهترین دوست من، منو ببخش اگه گاهی فکر کردم عاشق زندگیمون نیستی.. منو ببخش اگه لحظه ای از انتخابم پشیمون شدم، منو ببخش اگه صبر نکردم تا فردا رو ببینم و امروزم رو خراب کردم، منو ببخش که رنجوندمت..
فقط تو هستی که می تونم دست در دستش و با اطمینان راه برم، مطمئنم که اگه خسته بشم خستگی رو از تنم می گیری و مطمئنی که اگه خسته شدی خستگی رو از تنت میگیرم.. همسفر عزیزم از سفر کردن با تو لذت می برم، دستامو محکم بگیر...
shad (یکشنبه 20 فروردین 91)
تشکرشده 4,202 در 1,430 پست
دلبند عزيز نازنين مهربونم...معذرت ميخوام كه اخرين بار با قهر بدرقه ات كردم (هنوز هم وجدان درد دارم)اما همش هم تقصير من نبود قبول كن...
دلم برات تنگ شده و ديگه كم كم دارم براي رفتن به خونه خودم لحظه شماري ميكنم و خوشحالم كه ترسم داره از بين ميره هر چند هيچ وقت از اين ترس بهت چيزي نگفتم
اميدوارم زندگي هميشه همين طور باهامون راه بياد و خوش باشيم...
parnian1 (یکشنبه 20 فروردین 91)
تشکرشده 4,222 در 1,018 پست
الان که اینا رو می خونم دارم احساس می کنم چقدر به روی خودم نیاورده ام که منم حق دارم عاشق بشم ولی دیگه دوست ندارم که....................
به این زندگی خشک و بی خاصیت عادت کرده ام ، نمی خوام عوض بشه (انقد خودم رو خط خطی کردم ، که کلا محو شده ام ولی خوبه ،اینطوری راحت ترم)
gole maryam (یکشنبه 06 تیر 89)
تشکرشده 3,618 در 912 پست
گل قشنگم، با اینکه هر روز می بینمت و هر روز باهات صحبت می کنم اما بازم دلم واست تنگ شده، دوست دارم زودتر ببینمت، از اینکه مجبور شدی بخاطر من و زندگی مون خودت رو تغییر بدی ازت معذرت می خوام، گرچه این تغییر تو رو واسه ی من عزیزتر کرد!
همسر عزیزم، مهربونم، خیلی دوستت دارم، من رو ببخش بخاطر روزهایی که فکر می کردم که اشتباه انتخاب کردم، من رو ببخش بخاطر روزهایی که تنهات می ذاشتم و درکت نمی کردم، همسر خوبم من رو ببخش که بعضی وقت ها محبتت رو با نگاه بد به چیز دیگه ای تعبیر و تفسیر می کردم، من رو ببخش که باعث میشدم خانواده ام یه فکر دیگه ای در موردت بکنن! من رو ببخش که دوست دارم روز به روز پیشرفت کنی و گاهی توی این راه اذیتت می کنم، اما مطمئن باش که همش بخاطر خودت هست!
و همسر عزیزم، ازت ممنونم بخاطر زندگی که برامون درست کردی، ازت ممنونم بخاطر لطف هایی که در طول ترم بهم می کنی و بخاطر درکی که خصوصا موقع امتحاناتم داشتی؟
مهدی جونم تو ماهی! خیلی دوستت دارمممممممممممممممممممممم ممممممممم
و دلم می خواد تا آخر عمر کنارت باشم، عزیز دلم!
del (شنبه 12 تیر 89)
تشکرشده 1,123 در 399 پست
اول این تاپیکو میارم تو صفحه اصلی تا ارسال کامران رو بخونین
آقا کامران با عرض تبریک در تاپیک نامربوط میبینین؟اصلا دست خود آدم نیست عاشق شدن
حالا کمی هم حرفای مربوط به تاپیک میزنم
همسر عزیزم
نمیدونم چرا ازت دلگیرم اما در عین حال خیلی دوستت دارم.کاش میتونستم همینقدر راحت که اینجا مینویسم باهات حرف میزدم و میدونستم اشتباه برداشت نمیکنی وکارمون به جر و بحث نمیکشه
نمیدونم چی باعث شده اینقدر در مورد من بد فکر کنی.جدیدا طوری شدی که به ساده ترین حرفهام هم واکنش بدی نشون میدی و دچار سو تفاهم میشی.نتونستی منو بشناسی.
نمیدونی چقدر دلم لک زده برای لحظه ای که دوباره عاشقانه بهم بگی دوستم داری.خیلی وقته دلم یه محبت خالصانه میخواد.میخوام یه دل سیر سرمو رو پاهات بذارم و تو موهامو نوازش کنی و باهم حرف بزنیم.نمیدونی چقدر حسودیم میشه وقتی مطالب این تاپیک رو میخونم و سعی میکنم خودمو بذارم جای اون فرد تا لذت اون لحظه رو با تمام وجود حس کنم
اما این لذت برای من با غصه همراهه ولی امیدوارم در آینده واقعی بشه
ناشکری نمیکنم.ابراز محبت میکنی ولی در حد رفع تکلیف در حد یه جانم صدا زدن و بیشتر از رو عادت.ابراز محبت تقریبا اجباری.
یادمه همون روزای اول بهت گفتم همیشه از این میترسم که ابراز محبتت ظاهری باشه.ازت خواستم در اینصورت ترجیح میدم احساس واقعیت رو نسبت به من بگی.اما اینکار رو نمیکنی
ولی من بخوبی تشخیص میدم همش الکیه.
عزیز دلم نمیدونی چقدر دلم میشکنه وقتی عصبی هستی بهم میگی حاضرم طلاقت بدم،اشتباه کردم ازدواج کردم،برو خونه مامانت و خیلی حرفای دیگه که نمیخوام اینجا بگم.اما بعدش که آروم شدی میگی عصبی بودی اونا رو گفتی.ولی از دل من خبر نداری،نمیدونی هر بار که اینا رو میگی چقدر من از زندگیمون دلسرد میشم
چقدر آرزو میکنم کاش نبودم.شاید اختلاف سنی باعث بشه من بی تجربه باشم.شاید زن بودنم باعث بشه احساسی باشم اما هیچ کدوم دلیل نمیشه حداقل روزی یه بار دلمو به درد بیاری و برات مهم نباشه
خودت هم متوجه شدی مدتی بود به شدت افسرده شده بودم اما همینم تو سرم میزدی.مهم خودت بودی و خودت.همیشه ازت برای رفع نقاط ضعفم کمک خواستم اما تو همه رو زدی تو سرم.بجای اینکه دستمو بگیری پامو کشیدی.
اما با همه این اوصاف بازم میگم من عاشقانه دوستت دارم و خواهم داشت و قادر نیستم یه لحظه بی تو زندگی رو ادامه بدم.
دوستت دارم
lvlahtab (یکشنبه 20 فروردین 91)
تشکرشده 3,465 در 1,036 پست
همسر عزیزم کجایی که دوستان همدردی دلبندت رو اذیت میکنند
هر جا هستی زود خودتو برسون که میخوام تو تاپیک قشنگ ترین خاطره عشقی من و همسرم نظر بدم
m.mouod (یکشنبه 20 فروردین 91)
تشکرشده 4,202 در 1,430 پست
همسر عزيزم...
دلبند نازنينم...
بهترين مرد كهكشان راه شيري...
پسرك شيرينم...
.
.
.
.
.
.
.عزيزكم خيلي خوشحالم كه امروز بعد از چند هفته امتحان و روزهاي مزخرف ميبينمت
همگي بگين هــــــــــــــــــــــــ ـــــورا........
parnian1 (چهارشنبه 17 فروردین 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)