به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 111
  1. #71
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 17 شهریور 91 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1387-2-12
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    7,139
    سطح
    55
    Points: 7,139, Level: 55
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    157

    تشکرشده 160 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    آن انا بی وقت گفتن لعنتست
    آن انا در وقت گفتن رحمتست

    آن انا منصور رحمت شد یقین
    آن انا فرعون لعنت شد ببین

    لاجرم هر مرغ بی‌هنگام را
    سر بریدن واجبست اعلام را

    سر بریدن چیست کشتن نفس را
    در جهاد و ترک گفتن تفس را

    آنچنانک نیش کزدم بر کنی
    تا که یابد او ز کشتن ایمنی

    بر کنی دندان پر زهری ز مار
    تا رهد مار از بلای سنگسار

    هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر
    دامن آن نفس‌کش را سخت گیر

    چون بگیری سخت آن توفیق هوست
    در تو هر قوت که آید جذب اوست

    بازهم در مورد تناقض های ظاهری و نتیجه گیریه جالب مولانا از مثنوی:

    دیر گیرد سخت گیرد رحمتش
    یک دمت غایب ندارد حضرتش

    ور تو خواهی شرح این وصل و ولا
    از سر اندیشه می‌خوان والضحی

    ور تو گویی هم بدیها از ویست
    لیک آن نقصان فضل او کیست

    آن بدی دادن کمال اوست هم
    من مثالی گویمت ای محتشم

    کرد ، نقاشی دو گونه نقشها
    نقشهای صاف و نقشی بی صفا

    نقش یوسف کرد و حور خوش‌سرشت
    نقش عفریتان و ابلیسان زشت

    هر دو گونه نقش استادی اوست
    زشتی او نیست آن رادی اوست

    زشت را در غایت زشتی کند
    جمله زشتیها به گردش بر تند

    تا کمال دانشش پیدا شود
    منکر استادیش رسوا شود

    ور نداند زشت کردن ناقص است
    زین سبب خلاق گبر و مخلص است

    پس ازین رو کفر و ایمان شاهدند
    بر خداوندیش و هر دو ساجدند

  2. 2 کاربر از پست مفید mohajer تشکرکرده اند .

    mohajer (یکشنبه 20 اردیبهشت 88)

  3. #72
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    بنمای رخ

    که باغ و گلستانم آرزوست
    بگشای لب که قند فر آوانم آرزوست
    ای آفتاب حسن‌ ٬ برون آ ٬ دمی ز ابر
    کان چهره مشعشع تا بانم آرزوست
    بشنيدم از هوای تو آواز طبل باز
    باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
    گفتی ز ناز : بيش مرانجان مرا ٬ برو!
    آن گفتنت که بيش مرانجانم آرزوست
    وان دفع گفتنت که برو ٬ شه به خانه نيست
    وان ناز و باز و تندی در بانم آرزوست
    اين نان و آب چرخ چو سيل است بی وفا
    من ماهيم ٬ نهنگم ٫ عمانم آرزوست
    يعقوب وار وا اسف ها همی زنم
    ديدار خوب يوسف کنعانم آرزوست
    والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
    آوراگی کوه و بيابانم آرزوست
    زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
    شير خدا و رستم دستانم آرزوست
    جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
    آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
    زين خلق پر شکايت گريان شدم ملول
    آن های و هوی و ٫ نعره مستانم آرزوست
    گويا ترم ز بلبل ٫ اما ز رشک عام
    مهرست بر دهانم و ٫ افغانم آرزوست
    دی شيخ با چراغ همی گشت گرد شهر
    کز ديو و دد ملولم و ٫ انسانم آرزوست
    گفتند يافت می نشود ٫ جسته ايم ما
    گفت آن که يافت می نشود ٫ آنم آرزوست
    هر چند مفلسم ٫ نپذيرم عقيق خرد
    کان عقيق نادر ارزانم آرزوست
    پنهان ز ديده ها و ٫ همه ديده ها از اوست
    آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
    خود ٫ کار من گذشت ز هر آرزو و آز
    از از کا و از مکان ٫ پی ارکانم آرزوست
    يک دست جام باده و يک دست جعد يار
    رقصی چنين ميانه ی ميدانم آرزوست
    من رباب عشقم و ٫ عشقم ربابی است
    وان لطف های زخمه رحمانم آرزوست
    بنمای شمس مفخر تبريز ٬ روز شرق
    من هدهدم ٬ حضور سليمانم آرزوست

    بشنو این نی چون شکایت می‌کند
    از جداییها حکایت می‌کند
    کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
    در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
    سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
    تا بگویم شرح درد اشتیاق
    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
    باز جوید روزگار وصل خویش
    من به هر جمعیتی نالان شدم
    جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
    هرکسی از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من
    سر من از ناله‌ی من دور نیست
    لیک چشم و گوش را آن نور نیست
    تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
    لیک کس را دید جان دستور نیست
    آتشست این بانگ نای و نیست باد
    هر که این آتش ندارد نیست باد
    آتش عشقست کاندر نی فتاد
    جوشش عشقست کاندر می فتاد
    نی حریف هرکه از یاری برید
    پرده‌هااش پرده‌های ما درید
    همچو نی زهری و تریاقی که دید
    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید
    نی حدیث راه پر خون می‌کند
    قصه‌های عشق مجنون می‌کند
    محرم این هوش جز بیهوش نیست
    مر زبان را مشتری جز گوش نیست
    در غم ما روزها بیگاه شد
    روزها با سوزها همراه شد
    روزها گر رفت گو رو باک نیست
    تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
    هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
    هرکه بی روزیست روزش دیر شد
    در نیابد حال پخته هیچ خام
    پس سخن کوتاه باید والسلام
    بند بگسل باش آزاد ای پسر
    چند باشی بند سیم و بند زر
    گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
    چند گنجد قسمت یک روزه‌ای
    کوزه‌ی چشم حریصان پر نشد
    تا صدف قانع نشد پر در نشد
    هر که را جامه ز عشقی چاک شد
    او ز حرص و عیب کلی پاک شد
    شاد باش ای عشق خوش سودای ما
    ای طبیب جمله علتهای ما
    ای دوای نخوت و ناموس ما
    ای تو افلاطون و جالینوس ما
    جسم خاک از عشق بر افلاک شد
    کوه در رقص آمد و چالاک شد
    عشق جان طور آمد عاشقا
    طور مست و خر موسی صاعقا
    با لب دمساز خود گر جفتمی
    همچو نی من گفتنیها گفتمی
    هر که او از هم‌زبانی شد جدا
    بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
    چونک گل رفت و گلستان درگذشت
    نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
    جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای
    زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای
    چون نباشد عشق را پروای او
    او چو مرغی ماند بی‌پر وای او
    من چگونه هوش دارم پیش و پس
    چون نباشد نور یارم پیش و پس
    عشق خواهد کین سخن بیرون بود
    آینه غماز نبود چون بود
    آینت دانی چرا غماز نیست
    زانک زنگار از رخش ممتاز نیست

    ای یوسف خوش نام ما خوش می​روی بر بام ما

    --------------------------------------------------------------------------------

    ای یوسف خوش نام ما خوش می​روی بر بام ما
    ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
    ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
    جوشی بنه در شور ما تا می​شود انگور ما
    ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
    اتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
    ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
    پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
    در گل بمانده پای دل جان می​دهم چه جای دل
    وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

    شد ز غمت خانه سودا دلم
    در طلبت رفت به هر جا دلم

    در طلب زهره رخ ماه رو
    می نگرد جانب بالا دلم

    فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
    رفت بر این سقف مصفا دلم

    آه که امروز دلم را چه شد
    دوش چه گفته است کسی با دلم

    از طلب گوهر گویای عشق
    موج زند موج چو دریا دلم

    روز شد و چادر شب می درد
    در پی آن عیش و تماشا دلم

    از دل تو در دل من نکته​هاست
    آه چه ره است از دل تو تا دلم

    گر نکنی بر دل من رحمتی
    وای دلم وای دلم وا دلم

    ای تبریز از هوس شمس دین
    چند رود سوی ثریا دلم

    با من صنما دل یک دله کن
    گر سر ننهم آنگه گله کن
    مجنون شده​ام از بهر خدا
    زان زلف خوشت یک سلسله کن
    سی پاره به کف در چله شدی
    سی پاره منم ترک چله کن
    مجهول مرو با غول مرو
    زنهار سفر با قافله کن
    ای مطرب دل زان نغمه خوش
    این مغز مرا پرمشغله کن
    ای زهره و مه زان شعله رو
    دو چشم مرا دو مشعله کن
    ای موسی جان شبان شده​ای
    بر طور برو ترک گله کن
    نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
    در دست طوی پا آبله کن
    تکیه گه تو حق شد نه عصا
    انداز عصا و آن را یله کن
    فرعون هوا چون شد حیوان
    در گردن او رو زنگله کن

    ای دل شکایت​ها مکن تا نشنود دلدار من
    ای دل نمی​ترسی مگر از یار بی​زنهار من
    ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
    نشنیده​ای شب تا سحر آن ناله​های زار من
    یادت نمی​آید که او می کرد روزی گفت گو
    می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من
    اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
    ا ین بس نباشد خود تو را کآگه شوی از خار من
    گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
    تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من
    خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
    وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من
    چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
    گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من
    گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان
    خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من
    گفتم منم در دام تو چون گم شوم بی​جام تو
    بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من

    بی همگان به سر شود بی​تو به سر نمی​شود
    داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی​شود
    دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
    گوش طرب به دست تو بی​تو به سر نمی​شود
    جان ز تو جوش می​کند دل ز تو نوش می​کند
    عقل خروش می​کند بی​تو به سر نمی​شود
    خمر من و خمار من باغ من و بهار من
    خواب من و قرار من بی​تو به سر نمی​شود
    جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
    آب زلال من تویی بی​تو به سر نمی​شود
    گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
    آن منی کجا روی بی​تو به سر نمی​شود
    دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
    این همه خود تو می​کنی بی​تو به سر نمی​شود
    بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
    باغ ارم سقر شدی بی​تو به سر نمی​شود
    گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
    ور بروی عدم شوم بی​تو به سر نمی​شود
    خواب مرا ببسته​ای نقش مرا بشسته​ای
    وز همه​ام گسسته​ای بی​تو به سر نمی​شود
    گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
    مونس و غمگسار من بی​تو به سر نمی​شود
    بی تو نه زندگی خوشم بی​تو نه مردگی خوشم
    سر ز غم تو چون کشم بی​تو به سر نمی​شود
    هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
    هم تو بگو به لطف خود بی​تو به سر نمی​شود

  4. کاربر روبرو از پست مفید ani تشکرکرده است .

    ani (یکشنبه 20 اردیبهشت 88)

  5. #73
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر
    دیوانگان را می کند زنجیر او دیوانه تر
    ای عشق شوخ بوالعجب آورده جان را در طرب
    آری درآ هر نیم شب بر جان مست بی خبر
    ما را کجا باشد امان کز دست این عشق آسمان
    ماندست اندر خرکمان چون عاشقان زیر و زبر
    ای عشق خونم خورده ای صبر و قرارم برده ای
    از فتنه روز و شبت پنهان شدستم چون سحر
    در لطف اگر چون جان شوم از جان کجا پنهان شوم
    گر در عدم غلطان شوم اندر عدم داری نظر
    ما را که پیدا کرده ای نی از عدم آورده ای
    ای هر عدم صندوق تو ای در عدم بگشاده در
    هستی خوش و سرمست تو گوش عدم در دست تو
    هر دو طفیل هست تو بر حکم تو بنهاده سر
    کاشانه را ویرانه کن فرزانه را دیوانه کن
    وان باده در پیمانه کن تا هر دو گردد بی خطر
    ای عشق چست معتمد مستی سلامت می کند
    بشنو سلام مست خود دل را مکن همچون حجر
    چون دست او بشکسته ای چون خواب او بربسته ای
    بشکن خمار مست را بر کوی مستان برگذر

  6. 2 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (دوشنبه 21 اردیبهشت 88)

  7. #74
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 17 شهریور 91 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1387-2-12
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    7,139
    سطح
    55
    Points: 7,139, Level: 55
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    157

    تشکرشده 160 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا


    از صحابه خواجه‌ای بیمار شد
    واندر آن بیماریش چون تار شد

    مصطفی آمد عیادت سوی او
    چون همه لطف و کرم بد خوی او

    در عیادت رفتن تو فایده‌ست
    فایده‌ی آن باز با تو عایده‌ست

    فایده‌ی اول که آن شخص علیل
    بوک قطبی باشد و شاه جلیل

    چون دو چشم دل نداری ای عنود
    که نمی‌دانی تو هیزم را ز عود

    چونک گنجی هست در عالم مرنج
    هیچ ویران را مدان خالی ز گنج

    قصد هر درویش می‌کن از گزاف
    چون نشان یابی بجد می‌کن طواف

    چون ترا آن چشم باطن‌بین نبود
    گنج می‌پندار اندر هر وجود

    ور نباشد قطب یار ره بود
    شه نباشد فارس اسپه بود

    پس صله‌ی یاران ره لازم شمار
    هر که باشد گر پیاده گر سوار

    ور عدو باشد همین احسان نکوست
    که باحسان بس عدو گشتست دوست

    ور نگردد دوست کینش کم شود
    زانک احسان کینه را مرهم شود

    بس فواید هست غیر این ولیک
    از درازی خایفم ای یار نیک

    حاصل این آمد که یار جمع باش
    همچو بتگر از حجر یاری تراش

    زانک انبوهی و جمع کاروان
    ره‌زنان را بشکند پشت و سنان


  8. کاربر روبرو از پست مفید mohajer تشکرکرده است .

    mohajer (یکشنبه 17 خرداد 88)

  9. #75
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    مستی سلامت می کند پنهان پیامت می کند
    آن کو دلش را برده ای جان هم غلامت می کند
    ای نیست کرده هست را بشنو سلام مست را
    مستی که هر دو دست را پابند دامت می کند
    ای آسمان عاشقان ای جان جان عاشقان
    حسنت میان عاشقان نک دوستکامت می کند
    ای چاشنی هر لبی ای قبله هر مذهبی
    مه پاسبانی هر شبی بر گرد بامت می کند
    آن کو ز خاک ابدان کند مر دود را کیوان کند
    ای خاک تن وی دود دل بنگر کدامت می کند
    یک لحظه ات پر می دهد یک لحظه لنگر می دهد
    یک لحظه صحبت می کند یک لحظه شامت می کند
    یک لحظه می لرزاندت یک لحظه می خنداندت
    یک لحظه مستت می کند یک لحظه جامت می کند
    چون مهره ای در دست او گه باده و گه مست او
    این مهره ات را بشکند والله تمامت می کند
    گه آن بود گه این بود پایان تو تمکین بود
    لیکن بدین تلوین ها مقبول و رامت می کند
    تو نوح بودی مدتی بودت قدم در شدتی
    ماننده کشتی کنون بی پا و گامت می کند
    خامش کن و حیران نشین حیران حیرت آفرین
    پخته سخن مردی ولی گفتار خامت می کند

  10. کاربر روبرو از پست مفید keyvan تشکرکرده است .

    keyvan (یکشنبه 17 خرداد 88)

  11. #76
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    ز روي عشق تو من رو به قبله آوردم
    وگرنه من ز نماز و ز قبله بيزارم
    مرا غرض ز نماز آن بود که پنهاني
    حديث درد فراق تو با تو بگذارم.

  12. 3 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (جمعه 02 مرداد 88)

  13. #77
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 17 شهریور 91 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1387-2-12
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    7,139
    سطح
    55
    Points: 7,139, Level: 55
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    157

    تشکرشده 160 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    همیشه گوشه ای از ذهنم رو یه سری از سوالات مرتبط با مذهب فعلی(باشرایط موجود و گذر از گردنه های پر پیچ وخم تاریخ ...) که از لحاظ علمی و حساب و کتابای علوم فعلی نا معقول به نظر میرسید ،پر میکرد.
    این شک و تردید تو همه جوانب زندگیم تاثیر منفی میذاشت و انرژیه فراوانی ،از منی که میخواستم فردی مذهبی و در عین حال به روز باشم میگرفت(انگار دارم شوخی شوخی شرح حالم رو درج میکنم)،
    تا اینکه گذر زمان(همون تجربه خودمون رو میگم)و آشنا شدن با یه سری منابع آسمانی و همینطور دوستی با مولانا (اگه بحساب بیام)،سبب شد از این پیمانه های بی سرو ته دل بکنم و رو به سوی اصل نور بیارم(البته این هجرت بی پایانم شروع شده و من باید الان توی خط شروع این هجرت باشم).
    ببخشید خیلی حرافی کردم.
    در هر صورت یکی از بهتری جواب ها رو توی این زمینه ها ی شک های شبه ساز، از جلال الدین محمد شنیدم که حکایت از این قراره:




    این بداند کانک اهل خاطرست
    غایب آفاق او را حاضرست

    دیده‌ها بسته ببیند دوست را
    چون مشبک کرده باشد پوست را

    ور ندیدش نه از برون نه از اندرون
    از حکایت گیر معنی ای زبون

    نی چنان کافسانه‌ها بشنیده بود
    همچو شین بر نقش آن چفسیده بود

    تا همی‌گفت آن کلیله بی‌زبان
    چون سخن نوشد ز دمنه بی بیان

    ور بدانستند لحن همدگر
    فهم آن چون مرد بی نطقی بشر

    در میان شیر و گاو آن دمنه چون
    شد رسول و خواند بر هر دو فسون

    چون وزیر شیر شد گاو نبیل
    چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل

    این کلیله و دمنه جمله افتراست
    ورنه کی با زاغ لک‌لک را مریست

    ای برادر قصه چون پیمانه‌ایست
    معنی اندر وی مثال دانه‌ایست

    دانه‌ی معنی بگیرد مرد عقل
    ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

    ماجرای بلبل و گل گوش دار
    گر چه گفتی نیست آنجا آشکار


  14. 2 کاربر از پست مفید mohajer تشکرکرده اند .

    mohajer (دوشنبه 28 اردیبهشت 88)

  15. #78
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    عشق آن زنده گزين کو باقيست
    کز شراب جان‌فزايت ساقيست
    عشق آن بگزين که جمله انبيا
    يافتند از عشق او کار و کيا
    تو مگو ما را بدان شه بار نيست
    با کريمان کارها دشوار نيست

  16. 2 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (یکشنبه 17 خرداد 88)

  17. #79
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    رو سر بنه به بالين، تنها مرا رها كن
    ترك من خراب شبگرد مبتلا كن

  18. 2 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (یکشنبه 17 خرداد 88)

  19. #80
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: گلچین اشعار مولانا

    عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
    خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
    ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
    بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
    باده گلگونه است بر رخسار بیماران غم
    ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش

    خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
    هر غمی بر گرد ما گردید شد در خون خویش

    باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدلتریم
    رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش


    <center>
    <img border="0" src="http://i30.tinypic.com/2zem6wo.jpg" width="300
    " height="182">
    <center\>

  20. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (یکشنبه 17 خرداد 88)


 
صفحه 8 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.