موضوع: شوهرم چت می کنه !

سلام آقاي محبت
من هم تمام حرفهاي عرفان آقا رو تاييد مي كنم
زني كه با زندگيش همسرش و بچه اش اين جور عمل كنه اصلا لايق دوست داشتن نيست.
من خودم مشكلات زيادي با همسرم داشتم و البته حالا هم گاهي دارم كه چند جلسه با يه مشاور صحبت كردم به نظر اون اگه حتي خودش به جاي من بود شايد ادامه نمي داد بارها مشاورهاي مختلف منو تشويق به جدايي كردن با وجودي كه به قول خودشون اين پيشنهاد از جانب يه مشاور به مراجع اصلا درست نيست خودم هم بارها به اين موضوع فكر كردم ولي تصميم گرفتم به خاطر بچه و زندگيم تحمل كنم خدا را شكر كه اين نيرو رو به من داد تا موفق بشم الان هم شرايط زندگيم نسبت به قبل خيلي بهتر شده و خدا را شكر مي كنم.
منظورم اينه كه همسرتون بعد از بچه دار شدن حداقل مي تونست به خاطر يه آدم ديگه كه خدا به واسطه او و شما در اين زمين آورده افكارش رو تغيير مي داد و زندگي رو براي خودش و شما و دختر تون نابود نمي كرد.
البته نمي خوام خيلي احساسي برخورد كنم ولي اينكه به خيالش به اجبار با شما ازدواج كرده همه چيز رو به هم ريخته شايد اگه شما يه رفتار ديگه اي نشون مي دادين نتيجه متفاوت مي شد ولي در هر حال اگه دخترتون پيش شماست خيلي بهش توجه كنين
اميدوارم زندگي زيبايي در آينده پيش رو داشته باشين

دوستان!!!!
جاي پاسخ دادن به اين سئوال است كه آيا مي شود ، هر كسي هر كاري انجام داد كه خوب نبود، او را مثل آشغال دور ريخت؟؟؟

گلپر جون سلام
من هم بر سر دوراهی طلاق هستم ولی به خاطر بچه ام می خواهم بیشتر فکر کنم ولی من خیلی حساس و ضعیفم و بیشتر ترجیح می دم میدونو خالی کنم . دوست دارم از تجربیاتت بیشتر استفاده کنم

سلام خانومي
ميشه بگي مشكلت چيه كه باعث شده به فكر جدايي بيفتي يه ذره از خودت و همسرت بيشتر بگو تا بهتر بتونم بهت راهنمايي كنم.
بعلاوه چرا احساس ضعف مي كني يه خرده بيشتر بگو...ممنون

سلام دونه جون
بقيه رو نمي دونم ولي من منظورم اين نبود ولي بايد بپذيريم نابود كردن يه زندگي به راحتي هم چيزي نيست كه به راحتي بشه ازش گذشت
در ضمن به آقاي محبت هم گفتم شايد اگه ايشون يه روش ديگه اي عمل مي كردن نتيجه اين نمي شد ولي در هر حال دليلي براي ناديده گرفتن خطاي انجام شده توسط همسر سابقشون نيست
همسر سابقشون اگه تا اين حد از زندگيش بدش ميومده نبايد اجازه مي داده پاي يه نفر ديگه به زندگي باز بشه و بعد از 13 سال اقدام كنه
به هر صورت اين رو مي پذيرم كه يك طرفه به قاضي رفتن هم صحيح نيست و بايد تمام جوانب يه موضوع رو در نظر گرفت و بعد قضاوت كرد

بستگي داره كه ميزان خطا تا چه حد باشه و تا چه ميزان بي شرمانه پيش بره
مطمئنا اگه جاي ترميم وجود داشته باشه ادم اول ترميم مي كنه ولي وقتي راهي نباشه .......

سلام گلپر جون
من حدود 8 ساله ازدواج کردم و شوهر م علاوه بر داشتن اخلاق های خوب بسیار بد بین بود و از پیشرفت درسی وکاری من جلوگیری کرد تا جاییکه احساس پوچی می کردم البته باید بگم من درسم خیلی خوب بود و همه انتظار داشتند من استاد دانشگاه بشم ولی شوهرم فقط دوست داشت من خونه بمونم می گفت درس بخون ولی تو خونه .زبان کار کن ولی تو خونه و... البته اینوهم بگم من از یک خانواده بسیار مذهبی هستم وبیشتراز اون معتقدم ولی نمی دونم چرا به من اعتماد نداشت خلاصه این مشکلات علاوه بر مشکلات دیگه مثل اختلاف با خانواده شوهرم بر سر پسرم و یکجا زندگی کردن با آنها علی رغم مخالفت شدید من و... باعث شد که دچار افسردگی بشم و کارم گریه شده بود رفتن به پیش روانشناس هم نتونست زیاد به من کمک کنه . با اینکه شوهرم باعث بروز افسردگی در من شده بود با اینحال تا دید من حال روحی خوبی ندارم به جای کمک بمن بعنوان شریک زندگی سراغ زنهای دیگه رفت البته از قبل زمینه داشت ولی حالا شدیدتر شد چت کردن ، ارتباط تلفنی ، زن صیقه ای و... سرگرمی اون شد و من به این دلایل قصد طلاق دارم . شوهری که در موقع بروز مشکل زنشو ول کنه و فقط به فکر خودش باشه ارزش ادامه زندگی را نداره .
این هم توضیح بیشتر خواهش می کنم منو راهنمایی کنید.

سلام عزيزم
واقعا متاسفم يه خرده هم به خاطر اينكه شرايط تو از جهاتي شبيه به منه
من هم شاگرد اول دانشگاه در دوره ليسانس شدم من هم مي خواستم درسم رو ادامه بدم و...بگذريم
ولي حداقل شوهر من بعد از داغون شدنم منو ول نكرد بره سراغ يكي ديگه ولي همش مي گفت مثلا شما همتون اين جوري هستين ضعيفين و ....بالاخره نمك روي زخم پاشيدن...و وضع رو از اوني كه بود خراب كردن وقتي ميومد خونه بجاي اينكه آرومم كنه بيشتر عصبيم مي كرد اخم دعوا ايراد گرفتن هاي بي مورد و....
تا مدت طولاني من واقعا از هم پاشيده بودم ولي يه جرقه مسيرم رو تغيير داد
البته هنوز يه جورايي اول راهم ولي خلاصه اش اين كه تصميم گرفتم خودم باشم و براي خودم زندگي كنم اينم رو بگم كه خيلي سخته ولي آدمها قدرتي دارن كه حتي گاهي خودشون هم نمي دونن
در قدم اول اگه قرص يا داروي آرامبخش مصرف مي كني كنار بذار و حتي در بدترين حالات سعي كن خودت رو به كاري مشغول كني و امور اصلي زندگيت رو به دست بگيري البته اين جور (منظورم شوهرته)آدمها نمي تونن ببينن كه يكي داره بهتر از اونا مي شه ولي تو توقف نكن و جلو برو بذار يه مثال برات بزنم :يه مدت سر دردهاي وحشتناك ميگرني گرفته بودم كه چند بار كارم به بيمارستان و سرم و آمپول و...رسيد ديگه داشت حالم از اين ضعف خودم به هم مي خورد تا اين كه يه روز باز همون طور شدم داشتم مي مردم ولي در يه لحظه تصميم گرفتم يه كاري بكنم كاري كه مطمئن بودم وقتي شوهرم بياد خونه و ببينه چه آشوبي به پا مي كنه ولي تصميمم رو گرفتم و خودم رو به اون كار مشغول كردم سر دردم آروم آروم بهتر شد تا اينكه شوهرم اومد وقتي ديد انگار مي خواست خونه رو رو سرم خراب كنه ولي وقتي بهم نگاه كرد و اثري از اون آدم قبلي كه هر حرفي مي زد مي پذيرفت و مثل يه بچه مي ترسيد در من نديد آرومتر شد
بالاخره يه روز بهش گفتم اون آدمي كه تو به عنوان زنت مي شناختي مرد و از امروز اين كسي كه مي بيني جلوت وايساده زنته ....نمي گم 100%ولي 60%موفق شدم و همين مهم هستش تو بايد به خاطر هر قدم رو به جلو كه بر مي داري خودت رو تشويق كني...
بهت گفتم قدم اول اينه كه واقعا و از ته دل بخواي عوض بشي و كنترل زندگيت رو در دست بگيري
دوست خوبم باز هم مي گم سخته ولي شدنيه فقط حوصله مي خواد و زمان
در ضمن در ابتدا لازم نيست شوهرت بفهمه تو مي خواي چيكار كني ولي سعي كن كم كم بهش بقبولاني كه تو داري تغيير مي كني و اونوقت خودش به سمتت مياد و خيلي از مسايلت حل مي شه
فكر كنم بخشي از ناراحتي هاي الانت به خاطر رفتارهاي شوهرت و دوري كردنش از توهه پس بهتره بهانه اي براي ادامه اين كار براش باقي نذاري
مثلا برو آرايش گاه بگو موهات رو خيلي ساده درست كنه يه غذاي عالي بپز خونه ات رو مثل دسته گل آماده كن تا وقتي شوهرت اومد غافلگير بشه اينم رو بدون احتمال داره يه جوري رفتار كنه كه جا بخوري مثلا بيشتر سر و صدا راه بندازه يا مثلا بهت توجه نكنه ولي مطمئن باش يه علامت سوال در ذهنش درست مي شه كه چه خبره؟!!!و همين براي شروع كافيه فقط تو خودت رو نباز و محكم باش
براي انجام همه اين كارها بايد يه مقدار زيرك باشي تا هر وقت توانش رو در خودت ديدي اقدام كني تا بتوني با هر واكنشي كنار بياي
اگه راه رو پيدا كني رفتنش راحت مي شه اگه باز هم كمك خواستي من هستم اميدوارم اين دفعه كه مياي با خبرهاي خوب باشي

گلپر جون
از راهنمایی هات ممنونم . مشکل من گذشته است که نمی تونم باهاش کنار بیام وگرنه الان شوهرم از کارهای قبلیش پشیمونه و بیش از حد می خواد جبران کنه . با وجود بی توجهی های من میگه می دونم مقصرم و تحمل می کنم ولی من نمی تونم والبته نمی خوام گذشته رو فراموش کنم .چون کاری که نباید شده و دیگه جبران پذیر نیست . در هر صورت ممنونم امیدوارم تو هم موفق باشی.

سلام خانمي
به نظرم الان اين تو هستي كه داري اشتباه مي كني
اشتباهي كه ممكنه بعدا ديگه نتوني جبران كني و خودت رو سرزنش كني
اگه واقعا شوهرت از اشتباهي كه كرده پشيمونه بهتره تو هم اونو ببخشي
مي دونم خيلي سخته اونقدر سخت كه مي خواي همه بلاهايي كه تا حالا به سرت اومده به هر قيمتي شده تلافي كني.
هروقت مي خواد كاري كنه تا از تو معذرت خواهي كنه مي خواي لجشو در آري
حتي بيشتر از دستش عصباني مي شي
همه اينا رو مي دونم ولي اگه بتوني اونو ببخشي به يه آرامش خيلي خوب مي رسي
زندگي ميدون نبرد نيست كه وقتي يكي داره عقب نشيني مي كنه ما حمله كنيم.
يه پيشنهاد دارم برات يه كم وقت مي خواد ولي نتيجه اش جالبه:
يه روز بشين و به حال خودت و همه ناراحتي هايي كه برات پيش اومده از ته دل گريه كن دلت براي خودت بسوزه بذار اون قسمت از وجودت كه تا حالا خيلي اذيت شده و نمي تونسته كاري انجام بده آروم بشه اون بخش كودك درون توهه
حسابي اين كودك رو نوازش كن بذار غصه ها از دلش بيرون بره حتي باهاش بلند بلند حرف بزن و باهاش همدردي كن البته نبايد اين حالت طول بكشه بعد از اون يه حس سبكي و آرامش و شادي خوبي پيدا مي كني.
اونوقت كم كم و در مراحل معين و با صبر و حوصله قدم بردار و هر چي مانع پذيرش عذر خواهي همسرت هست كنار بزن اگه دلت مي خواد قبلا به همسرت بگو يه مدت زمان مي خواي تا بتوني اونو ببخشي و در اين مدت خوب به خودت زندگيت و آينده ات فكر كن اگه گذشته تو خراب شده دليلي نداره آينده ات رو هم خراب كني
اگه اون قدم اول رو كه بهت گفتم به خوبي برداشتي بقيه راه هموار مي شه
مي توني زندگيت رو از نو شروع كني و مطمئن باش به مراتب بهتر از روزهاي گذشته مي شه
باز هر وقت خواستي و حس كردي يه نفر رو مي خواي كه باهاش درد دل كني و ازش كمك بخواي بيا من و همه دوستان هستيم