موضوع: شوهران از زنان چه می خواهند؟

سلام
من امروز عضو شدم مطالب جالبه به نظر من مردها خیلی استناد به رساله و قران میکنن که تو قران امده زن باید مطیع شوهرش باشه یا حق ازدواج دوباره رو داره یا بی اذن زنش می تونه هر خرج وبرج رو داشته بشه اجازه بیرون رفتن به زنش نده و...اگه ای ن اطلاعات رو به کار بگیرن دیگه هر کار بکنی لوس و از خود راضی و پر توقع میشن که بیا و ببین ومیگن ازت راضی نباشیم نماز وروزه ات باطله حالا ما چه احساسی به اونا داریم براشون مهم نیست .
نمیشه به دعوای خدا رفت مگه نه بچه ها

[/font][font=Arial]سلام اگه اجازه بدین منم نظر بدم انتظارات شوهران از همسراشون
محیط خانه جایگاه امنی باشد تمیز و مرتب باشد هنگام ورود مرد,زن خانه با صورتی اراسته و با گرمی از مرد استقبال کند کدبانوی تر و تمیز باشید با لحن محبت امیز با او سخن بگویید.غرغرهایش را برای مرد نذاره...سعی در تغییر دادن او نداشته باشه و اونو همانطور که هست بپذیره
او را تحسین کنه و قهرمان بدونه نه اینکه تملق کنید...همیشه حرفهای امیدوار کننده بزنید کارها و حرفهای او را تایید و تحسین کنید
از تمامی کارهایی که برای شما انجام میدهد قدردانی کنید..
خود را با زندگیش وفق دهید...با او سازگار باشید او را درک کنید ...به درخواستهایش پاسخ مثبت دهید
سعی کنید او رئیس خانه باشد غر نزنید ...دستور ندهید...
در روابط زناشویی تمایل نشان دهید ...او را نصیحت نکنید....شنونده خوبی باشید...او را تحقیر نکنید به علائق او علاقه مند باشید...بخشش داشته باشید بردبار و شکیبا باشید...

سلام
به نظرم زن وشوهر باید دو نیمه سیب باشن که اگه از هم جدا بشن تیره می شم پس همیشه و همه جا محکم و همراه هم باشن.
اما به نظرم بزرگترین انتظار مردان از زنان اینه که بهشون گیر ندن. چه در مورد خانواده چه در مورد محیط کار ونحوه ارتباطات چه در مورد نوع اخلاقا و رفتارهاو او ن وقت با کمال میل همه خواسته های زن و براورده می کنن

[size=medium]مشکل همینجاست که شوهران خودشون هم نمیدونن از زنان چی می خوان!!![color=#9400D3]البته همیشه استثناهایی هست :D
این کارها خیلی بهتره تا از ادم انتظار داشته باشن که علم غیب داشته باشه و همیشه از ته دل پر رمزو رازشون خبر داشته باشه.مثلا اگه اقا قرار بود ساعت 7 تشریف بیارن وساعت 9 تشریف اوردن خانم باید با نگاه به اوضاع ستاره ها و افلاک میفهمیدن که حتما یک جلسه فوری و ضروری کاری پیش اومده!یا سکوت اقایون که هزارویک تا معنی داره وخانم باید با گوش دادن به صدای سکوت ایشون بفهمه که الان تو دل مثل دریاشون چی میگذره!مثلا الان سکوت کردن چون شام دیر شده-سکوت کردن چون تازه حرفی که یک ماه پیش تو مهمونی زدم وخودم هم یادم رفته الان یادشون افتاده-سکوت کردن چون دارن فکر میکنن-سکوت فرمودن چون نمی خوان راجع به مسایل مورد علاقه من صحبت کنیم-سکوت کردن چون...

باران عزیز
ممنون از راهنماییتون.من هم کاملا با نظر شما موافقم ومیدونم که وقتی اقایی دیر میکنه و خسته میرسه خونه دیگه حوصله سین جین نداره وبرعکس باید با استقبال گرم تحویلش گرفت ونیم ساعتی اخمهاشو با لبخند جواب داد تا بعد از خوردن چای گرم یخشون وا شه.یا گاهی نیاز دارن که سکوت کنن وبا خودشون خلوت کنن ونباید به پرو پاشون پیچید.خوشبختانه مسایل مدیریت زنانه را یاد گرفتم.منظورم بیشتر بیان مسایل با چاشنی طنز بود.

نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی

ببين بحث سر كوچك و بزرگ بودن انتظارات شما نيست!
بحث سر اينه كه وقتي با اين انتظارات وارد زندگي بشويم، واقعيت فرد برايمان پوشيده مي ماند. منحصر به فرد بودن ، علائق، خلق و خو، شخصيت فرد تحريف مي شود.
آنوقت به ميزان همراهي او با انتظاراتمون از زندگي لذت مي بريم.

در حاليكه دختر و پسري كه با هم ازدواج مي كنند، قبل از هر چيزي دو انسان هستند، با دو نگرش، با دو سليقه و ....
شايد آنچيزي كه براي شما يك انتظار كوچك باشد، براي طرف ديگر يك مسئله غير قابل اجرا به نظر برسد.


پس بهتر هست از توي ابرها پايين بياييد. و به جاي انتظارات قبل از ازدواج دقت زيادي بكنيد كه معيارهاي اساسي خود را در ازدواج مشخص كنيد و آنها را در خودتون و دختر مورد نظر تناسبش را ارزيابي كنيد.

اين جملات خيلي قشنگ آقاي مديرو واسه گلناز گلم گذاشتم منم ميخواستم همينا رو بگم ولي يه كوچولو بيسواد بودم!!

نوشته اصلی توسط goolnaz

اقایون خیلی راحت با کمی توضیح اول زندگی تفاوت اجازه گرفتن و اطلاع دادن را مشخص کنن تا دیگه کسی دچار سو تفاهم نشه.

من نمی خوام همسرم واسه سبزی گرفتن هم از من اجازه بگیره. مثلا اگه زنگ بزنه و محل کارم و از من بپرسه که برم سبزی بگیرم یا نه؟ گوشی تلفن را از عصبانیت قورت میدم. منظور من در مورد تصمیمات کلی زندگی بود که می خوام حرف آخر حرف من باشه. اگه می خواد با خانواده اش بره مسافرت، یه اجازه ای از من بگیره. اگه مثلا گفتم "نه". نگه: تو به من اهمیت نمیدی. اگه خودت بخوای بری که حق داری. من می خوام برم. من اعصاب ندارم. همینیه که هست. من رفتم، خداحافظ. در ضمن منظور من تنها نگرانی نیست، بلکه من از این اجازه گرفتن همسرم از خودم خوشم میاد. البته من اینو خیلی تو خانواده و جامعه دیده ام . مثلا وقتی زن برادرم میگه که من بدون اجازه شوهرم آب نمی خورم، من میرم تو رویا که در آینده همسرم اینو به من بگه. بعد میشینم و هی کیف می کنم. این قده ذوق می کنم که نگو.
در ضمن، اینها از تنقلات زندگی است و معیارهای من مهمتر از اینهاست. همونی که مدیر میگه، میگم چشم.